پویا فایل

پویا فایل

پویا فایل

پویا فایل

صادق هدایت‌ِ داستان نویس

صادق هدایت‌ِ داستان نویس

این که چرا هنوز هم، نود و هفت سال پیش از اولین چاپ «حاجی بابا»ی میرزا حبیب اصفهانی و شصت و نه سال پس ازاولین چاپ «زیبا»ی محمد حجازی، فـُرم رمان در ادبیات معاصر ایران یک فـُرم دست‌نیافتنی و جانیفتاده است و داستان‌نویس ایرانی هنوزنتوانسته است مخاطبی برای خودش دست و پا کند، سؤال درد‌آور و آزاردهنده‌ای‌ست.

این که چرا هنوز هم، نود و هفت سال پیش از اولین چاپ «حاجی بابا»ی میرزا حبیب اصفهانی و شصت و نه سال پس ازاولین چاپ «زیبا»ی محمد حجازی، فـُرم رمان در ادبیات معاصر ایران یک فـُرم دست‌نیافتنی و جانیفتاده است و داستان‌نویس ایرانی هنوزنتوانسته است مخاطبی برای خودش دست و پا کند، سؤال درد‌آور و آزاردهنده‌ای‌ست که ترجیح می‌دهیم از خودمان نپرسیم یا با بی‌اعتنایی و با جواب‌های کلی و غیرمشخص از کنار آن عبور کنیم. تاریخ ادبیات‌نویسان معاصر ما بیشتر به ثبت رویدادهای ادبی و بازگویی خلاصه‌ی داستان‌ها و تحویل دادن تحلیل‌های تکراری علاقه نشان می‌دهند. یک نگاه فراگیر به سیر تحول رمان‌نویسی در ایران غالباً به گونه‌ای کلیشه‌یی و با اتکا به سیر تحولات تاریخی و اجتماعی خارج از حوزه‌ی رمان صورت می‌گیرد و یک نگاه خاص و دقیق به یک نمونه‌ی مشخص آن چنان در جزییات و تجزیه و تحلیل عناصر فنـّی غرق می‌شود که مجالی برای یک بررسی جامع و ارزیابی عینی از جایگاه اثر باقی نمی‌گذارد. مشکل اصلی به خاطر توجه شدید به جزییات و یا ملاحظات شخصی، نان قرض دادن‌ها و تصفیه‌ی حساب‌ها، به دست فراموشی سپرده شده و ناگفته مانده است. هر ساله، بنابه مناسبت‌های مختلف، مقاله‌ها و گزارش‌های فراوانی درباره‌ی اُفت شدید کتابخوانی و تیراژ پایین کتاب به چاپ می‌رسد و محققان آمارها و نمودارهای متنوعی برای به دست دادن تصویر روشنی ازاین پدیده‌ی تأسف‌بار ارائه می‌دهند، اما به این سؤال که نقش خود اثر، دست کم تا آنجا که به حیطه‌ی رمان مربوط می‌شود، درایجاد ارتباط و در به دست آوردن مخاطب چه بوده است، کسی پاسخی نمی‌دهد.

