تحقیق جامع مرگ
مرگ چیست؟
هنگامی که صحبت از مرگ به میان می آید ، واکنش افرا نسبت به این مقوله بسیار متفاوت است. زیرا این مهم بستگی مستقیمی به نگرش افراد نسبت به هستی دارد. به طور کلی می توان نگرش افراد نسبت به مرگ را در سه گروه عمده جای داد :
1- کسانی که هیچ اعتقادی به حیات پس از مرگ نداشته و مرگ را عدم می پندارند.
2- کسانی که دچار شک بوده و نسبت به حیات پس از مرگ به دیده تردید می نگرند.
3- کسانی که اعتقاد راسخ و محکم نسبت به این مقوله داشته و ان را یک مرحله نوین در حرکت تکاملی بشر به حساب می آورند. چنین تفاوت در اعتقادات آدیمان نشأت گرفته از تفاوت دیدگاه آنان نسبت به جهان آفرینش است. زیرا افراد در یک سطح نبوده و دارای سطوح عقلی متفاوتی هستند.
با کمی تدمل این مهم بر ما آشکار می شود، اعتقاد به جهان پس از مرگ ، امیدهای راسوی زندگی انسان قرار داده و زندگانی را دارای اهدافی می نماید که سر لوحه ان اهداف ، رسیدن تدریجی به معبود می باشد.
ممکن است انسان بارها این سؤال را از خود پرسیده باشد که مرگز چگونه و با چه کیفیتی صورت می پذیرد؟ تمامی آدمیان به کرات مرگ را تجربه نموده و غافل از این امر بوده اند.
سوره انعام آیه 60 : «و اوست که شما را شب هنگام می میراند و هرچه در روز کرده اید می داند، آنگاه با مردان شما را زنده می سازد تا آن هنگام که مدت معین عمرتان به پایان رسد. سپس بازگشتان به نزد اوست و او شما را از آنچه کرده اید آگاه می کند.»
از خلقت انسان و قرار گرفتن این موجود بر سطح کرات خاکی دارای چنان اهدافی است که در مخلیه افراد بشر نگنجیده و به جزء ابر عقول کسی نمی تواند به کنده آن پی ببرد.
حیات انسان و زندگی کوتاه مادی او بسان مقدمه ای است بر کتاب قطور خلقت. تمامی آدمی برای این امر متولد می شود رحلت نماید می میرد که زنده شود و از این سیر، یک سعود تکاملی میسر خواهد شد. اکثر ابنای بشر این عمر کوتاه را جاویدان پنداشته و به متعلقات آن بسنده می نمایند. حب به دنیا و امورات زوذگذر آن بسان درختی در وجود آنان ریشه دو آینده و در طول این عمر وجود را دئر چنبره خود خواهد داشت.
حقیقت حیات پس از مرگ بسان آفتابی مشهود است. آری مادر همین دنیا در ان دنیا هستیم و علت عدم درک آن حواس ناقص ظاهری است که مانع از درک این حقیقت مسجل گشته است.
تو نمی بینی هلال از ضعف چشم من همی بینم مگر بر من تو خشم
دنیای پس از مرگ حقیقی است بارز که هر کس لاجرم به ان وارد می شود. دنیایی که با این ابدان مادی در ان زیست مینماییم، از حیث ارتعاش بسیار کند بوده و برای این کالبد قابل درک و مشهود است.
تمامی افکار و اعمالی که انسان در جهان ماده منجر به بروز آن می شود قطعاً تأثیر بسزایی در سرنوشت اخروی او دارد : زیرا این اعمال و افکار در ضمیر ناخودآگاه هر فردی ثبت شده و با وقوع فعل مرگ اینضمیر در ضمیر ناخودآگاه ادغام شده و بقولی پرونده اعمال گشوده می شود در این خصوص آیه ای از قرآن کریم را انتخاب نمودیم:
حیات پس از مرگ و عوالم مختص آن حقیقتی است که دیر یا زود هر انسانی با ان موجاعه خواهد شد. علوم روحی جدید با اکتشافات و آزمایشات گوناگون پیرامون روح و روان آدمی به این نتیجه دست یازیده است که روح ، پس از ترک جسم وارد محیطی می شود که از حیث ارتعاش بسیار فزونتر از ماده بوده و علاوه بر سه بعد طول ، عرض، عمق دو بعد دیگر نیز بع ان اضافه شده و موجودات این عالم نه انحصار در زمان دارد و نه انحصار در مکان.
برزخ چیست؟ کلمه برزخ به معنی فاصله میان دو چیز است از این رو به عالمی که میان زندگی دنیا و زندگی آخرت قرار گرفته است برزخ می گویند. در اصطلاح جغرافیا به قطعه زمینی باریک میان 2 دریا که دو قطعه زمین را به یکدیگر اتصال بدهد نیز برزخ گفته می شود و یا حد فاصله مثلاض میان 2 دریای شور و شیرین که پرده ای طبیعی است و آن دو را از هم جدا می سازد برزخ می گویند.
