بی هیچ شکی، «ادبیات معاصر»ایران، چشمه ای بس شگرف و شفاف از «کوه بلند و گراسنگ» ادبیات کلاسیک است. گذشته همیشه چراغی روشنفرا راه آینده است و هر امروزی ریشه در دیروزدارد. گرچه ادبیات معاصرایران از، مشروطه تا روز گار ما، مشحون از «تأملات اجتماعی سیاسی»است، امّا هیچگاه از «اندیشه های اومانیستی و عرفانی»خالی نبوده و نیست.
در بین شاعران معاصر، سهراب سپهری بیشترین تأملات عرفانیرا داشته و هشت کتاباو سرشار از «اصطلاحات عرفانی»است. بسیاری از ناقدان ادبی، عرفان سهراب را، متأثر از عرفان هندیمی دانند و حتی از اینکه او شاعری سیاسی نیست، بر او حمله های ناروا کرده و ارزش شعراو را به سخره گرفته اند.
آنچه مسلم است، سهراب از عرفان هندی بسیار سود جسته است همچنانکه حافظ بزرگ نیز از ایران قبل از اسلام بهره ها گرفته است، امّا اینگونه اقتباس ها، از ارزش عرفانی و هنری شعر او نمی کاهد، همچنانکه استفاده از مغ، مغبچه و صدها اصطلاح از این دست از ارزش کار حافظ نکاسته است.
ما در این مقاله با بررسی منظومه ها و اشعار سهراب کوشیده ایم تا آنجا که مقدور است تأثرات و تأملات عرفانی او را نشان دهیم و بویژه به این نکته، بسیار توجه کرده ایم که سهراب ورای اصطلاحات و کلماتی که استفاده کرده است، از عرفان اسلامی بسیار متأثر بوده و عملاً همان باورهای عرفای خراسان را در شعر خود به زیبایی بیان کرده است.
در واقع سهراب باورهای عرفان کهن ایرانی را با خلاقیت و زبانی نو در اشعار خود نقاشی کرده است و جان و تن در زلال اندیشه های پاک عطار، سنایی، مولانا و حافظ شسته است. پرداختن به توحید، هبوط آدم، سرّ عشق، رابطه عاشق و معشوق، آزادی اندیشه و مخالفت با سطحی نگری و یکسو نگاهی، تماماً در شعر او هویداست و نشانگر دغدغه های عرفانی و صوفیانه اوست. این توجه سهراب به عرفان اسلامی و ایرانی بس مورد توجه جوانان ایرانی قرار گرفته و تا حدّی خلاء فرهنگی در این زمینه را پر کرده است. این مقاله بیان برخی از ویژگیهای عرفانی شعر سهراب است که در کمال ایجاز و اختصار به رشتة تحریر آمده است.
فهرست مطالب
چکیده. 2
مقدمه. 3
بیان مسئله. 4
تاریخچه نظری تحقیق. 5
تعریف عرفان. 5
تعریف عرفان در شعر سپهری. 6
هدف تحقیق. 7
زندگینامه. 7
آثار سهراب. 8
عرفان در شعر سهراب سپهری و نگاه اسطوره ای او. 11
لائوتسه، بودا و سپهری. 13
اندیشه اسطوره ای-عرفانی در سهراب. 17
عرفان در شعر سهراب سپهری. 18
سهراب سپهری از دیدگاه روانشناختی. 24
«صدای پرتنهایی». 29
عرفان در شعر نشانی سهراب. 51
فلسفه ی عرفان زندگی از زبان سهراب سپهری. 56
سهراب سپهری-شاعر عرفان و سپیدی. 66
سهراب سپهری و عرفان بودایی او. 71
نتیجه گیری. 90
منابع و پی نوشت ها 91
تباین و تنش در ساختار شعر « نشانی» سروده سهراب
شعر کوتاه «نشانی» در زمرهی معروفترین سرودههای سهراب سپهری است و از بسیاری جهات میتوان آن را در زمرهی شعرهای شاخص و خصیصهنمای این شاعر نامدار معاصر دانست. این شعر نخستین بار در سال 1346 در مجموعهای با عنوان حجم سبز منتشر گردید که مجلد هفتم (ماقبل آخر) از هشت کتاب سپهری است. همچون اکثر شاعران، سپهری با گذشت زمان اشعار پختهتری نوشت که هم بهلحاظ پیچیدگیِ اندیشههای مطرح شده در آنها و هم از نظر فُرم و صناعات ادبی، در مقایسه با شعرهای اولیهی او (مثلاً در مجموعهی مرگ رنگ یا زندگی خوابها) در مرتبهای عالیتر قرار دارند. لذا « نشانی» را باید حاصل مرحلهای از شعرسراییِ سپهری دانست که او به مقام شاعری صاحب سبک نائل شده بود
از جمله به دلیلی که ذکر شد، بسیاری از منتقدان ادبی و محققانِ شعر معاصر « نشانی» را در زمرهی اشعار مهم سپهری دانستهاند و بعضاً قرائتهای نقادانهای از آن به دست دادهاند. برای مثال، رضا براهنی در کتاب طلا در مس به منظور ارزیابی جایگاه سپهری در شعر معاصر ایران از «نشانی» با عبارت « بهترین شعر کوتاه سپهری» یاد میکند (514) و در تحلیل نقادانهی آن بهمنزلهی « یک اسطورهی جست وجو» (515) مینویسد: «”نشانی“ از نظر تصویرگری و از نظر نشان دادن روح جویندهی بشر، یک شاهکار است» (519). ایضاً سیروس شمیسا هم در کتاب نقد شعر سهراب سپهری اشاره میکند که: « یکی از شعرهای سپهری که شهرت بسیار یافته است، شعر ”نشانی“ از کتاب حجم سبز است که برخی آن را بهترین شعر او دانستهاند»، هرچند که شمیسا خود با این انتخاب موافق نیست (263).
