جایگاه و نقش اعتماد در روابط اجتماعی
تعریف اعتماد:
« اعتماد » تعریف واحدی ندارد و با توجه به حوزه های مختلفی که مورد توجه قرار میگیرد – سیاست، اقتصاد، جامعه، روانشناسی- و نیز رویکردهای متفاوت به آن – رویکرد کنش انتخاب عقلانی، رویکرد اجتماعی، کارکردی روانشناختی، تعریف های متعدد و متفاوتی از آن شده است.
برخی از تعریف های مهم اعتماد در ذیل آمده است:
تعریف « اریک، اریکسون » نظریه پرداز، حوزه روانشناسی از اعتماد: انتظار برآورده شدن نیازهای شخصی و اینکه می شود روی دنیا، یا منابع برآورده کننده خارجی حساب کرد. ( امید کافی، 1380؛ 10 ).
تعریفی کلاسیک از اعتماد « باوری قوی به اعتبار، صداقت و توان یک فرد، انتظاری مطمئن و اتکا به ادعایا اظهار نظری بدون آزمون آن ( Lyon. 2002. 664 ).
اعتماد عبارت است از « انتظار رفتار اجتماعی خوب، صادقانه، همکاری جویانه، از سایر اعضای جامعه بر اساس هنجارهای مشترک (45. 1995 Fukuyama. ).
اعتماد عبارت است از اطمینان به دیگران با وجود امکان فرصت طلبی آنان ( عدم قطعیت و مخاطر آمیز بودن ) ( 18. 1996 Misztal. ).
اعتماد نوعی شرط بندی است در رابطه با کنشهایی که دیگران در آینده انجام می دهند.
( 24. 1999 Ss tpmpk. ). - اعتماد را واگذاری منابع به دیگران می دانند با این انتظار که آنها به گونه ایی عمل خواهند کرد که نتایج منفی به حداقل ممکن کاهش
می یابد و دست یابی به اهداف میسر می گردد. (الیسون و فایرستون، به نقل از، امیر کافی، 1380؛ 10).
لیو، ( Lciou، سیلویا ( Sylvia )، برانک ( Brunk )، اعتماد بین شخصی را از دیدگاه دیگری مورد توجه قرار داده اند و آنرا معادل ایمان به مردم ( Faith in people ) در نظر می گیرند و معتقدند که فرهنگ های جوامع مختلف در این زمینه با هم تفاوت دارند. زیمل جامعه شناس آلمانی نیز تفسیر مشابهی از اعتماد ارائه می کند، به اعتقاد او اعتماد نوعی ایمان و اعتقاد افراد به جامعه است. آنتونی گیدنز ضمن موافقت با تعریف زیمل، برداشت خود از اعتماد را با این تعریف آغاز می کند که، اعتماد به عنوان اطمینان یا اتکاء بر ماهیت یا خاصیت شخصی، چیزی یا صحت گفته ای، تعریف می شود. به اعتقاد او، مفهوم اطمینان و اتکاء در تعریف فوق به وضوح با آن ایمانی که زیمل آنرا توصیف کرده در پیوند و ارتباط است ( به نقل از امید کافی، همان؛ 11).
جایگاه و نقش اعتماد در کنش اجتماعی:
تعریف های فوق، و تعریف های مختلف دیگری که از اعتماد شده، عملاً نتوانسته اند، فضای روشنی از مفهوم، « اعتماد » ارائه دهند، امری که افرادی چون، لوهمان (Luhmann ) و مک نایت ( Mcknigh ) را بر آن داشته تا همواره از بحث های موجود در رابطه با « اعتماد » انتقاد کنند ( رجوع کنید به بخش مبانی نظری، « عسگری مقدم » نظریه های لوهمان و مک نایت . 1382، 44- 56 ).
برخی نیز برای گریز از این ابهامات، بحث های خود را با یک سری مصداق های عینی از زندگی اجتماعی، همراه کرده اند ( سزتومکا، کلمن، پوتنام و… ) مصداق هایی که همواره نقش و اهمیت اعتماد را در کنش اجتماعی نشان می دهند. آنچه مسلم است. و از متون اعتماد بر می آید، اعتماد همواره متوجه دیگری یا دیگرانی است که در محیط اجتماعی ما حضور دارند ( البته بطور مستقیم در یک رابطه چهره به چهره یا غیر مستقیم از مواجهه با محصولات دیگران، در این خصوص برای اطلاعات بیشتر مراجعه کنید به کتاب « اعتماد » یک تئوری اجتماعی، پیوتر، سزتومیکا، Pioter, Sztopka، 1999؛ ). افرادی که در جریان اعتماد، یا بطور مستقیم با آنها دست به کنش می زنیم و یا اینکه در کنش اجتماعی خود متوجه حضور یا اثرات آنها هستیم. بطور کلی می توان گفت که «اعتماد » همواره پای ثابت کنش اجتماعی است. در ارتباط شناسی (مطالعه ارتباطات انسانی) این نکته به صورت جدی تری مورد توجه قرار گرفته است. به عنوان نمونه، « حمید مولانا » در مقدمه ای که برای کتاب « ارتباط شناسی » «محسنیان راد» نوشته، در توضیح واژه انگلیسی« Communication » و اینکه معادل فارسی آن « ارتباط » همواره فاقد برخی ویژگیهای ریشه ایی این واژه است، می نویسد « در تعریف واژه « Com mumication » دو عامل و اصل مهم وجود دارد: یکی اصل شرکت کردن و دیگری اصل اعتماد. بدون این دو عامل اصلی « Com mumication » آنطور که در علوم اجتماعی از آن استفاده می شود معنای خود را از دست می دهد. مثلاً برای اینکه دو نفر با هم جریان و سیر ارتباط داشته باشند باید این دو فرد ] در [ چیزی با هم شراکت داشته باشند. این عامل را در انگلیسی « Sharing » می گویند، علاوه براین برای اینکه این جریان ایجاد شود این دو فرد باید حداقلی اعتماد یا « Trust » نسبت به یکدیگر داشته باشند ( محسنیان راد. 1376؛ 16 ).
از این رو « اعتماد » یکی از مؤلفه های مهم زندگی روزمره به حساب میآید. بطوریکه بیشتر نگاه ها به آن از منظری کارکرد گرایانه، است. این کارکرد و یا به عبارتی نقش و جایگاهی که برای اعتماد تعریف می شود پیوند نزدیکی با دو مؤلفه، « کنترل » و «پیشبینی » دارد که خود متوجه عنصر مهم دیگری به نام « نظم اجتماعی » هستند، نظمی که تداوم و ثبات کنش های اجتماعی در گرو آن است. ( رجوع کنید به 19و 1999 و Sztompka ). در جریان کنش اجتماعی همواره مکانیسم هایی هستند که نیاز به کنترل و پیش بینی دیگران را مرتفع