بررسی روش تفسیری احسن الحدیث
این محصول در قالب فایل word و در 130 صفحه تهیه و تنظیم شده است
توجه :
شما می توانید با خرید این محصول فایل " قلق های پایان نامه نویسی (از عنوان تا دفاع)" را به عنوان هدیه دریافت نمایید.
فصل اول : کلیات 1
بخش اول
1- 1- 1 زندگی نامة مؤلف 4
1- 1- 2 اساتید 5
1- 1- 3 آثار قرآن پژوهی قریشی 5
1- 1- 4 توصیف مختصر برخی آثار 6
1 . الاخلاق و الآداب 6
2 . المعجم المهروس لا لفاظ الصحیفه الکاملیه 7
3 . خاندان وحی در زندگانی چهارده معصوم علیه السلام 7
1- 2- 1 منابع تفسیر احسن الحدیث 8
1- 2- 1- 1 منابع تفسیری 8
1- 2- 1- 2 منابع حدیثی و روایی 16
1- 2- 1- 3 منابع لغوی 16
1- 2- 2 توصیف مختصری از تفسیر احسن الحدیث 17
بخش اول : مبانی تفسیر
الف . تفسیر
1 . معنای لغوی تفسیر 19
2 . معنای اصطلاحی تفسیر 20
3 . ضرورت تفسیر 21
4 . تفسیر به رأی 22
1 . معنای لغوی و اصطلاحی تأویل 23
2 . کاربرد و معنای تأویل 24
3. آیات تاویل و نظر مفسر احسن الحدیث 24
4 . تفاوت تفسیر و تأویل 26
2- 1 مبانی تفسیری احسن الحدیث 28
2- 1- 1 مجیت ظواهر قرآن 28
2- 1- 2 بواطن قرآن 32
2- 1- 3 وحیانی بودن الفاظ قرآن 34
2- 2- روش تفسیری احسن الحدیث 35
2- 2- 1- استنادات به قرآن 36
الف . سیاق 37
ب . سیاق متشابه 38
2- 2- 2استناد به روایات 40
1 . روایات مورد استفاده در مصداق آیه 40
2 . روایات مورد استفاده در استنباط حکم فقهی آیه 41
3 . روایات مورد استفاده در تاویل آیات 41
4 . روایات مورد استفاده در تفصیل و تبیین آیه 42
2- 2- 3 قواعد ادبی- زبانی 43
2- 2- 3- 1 لغت 43
2- 2- 3- 2 صرف و نحو 44
2- 3 گرایش تفسیری احسن الحدیث 47
2- 3- 1 جهت گیری هدایتی- تربیتی 48
2- 3- 2 جهت گیری علمی 51
2- 3- 3 جهت گیری اجتماعی 53
3-1 حروف مقطعه در قرآن 58
3-1-1 تفسیرهای مختلف راجع به حروف مقطعه در قرآن 60
3-1-2 دیدگاه صاحب تفسیر احسن الحدیث راجع به حروف مقطعه در قرآن 62
3- 2 اعجاز قرآن 65
3- 2- 1 اعجاز در لغت و اصطلاح 65
3- 2- 2 آیات تحدی 65
3- 2- 3 صرفه در اعجاز قرآن 67
3- 2- 4 وجوه اعجاز قرآن 70
3- 2- 5 فصاحت و بلاغت 70
3- 2- 6 اخبار از غیب 71
3- 2- 7 اعجاز در عدم اختلاف و هماهنگی در آیات قرآن 73
3- 3 تحریف نا پذیری قرآن کریم 74
3- 3- 1 مفهوم تحریف از دیدگاه لغویان 74
3- 3- 2 تحریف در اصطلاح 75
3- 3- 3 تحریف دارای اقسامی است که ذیلا به آن اشاره می شود . 75
3- 3- 4 دلایل و شواهد تحریف ناپذیری قرآن 77
3- 3- 5 بررسی دیدگاه مفسر احسن الحدیث درباره تحریف ناپذیری قرآن در ذیل برخی آیات . 79
3- 4 محکم و متشابه 80
3-4-1 معنای لغوی احکام و تشابه 81
3- 4- 2 تعریف محکم و متشابه 81
3- 4-3 دیدگاه صاحب تفسیر احسن الحدیث راجع محکم و متشابه 82
3- 4- 4 بررسی تفسیر چند نمونه از متشابهات در تفسیر احسن الحدیث . 84