هشتاد سال پس از انتشار «یکی بود یکی نبود» جمالزاده،‌ ادبیات داستانی ایران هنوز نویسنده‌ی حرفه‌یی به خود ندیده است و جامعه‌ی ما داستان‌نویسی را هنور درحد یک حرفه‌ی متعارف به رسمیت نمی‌شناسد و برای آن اعتباری قائل نیست. داستان‌نویس ایرانی درطول این سالها دغدغه‌های فراوان داشته است و با وسوسه‌ها و گرایش‌های گوناگونی دست به گریبان بوده است که اغلب آنها ربط چندانی به خود داستان ندارد. قالب داستان زمینه‌ی مساعدی بوده است برای طرح مسایل سیاسی و اجتماعی و تبلیغات حزبی و گروهی و نویسنده ترجیح داده است به جای طرح این گونه مسائل به صورت مستقیم، آنها را به قالب داستان درآورد تا جذابیت بیشتری به آنها بدهد و درعین حال از عواقب احتمالی صراحت لهجه و رک‌گویی بگریزد و سیطره‌ی سازمان‌یافته‌ی سانسور از اوایل دهه‌ی چهل، نسلی از نویسندگانی تربیت کرد که پشت انبوهی ازنشانه‌های تصنعی و زبانی پیچیده و الکن پنهان شدند. نویسنده‌ی سیاسی کار به دنبال مخاطب است،‌ اما نه مخاطبی برای داستان، بل که برای ایده‌هایی که داستان فقط چارچوب و زمینه‌ای برای عرضه‌ی آنها فراهم کرده است. اما نویسنده‌ای که ازکار سیاسی پرهیز می‌کند و ازنظریه‌پردازی و شعار دادن فاصله می‌گیرد، در حقیقت، چنته‌ی خودش را از مصالح دم دستی که در جامعه‌ی سیاست‌زده‌ای مثل ایران خریداران زیادی دارد خالی کرده است و حالا چاره‌ای به جزاین ندارد که جاذبه‌های داستان را از درون خود اثر بیرون بکشد. کار نویسنده درست از همین زمان آغاز می‌شود. اما این فقط در صورتی‌ست که او اعتقادی به جلب مخاطب و ایجاد ارتباط داشته باشد. یک برخورد حرفه‌یی با کار نوشتن به این معنی‌ست که نویسنده زمینه‌ی مساعدی برای ایجاد ارتباط با خواننده فراهم کند و دغدغه‌ای به عنوان مخاطب داشته باشد. تنها پس از پذیرفتن این اصل بدیهی که هر نویسنده‌ای داستانش را برای کسی می‌نویسد و برای این می‌نویسد که خوانده شود، می‌توان درباره‌ی این موضوع که او چه تمهیداتی برای ارتباط با مخاطبانش به کار برده است و در این خصوص تا چه موفق بوده است و به ایجاد این ارتباط تا چه حد بها داده است داد سخن داد. اما با مروری بر پیشینه‌ی داستان‌نویسی معاصر ایران و بررسی نمونه‌های شاخص و الگوهای شناخته‌شده‌ی از دهه‌ی سی به بعد، به این نتیجه‌ی شگفت‌آور می‌رسیم که به استثنای چند مورد انگشت‌شمار، آن چه به ظاهر یک اصل پذیرفته شده و واقعیت مسلمی مطابق با عقل سلیم به شمار می‌رود، در میان نویسندگان هموطن ما مقبولیتی نداشته است و ندارد. داستان‌نویس ایرانی، برخلاف این تصور بدیهی که هر نویسنده‌ای داستانش را برای کسی می‌نویسد و برای این می‌نویسد که خوانده شود، در پی به دست آوردن مخاطبی برای داستانش نبوده است و نیست. او برای خودش می‌نویسد، برای سایه‌اش می‌نویسد و یا (اگر بخواهیم دست بالا را بگیریم،) برای عده‌ی قلیلی از دوستانش.

صادق هدایت شاید اولین داستان‌نویس ایرانی باشد که عناد خودش را با مخاطب به ساده‌ترین و صادقانه‌ترین وجه ممکن (از زبان راوی «بوف کور») بیان کرده است: او می‌گوید «اگر حالا تصمیم گرفتم که بنویسم، فقط برای این است که خودم را به سایه‌ام معرفی بکنم، سایه‌ای که روی دیوار خمیده و مثل این است که هر چه می‌نویسم با اشتهای هر چه تمام‌تر می‌بلعد‌…» و باز هم اصرار می‌کند که «من فقط برای سایه‌ی خودم می‌نویسم که جلو چراغ به دیوار افتاده است‌… باید همه‌ی اینها را به سایه‌ی خودم که روی دیوار افتاده توضیح بدهم.» می‌گوید «می‌خواستم این دیوی که مدت‌ها بود درون مرا شکنجه می‌کرد بیرون بکشم، می‌خواستم دلپُری خودم را روی کاغذ بیاورم‌… فقط با سایه‌ی خودم خوب می‌توانم حرف بزنم، اوست که مرا وادار به حرف زدن می‌کند‌… می‌خواهم عصاره، نه،‌ شراب تلخ زندگی خودم را چکه چکه در گلوی خشک سایه‌ام چکانیده، به او بگویم این زندگی من است.» او «بوف کور» را از اعماق وجود خودش بیرون کشیده است. این یک داستان درونی و یک راه‌حل شخصی برای نویسنده‌ای‌ست که با جامعه‌ای که او را به بازی نمی‌گیرد سر ستیز دارد. صادق هدایت «بوف کور» را در سال ۱۳۱۵ در بمبئی به صورت دستنویس و در «چهل پنجاه» نسخه تکثیر کرد. تا پیش از تکثیر «بوف کور»، تا آنجا که داستان‌های چاپ شده‌ی صادق هدایت گواهی می‌دهند، او دست به دو تجربه‌ی عمده‌ی دیگر برای نوشتن یک داستان شخصی زده است: «زنده به گور» و «سه قطره خون». اما صادق هدایت فقط نویسنده‌ی «بوف‌ کور» و «زنده به گور» و«سه قطره خون» نیست. صادق هدایت تا پیش از تکثیر «بوف کور» در بمبئی، سه مجموعه‌ی داستان به چاپ رسانده بود: «زنده به گور» (۱۳۰۹)، «سه قطره خون» (۱۳۱۱) و «سایه روشن» (۱۳۱۲).



خرید فایل


ادامه مطلب ...