قبل ازبررسی تفکّر فلسفی دوران جدید باید متذکّر شد که بعد ازقرون وسطی فلسفهای در غرب مطرح شد که امروز حاصل آن را در کشورهای غربی روبهروی خود داریم، ابتدا باید بتوانیم رابطة این نوع زندگی غربی را با فلسفة جدید درست درک کنیم تا درتجزیه و تحلیل امروزِ انسان غربی و فرهنگ غربی دچار حیرانی و اکنونزدگی[1] نشویم و لذا مختصری از خصوصیّات فرهنگ امروزی جهان غرب را که ناشی از نگاه فلسفی آن است مطرح میکنیم.
چنانچه عنایت بفرمایید علم غربی امروز بیشتر میگوید: هدف من چگونه زیستن است و تهیة ابزاری در راستای چنین هدف، نه چرا زیستن.
در مورد سطح تفکّر در دوران جدید گفته اند:
وقتی اجازه دهیم هرکس جامعه را تحت تأثیر اندیشة خود قراردهد و وقتی اجازه دهیم اندیشمندان جامعه با افراد عادّی در یک سطح قرار گیرند، مثل آن باغبانی شدهایم که اجازه بدهیم بچه ها برای شنای خود آب را از درختان دور کرده به سوی استخر شنا برگردانند.
میخواهند با این مثال بگویند:
فلسفة جدید بیشتر قدرت ساز است نه حکمتساز.
و به همین جهت برای رهایی ازاین معضل توصیه می کنند:
بکوشیم تا انسانِ خوب داشته باشیم، چنانکه اکنون انسان توانا داریم.
[1]- واژه «اکنونزدگی» واژه دقیقی است که در بررسی فرهنگ مدرنیته کاربرد دارد و به معنی بررسی یک پدیده است بدون آنکه به خاستگاه فرهنگی و بار فرهنگی آن توجه شود.