در حقیقت برزخ مقدمه و پیش تراول قیامت کبری و آغازی از قیامت سقری ، برای شخص میت است ف چنان چه رسول اکرم (ص) می فرمایند : (قیامت هر کس با مرگ وی آغاز می شود، که منظور از ان قیامت سقری است که در مرتبه ای قبل از شروع قیامت کبری قرار دارد).
در کافی ، به سند معتبر از امام صادق (ع) روایت شده است ، که امام فرمودند : «اما من ، به خدا سوگند برای شما در عالم برزخ نگرانم و ترس دارم». آنگاه از امام پرسش کردن برزخ چیست؟ فرمودند : برزخ جایگاهی اتست که از لحظه مرگک شخص شروع می شود و به آغاز قیامت پایان می گیرد» و در جائی دیگر امام در پاسخ اینکعه برزخ از چه تاریخی شروع می شود می فرمایند : «از لحظه مرگ تا به هنگامی که در روز قیامت ، برانگخیته شوند».
در قران کریم هم آمده است : «پس سر آنها برزخی است تا روزیکه در قیامت برانگیخته شوند».
برزخ را عالمی مثالی نیز می گویند چون شبیه و همانن این عالم است البته از لحاظ شکل و صورت نه از لحاظ کیفیت و کمیت ، زیرا از لحاظ ماده دو دیگر خصوصیات کاملاً از هم متفاوتند.
- عالم برزخ یک فاصله زمانی نیست بلکه حالتی که از حالات است که انسان باید در آن توقف کند تا تحولات سکوت و بی حرکت بماند، چون حرکت یک اصل لایتغیر در عالم است. لزوم دوزخ و برزخ برای تطبیق نفس انسانی کم کم و مرحهل با ان عالم است. این دوره برای نفس وقتی ضروری است که در عالم دنیا نتوانتسه باشد خود را با شرایط آن عالم تطبیق دهد، پی برای انسانهایی که خود را با آن عالم تطبیق داده برزخی لازم نیست. چون برزخ برای آماده کردن نفس برای قیامت است پس فقط در یک مرحله نیست بلکه در فاصله هر قیامت صغری تا قیامتی دیگر برزخی لازم است. برزخ را که قبر هم گفته اند ، باغی از باغهای بهشت و یا حفره ای از حفره های دوزخ تعبیر کرده اند. این مرحله به علت عدم تحقیق قیامت که لازمه آن یک حالت بلاتکلیفی است – برای همه انسانها با هر عملکردی ، بسیار سخت است. نیکوکاران برای رسیدن به بهشت موعود و تحقیق کامل آن و بدکاران به علت بلاتکلیفی ، تعجیلی طاقت فرسا در عبور از آن دارند.
در برزخ تحقق هیچگونه شفاعت امکان پذیر نیست. لذا خوفناکترین مرحله از مراحل راه است. صورت و هیکل انسان در عالم برزخ تجسم آخرتی اعمال اوست.
اوصلاً نظام عالم- به علت این که حرکت در ان اصل است و حرکت حتماً باید تدریجی باشد بر این نسق می چرخد که حصول هر کمالی به تدریج و مرحله به مرحله انجام می گیرد گرچه این حرکت می تواند با سرعتی متفاوت صورت پذیربد به هر حال هیچ وقت نمی توانیم از مسیر اصلیش منحرف نمائیم.
- هر صانعی از صنع خود محققاً هدی دارد والا عمل و صنع او بیهوده و لغو خواهد بود.
- می دانیم که هر صانعی برای این صنع و خلقش بتواند آن مقاصه و منظورهای او را احراز نماید بایستی تحت تربیت او کم کم و پله به پله آن را حل را یکی بعد از دیگری احرازنماید. پس از بزرگترین عمل صانع در عالم صنع ، تربیت و ارتقای مخلوق و مصنوع است.
ماهیت اصلی عالم هستی ، برای تربیت و اعمال برنامه های خدای رب العالمین است و اینکه زمان در عالم یک موضوع اعتباری است و نه یک اصل اصیل و لایتغیر ، در این صورت چگونه می توان باور کذد که پس از مرگ که مرحله ای تکاملی بر زندگی دنیای است انسانها مدتهای مدیری که جز خدا هیچ کس انتهای آن را نمی داند- بی حس و حرکت و در حال بی خبری به سر برند؟ چون :
الف- آیا می شود تصور کرد هستی در مرحله توقف گردد؟ اگر زمان به فرض هم آن را به عنوان یک اصل بپذیریم در آن مرحله به آن انسانها نمی گذرد چگونه است که سایرین جریان دارد. یعنی بپذیریم که قسمتی از عالم هستی می تواند از سایر اجزا جدا شود و خود نظام دیگری داشته باشد در قسمتی از هستی زمان بگذرد و در قسمت دیگر نه و این محال است چون هستی مطلق است.