3- 5 نسخ در قرآن 85
3- 5- 1 معنای لغوی و اصطلاحی نسخ 86
3- 5- 2 انواع نسخ 87
3- 5- 2- 1 نسخ تلاوت بدون حکم 87
3- 5- 2- 2 نسخ حکم و تلاوت 87
3- 5- 2- 3 نسخ حکم بدون تلاوت 88
3- 5- 3 ابعاد نسخ از دیدگاه مفسر احسن الحدیث و ذکر نمونه هایی از آن 88
3- 5- 4 برخی از آیاتی که قریشی نسخ آنها را نپذیرفته است . 90
3-6 جمع در قران 92
3-6-1 موارد استعمال واژه جمع 92
3-6-2 ادله معتقدان به جمع آوری قرآن پس از رحلت پیامبر صلی اله علیه و آله 93
3-6-3 ادله معتقدان به جمع آوری قرآن قبل از رحلت پیامبر صلی اله علیه و آله 96
3-6-4 جمع آوری قرآن توسط حضرت علی علیه السلام 99
3-6-5 دیدگاه صاحب احسن الحدیث راجع به جمع قرآن 100
3-6-6 جمع آوری قرآن در زمان ابوبکر به دست زید بن ثابت 103
3-6-7 جمع آوری در زمان خلیفه سوم عثمان 105
منابع عربی 116
منابع فارسی 117
چکیده انگلیسی 120
پدیدار شناسی علم تفسیری Hermenuties نظریه دریافت Reception theory
پدیدار شناسی، علم پدیده های ناب است. اما هدف پدیدارشناسی درواقع مقابله با تجریه بود.این مکتب چنان که از شعار آن، یعنی« بازگشت به خود چیزها!» برمی آید، بازگشتی به عینینات و واقعیات مجسم بود(1). این مکتب مدعی شناخت ساختار طی خودآگاهی و شناخت از خود پدیده ها از رهگذر آن بود(2) پدیدارشناسی با ادعای این که آنچه درک ناب میدهد همان ماهیت چیزهاست امیدوار بود بر این شک گرایی فائق آید(3). پدیدارشناسی در قلمرو نقد ادبی تأثیراتی بر فرمالیست های روسی به جای گذاشت. همانطور که هوسرل عین واقعی را در پرانتز قرار می دهد تا توجه خویش را به عمل معرف بر آن معطوف کند، شعر نیز از نظر فرمالیست ها عین واقعی را در پرانتز قرار می داد، و در عوض برچگونگی درک شعرتأکید می دهد. اما مکتب اعتقادی ژنو که در دهه های 1940 و 1950 شکوفا شد و چهره های درخشانی از قبیل ژرژپولت Georges Poulet بلژیکی، ژا ن استاروبینسکی Jean starobineki و ژان روسوی Jean Rousset سوئیسی، ژان پیرریشار فرانسوی Jean- Pierre Richard از اعضای آن بودند. بیش از همه به پدیدارشناسی مدیون است. از جمله معاشران دیگر این مکتب می توان امیل اشتایگر Emil Staiger استاد آلمانی دانشگاه زوریخ و منتقد امریکایی ج. هالیس میلر J. Hallis Miller را نام برد(4). نقد پدیدارشناختی کوشش برای بکاربستن روش پدیدارشناختی در نقد آثار ادبی است. همانطور که هوسرل عینی واقعی را در پرانتز می گذارد، در اینجا نیز بافت تاریخی واقعی اثر ادبی، شرایط تولید، و نویسنده و خواننده آن نادیده گرفته می شود و بجای آن مطالعه کاملاً« درونی» متن و برکنار از هرگونه تأثیر خارجی مورد توجه قرار می گیرد. خود متن به تجسم نابی از آگاهی خواننده تقلیل می پذیرد، همه جنبه های سبکی و معنای اثر قسمت های