صَرف نظر از دلایل متفاوتی که منتقدان و محققان برای برگزیدن «نشانی» بهعنوان بهترین شعر سپهری برشمردهاند، نکتهی مهم تر این است که همگیِ ایشان تفسیری عرفانی (یا متکی به مفاهیم عرفانی) از این شعر به دست دادهاند. برای مثال، براهنی در تبیین سطر اول شعر («خانهی دوست کجاست؟») استدلال میکند که «خانه وسیلهی نجات از دربه دری و بی هدفی است؛ و دوست، عارفانهاش معبود، عاشقانهاش معشوق، و دوستانهاش همان خود دوست است. و یا شاید تلفیقی از سه: یعنی هم معبود و معشوق و هم محبوب» (516). لذا « رهگذر» در این شعر « راهبر است و نوعی پیر مغان است که رازها را از تیرگی نجات میدهد» (همانجا) و « گل تنهایی » میتواند « گل اشراق و گل خلوت کردن معنوی و روحی » باشد (518). شمیسا نیز با استناد به مفاهیم و مصطلحات عرفانی و با شاهد آوردن از آیات قرآن و متون ادبیِ عرفانی از قبیل مثنوی و گلشن راز و منطق الطیر و اشعار حافظ و صائب، « نشانی » را قرائت میکند. از نظر او، « در این شعر، دوست رمز خداوند است . . . نشانی، نشانیِ همین دوست است که در عرفان سنّتی بعد از طی منازل هفتگانه میتوان به او رسید» (4-263). مطابق قرائت شمیسا، این شعر واجد رمزگانی است که در پرتو آموزههای عرفانی میتوان از آن رمزگشایی کرد. در تلاش برای همین رمزگشایی، شمیسا هفت نشانیای را که سپهری در شعر خود برای رسیدن به خانهی دوست برشمرده است برحسب هفت منزل یا هفت وادیِ عرفان چنین معادل سازی میکند:« درخت سپیدار = طلب، کوچهباغ = عشق، گل تنهایی = استغنا، فوارهی اساطیر و ترس شفاف = معرفت و حیرت، صمیمیت سیّال فضا = توحید، کودک روی کاج = حیرت، لانهی نور = فقر و فنا» (264).
وجه اشتراک هر دو قرائتی که اشاره شد، استفاده از یک زمینهی نظری برای یافتن معنا در متن این شعر است. به عبارتی، هم براهنی و هم شمیسا فهم معنای شعر سپهری را در گرو دانستن اصول و مفاهیمی فلسفی میدانند که خارج از متن این شعر و از راه تحقیقی تاریخی در کتب عرفان باید جست. قصد من در مقالهی حاضر این است که رهیافت متفاوتی را برای فهم معنای این شعر اِعمال کنم. در این رهیافتِ فرمالیستی (یا شکلمبنایانه)، اُسِ اساس نقد را خود متنِ شعر تشکیل میدهد و لاغیر. لذا در اینجا ابتدا آراء فرمالیستها («منتقدان نو») را دربارهی اهمیت شکل در شعر به اجمال مرور خواهم کرد و در پایان قرائت نقادانهای از « نشانی» به دست خواهم داد که ــ برخلاف تفسیرهایی که اشاره شد ــ متن شعر سپهری را یگانه شالودهی بحث دربارهی آن محسوب میکند، با این هدف که از این طریق نمونهای از توانمندیهای نقد فرمالیستی در ادبیات ارائه کرده باشم.
الف- نحلهی موسوم به « نقد نو» در دههی 1930 توسط محققان برجستهای پایهگذاری شد که برخی از مشهورترین آنها عبارت بودند از کلینت بروکس، جان کرو رنسم، ویلیام ک. ویمست، الن تِیت و رابرت پن وارن. شالودهی آراء این نظریه پردازان این بود که ادبیات را نباید محمل تبیین مکاتب فلسفی یا راهی برای شناخت رویدادهای تاریخی یا بازتاب زندگینامهی مؤلف پنداشت. دیدگاه غالب در نقد ادبی تا آن زمان، آثار ادبی را واجد موجودیتی قائم به ذات نمیدانست. ادبیات مجموعهای از متون محسوب میگردید که امکان شناخت امری دیگر را فراهم میساخت. این « امر دیگر» می توانست یک نظام اخلاقی باشد و لذا استدلال میشد که عمده ترین فایدهی خواندن ادبیات، تهذیب اخلاق است. از نظر گروهی دیگر از منتقدانِ سنتی که ادبیات را آینهی تمام نمای ذهنیت مؤلف میدانستند، خواندن هر اثر ادبی حقایقی را دربارهی احوال شخصیِ نویسنده بر خواننده معلوم میکرد. پیداست که در همهی این رویکردها، آنچه اهمیت می یافت محتوای آثار ادبی بود، اما خود آن محتوا نیز در نهایت تابعی از عوامل تعیینکنندهی بیرونی محسوب میگردید، عواملی مانند مکاتب فلسفی یا نظامهای اخلاقی یا روانشناسیِ نویسنده. خدمت بزرگ فرمالیستها به مطالعات نقادانهی ادبی این بود که با محوری ساختن جایگاه شکل در نقد ادبی، ادبیات را به حوزهای قائم به ذات تبدیل کردند و آن را از جایگاهی برخوردار ساختند که تا پیش از آن زمان نداشت.