ناقلان آثار و طوطیان شکرشکن شیرین گفتار , چنین روایت کنند که در روزگار قدیم , بازرگان ثروتمندی زندگی می کرد که به او خواجه نعمان می گفتند . خواجه نعمان مردی زیرک و دانا بود و با آنکه بیش از چهل سال نداشت , در کار تجارت استاد بود و از علوم روزگار خود سر رشته داشت و علم نجوم را به خوبی می دانست .روزی خواجه نعمان قصد سفر به هندوستان کرد . پس دستور داد غلامانش کالاهای مورد نظر را تهیه کردند و راهی سفر شد . کشتی ای اجاره کرد و بارها را داخل آن گذاشت . حدود ظهر بود که بادبانهای کشتی را بر افراشتند و کشتی به حرکت در آمد . کشتی چون قویی سبکبال , سینه آب را می شکافت و جلو می رفت . ده روزی در دریا بودند . همه جا تا چشم کار می کرد , آب بود و آب .خواجه نعمان روزها به عرشه کشتی می آمد و به تماشا می نشست . روز یازدهم منظره جزیره ای از دور نمایان شد . خواجه نعمان از ناخدا پر ...
ادامه مطلب ...