زنده ای از یک محل پیچیده تلقی می شود که جوهر وحدت بخش آن ذهن نویسنده است. بمنظور وقوف بر این ذهن نباید به آنچه دربارة نویسنده می دانیم رجوع کنیم- نقد زندگی نامه ممنوع است بلکه صرفاً باید به جنبه هائی از آگاهی او بپردازد که در کارش منعکس شده است. بعلاوه ما با« ژرفساخت های» این ذهن سروکار داریم که می توان آن را در مضامین و انگاره های مکرر صور چنان جستجو کرد. در پرتو چنین درکی است که می توانیم دریابیم نویسنده جهان خود را چگونه زیسته یعنی میان خود به مثابه یک ذهن و جهان به مثابه یک معین چگونه مناسبت پدیدارشناختی برقرار کرده است.«دنیای» یک اثر ادبی یک واقعیت عینی نیست بلکه آن چیزی است که در آلمانی آنرا« لبنزولت» lebenswelt می نامند، یعنی واقعیت در آنگونه که بوسیله یک ذهن منفرد سازمان یافته و تجربه شده است. فقر پدیدارشناختی مشخصاً برچگونگی تجارب نویسنده از زمان یا قضا بر رابطه میان خود او و دیگران با درک او از عینیات مادی تأکید می کند . بعبارت دیگری برای نقد پدیدارشناختی، غالباً ملاحظات روشن شناختی فلسفه هوسرل به« محتوای» ادبیات تبدیل می شود(5). نقد پدیدارشناختی بمنظور درک این ساختهای استعلایی ونفوذ به درون آگاه و با نوعی همدلی خود را در«دنیای» اثر غرق می کند و با کمال دقت و نهایت بی بعضی هرآنچه را که می بیند بازسازی می کند. ای بعبارت دیگر این شیوه تحلیل کاملاً غیرانتقادی و برکناراز هر گونه ارزشگری است(6). فرض بر این است که اثر ادبی، و حتی بیشتر از آن یعنی محل آثار یک نویسنده یک محل زندگی است،لذا نقدپدیدارشناختی می تواند در جستجوی مصممانة خود برای رسیدن به یگانگی ها با اطمینان متونی را که به لحاظ تاریخی و موضوعی با یکدیگر متفاوتند بکاود. این نوع از نقد، ایده آلیستی، ماهیت گرا، ضدتاریخی، فرمالیستی و ارگانیکی است. از دیدگاه نقد پدیدارشناختی زبان، نژاد چیزی بیش از«بیان» معانی درونی آن نیست.این طرز تلقی از زبان از خود هوسرل به عاریت گرفته شده است. زیرا در پدیدارشناختی هوسرل، زبان حقیقتاً چندان جایی ندارد. از دیدگاه هوسرل آنچه تجربه مرا با معنا می کند، زبان نیست بلکه عمل درک پدیده هائی خاص است که جهانیها نامیده می شوند. عملی که بنا به فرض مستقل از خود زبان است. بعبارت دیگر از نظر هوسرل معنا مقدم بر زبان است، زبان صرفاً فعالیت ثانویه ای است که معنایی از پیش داشته را نامگذاری می کند. این که چگونه می توان بدون داشتن زبانی از پیش به معنایی رسید پرسشی است که هوسرل پاسخی برایش ندارد(7). پدیداشناخختی به رغم تأکیدش برواقعیت، بدانگونه که عملاً تجربه می شود، به مثابه واقعیتی پویا و نه راکد و در قبال جهان موضعی غیرتاریخی و مبتنی بر تأمل دارد. درک این نکته که معنا واقعیتی تاریخی است باعث شدکه مشهورترین شاگرد هوسرل، فیلسوف آلمانی، مارتین هایدگر، از نظام فکری او فاصله بگیرد. هوسرل با« ذهن استعلایی» آغاز میند و هادیگر این آغاز را نفی می کند و بجای آن اندیشه« ماهیت» غیر قابل تغییر وجود انسانی یا بعبارت خود او «دازاین» Dasein ( هستی انسان ) را می گذارد . به همین دلیل است که اثر او در مقابل ماهیت گرایی انعطاف ناپذیر مربی خود، غالباً با عنوان« اصالت وجود» مشخص می شود. حرکت از هوسرل به هایدگر، حرکت از قلمرو ذهن ناب به فلسفه ای ایست که دربارة آنچه احساس می کند زنده است به تأمل می پرازد(8). معرفت بشر همواره از آنچه هایدگر آنرا« پیش ادراک» Pre-understanding می نامد منشاء می گیرد و در آن حرکت می کند. اصولاً پیش از آنکه به هرگونه تفکر منظمی بپردازیم، اسیر مجموعه فرضیاتی هستیم که حاصل پیوندهای عملی ما با جهان است(9).
وجود من چیزی نیست که بتوانم آنرا به مثابه چیزی تمام شده دریابم، بلکه همواره مسئله امکانات تازه و غامض مطرح است. و این معادل آن است که بگوئیم انسان ساخته تاریخ یا زمان است.زمان محیطی نیست که حرکت ما بر آن همانند حرکت یک بطری بر رودخانه باشد، بلکه خود ساختار زندگی انسان است یا پیش از آنکه چیزی قابل سنجش باشد، چیزی است که من از آن ساخته شده ام . پس ادراک، پیش از آنکه معطوف به ادراک چیز بخصوص باشد، یکی از ابعاد« دازاین» یا پوشش درونی و فرا روی ثابت من است، ادراک عمیقاً تاریخی است و همواره مقید به شرایطی است که من در آن هستم و سعی می کنم از آن فراتر روم. از دیدگاه هایدگر زبان صرفاً ابزاری برای ارتباط یا وسیلة ثانویه ای برای بیان اندیشه ها نیست، بلکه بعدی است که زندگی انسان در آن حرکت می کند؛ چیزی که در وهله اول جهان را در معرض دید قرار می دهد، در مفهومی انحصاراً انسانی، فقط در صورتی که زبان وجود داشته باشد، جهان هم وجود دارد. زبان موجودیتی خاص خود دارد که انسانها در آن مشارکت می جویند و از رهگذر همین مشارکت است که هویت انسانی پیدا می کنند. زبان همواره مقدم بر مدرک فردی و به مثابه قلمرویی که وی خود را در آن آشکار می سازد وجود دارد . زبان به مفهوم حامل« حقیقت» است که واقعیت در آن خود را آشکار می سازد، و در معرض اندیشة ما قرار می گیرد، ونه در مفهوم ابزاری برای مبادلة اطلاعات دقیق. در این مفهوم از زبان به مثابه رخدادی نیمه عینی و مقدم بر کلیه افراد خاص، اندیشه هایدگر به نظریه های ساخت گرایی کاملاً نزدیک می شود. بنابراین آنچه در اندیشه هایدگر محوری است نه مدرک فردی، بلکه خود هستی است(10). هایدگر با بازگشت به اندیشه قبل از سقراط و پیش از آنکه ثنویت میان عقل و ذهن پدید آید هستی را به نوعی محیط بر هردو در نظر می گیرد.
یکی از چیزهای ارزشمندی که در این فلسفه وجود دارد تأکید بر این نکته است که معرفت نظری همواره از متن علائق اجتماعی عمل سرچشمه می گیرد(11).