پویا فایل

پویا فایل

پویا فایل

پویا فایل

فصل نامه‌ی انجمن علمی و آموزشی معلمان زبان و ادبیات فارسی استان آذربایجانشرقی

فصل نامه‌ی انجمن علمی و آموزشی معلمان زبان و ادبیات فارسی استان آذربایجانشرقی

خاتم عشق

به نور ماه شبی را اگر وضو بکنی

به پیش دوست خودت را سپید رو بکنی

عزیز مصر کجا و غلام چون یوسف؟!

تو هم به دست بیاری گر آرزو بکنی

شکسته دل‌ منشین می‌رسی به خاتم عشق

به طول شب چو سلیمانه جستجو بکنی

ترانه‌های اجابت به گوش جان شنوی

اگر به راز و نیاز شبانه خو بکنی

شعیب زحمت موسی جهیز دختر کرد

بدون رنج چرا اجرت آرزو بکنی

ز هجر طرّه و تارت گرفته چاک دلم

مگر به سوزن مژگان زنو رفو بکنی

احمد احمدی «فانی»

زمستان 69

سیمای جانوران در شاهنامه

فریدون شیرازی- عجب‌شیر

کلید واژه‌ها: اژدها، سیمرغ، گاو، دیو، مار، رستم، اسفندیار، اهریمن، اهورا

به نام خداوند بخرد نواز

چکیده:

جانوران گوناگونی به صورت‌های غیرعادی در داستان‌های حماسی به ویژه در لابه‌لای داستان‌های شاهنامه‌ی فردوسی به ایفای نقش پرداخته‌اند.

نگارنده در این مقاله کوشیده است به بررسی این جانوران شگفت و ویژگی‌های خارق‌العاده‌ی ان‌ها بپردازد.

دنیای حماسه تلفیقی از خوبی‌ها و بدی‌ها و میدان پیکار پاکی‌ها با ناپاکی‌هاست. دنیایی است که در آن نیروهای اهورایی با اهریمن و اهریمن صفتان به پیکار برمی‌خیزند. قهرمانان حماسه سرتاسر زندگی خود را در مبارزه با زشتی‌ها و پلشتی‌ها صرف می‌کنند. گاهی این زشتی‌ها به صورت موجودات عینی در آوردگاه‌های حماسی ظاهر می‌شوند و گاهی چون داستان گذر سیاوش از آتش مبارزه با یک اندیشه‌ی اهریمنی بوده، قهرمان حماسه یک قهرمان معنوی ناب جلو‌ه‌گر می‌شود. یکی از ویژگی‌های مهم هر حماسه خرق عادت در حوادث آن است؛ یعنی درلابه‌لای متون حماسی با حوادث، شخصیت‌ها و موجوداتی برخورد می‌کنیم که خارق‌العاده‌اند. در عالم طبیعت یا وجود ظاهری و عینی ندارند یا ویژگی‌هایی که در حماسه از آن برخوردارند در عالم واقع عاری از آن هستند. حضور فعال و چشم‌گیر حیوانات یکی از اصول لاینفک حماسه‌های طبیعی است. در داستان‌های اثر جاویدان حماسه سرای توس، حکیم ابوالقاسم فردوسی جانوران متعددی با ویژگی‌های کاملاً منحصر به فرد باعث آفرینش صحنه‌های رزمی و حماسی بسیار جذابی شده‌اند. برای آشنایی بیشتر با این موجودات و صفات و کردار ماورای طبیعی که دارند به بررسی سیمای آن‌ها در شاهنامه می‌پردازیم:

1- اژدها

«در فارسی به صورت‌های اژدر، اژدرها ودر عربی، تنّین و ثعبان به کار می‌رود. جانوری است اساطیری به شکل سوسماری عظیم و دارای دو پر که آتش از دهان می‌افکند و پاس گنج‌های زیرزمینی می‌داشته است. این جانور عظیم و فراخ دهان و بسیار دندان و دراز بالا، در بسیاری از داستان‌های عامیانه به عنوان مظهر شرّ حضور یافته و تقریباً در همه‌ی موارد، قهرمان داستان بر او پیروز می‌شود. در اساطیر ایرانی، اهریمن پس از آن که مدت هزار سال از بیم کیومرث یارای مخالفت با اورمزد را نداشت، به تحرک «جه» دیو مؤنّث و نماینده‌ی زنان، بر اورمزد شورید و چون اژدهایی از زمین برآمد و با تمامی دیوان به پیکار نور شتافت. در شاهنامه از نبرد قهرمانان با اژدها به دفعات یاد شده است. «اژدهاک» یا اژدهای سه سرِ اوستا، که همان ضحاک است، با چهره‌ی بشری در شاهنامه تجلّی می‌کند. در شاهنامه موارد بسیاری هست که در فش پهلوانان اژدهافش تصویر شده‌اند».[1]

«گشتاسب» در دیار روم اژدهایی را می‌کشد.[2] یکی از این اژدهایان را «سام» در درّه‌ی «کشف» با گرز از پای در می‌آورد. اردشیر بابکان «کرم هفتواد» را که خود نوعی اژدهاست نابود می‌کند و بهرام گور نیز دو بار بر اژدها پیروز می‌شود.

موضوع سومین خان رستم نابود ساختن یم اژدهای سهمگین و آتشین دهان است:

«ز دشت اندر آمد یکی اژدها

کزو پیل گفتی نیابد رها....

سوی رخش رخشنده بنهاد روی

دوان اسپ شد سوی دیهیم جوی...

بزد تیغ و بنداخت از بر سرش

فرو ریخت چون رود خون از برش...»

(شاهنامه 2/213 به بعد)[3]

از ویژگی خارق‌العاده‌ای که این اژدهایان دارند، نیروی تکلم آنان است؛ به طوری که در خان سوم یک حالت مناظره مانند بین اژدها و رستم پدید می‌آید و رجز خوانی مختصری قبل از مبارزه از جانبین سر می‌زند.

از دیگر صحنه‌های جذابی که در شاهنامه «اژدها» وارد عرصه‌ی ناورد می‌شود، در سومین خان از هفت خان اسفندیار است. پهلوان به دین و رویین تن شاهنامه بعد از این که در خان اول و دوم بر گرگان و شیران چیره می‌شود، در مورد خان سوم از «گرگسار» بداندیش سؤال می‌کند. او در

جواب اسفندیار می‌گوید:

«یکی اژدها پشت آید دژم
ج

که ماهی برآرد ز دریا به دم

همی آتش افروزد از کام اوی

یکی کوه خار است اندام اوی»

(شاهنامه 6/978 به بعد)

اسفندیار برای کشتن این اژدها در داخل صندوقی جای می‌گیرد واژدها را همراه با دو اسب که گردونه و صندوق را حمل می‌کردند به کام خود می‌کشد؛ قهرمان رویین تن از داخل صندوق بیرون می‌آید و آن را می‌کشد. ویژگی‌هایی که حکیم توس بر این اژدها بر شمرده از این قرارند:

«ز جای اندر آمد چو کوه سیاه

تو گفتی که تاریک شد چرخ و ماه

دو چشمش چو دو چشم تابان ز خون

همی آتش آمد ز کامش برون»

(شاهنامه 6/976)

2- اسب

«اسب یا اسپ از روزگاران کهن در اساطیر ملل مورد توجه بوده و به نگهبانی و تیمار این حیوانات سودمند که به صفات تند و تیز و چالاک و دلیر و پهلوان موصوف است، اهتمام داشته‌اند. در فرهنگ ایران به ویژه اسب و گردونه از زمان‌های کهن مورد استفاده بوده است. آن را «شاه چرندگان» دانسته‌اند. پیامبر اسلام(ص) نیز فرموده است: «اَلْخَیرُُ معَقوُدٌ فی نَواصِی‌الخَیلِ» (نیکی به پیشانی اسبان باز بسته است).

نام بسیاری از بزرگان و شاهان با واژه‌ی «اسب» ترکیب یافته است؛ از جمله: گرشاسپ (دارنده‌ی اسب لاغر)، ارجاسپ (دارنده‌ی اسب ارجمند)، لهر اسپ (تند اسب)، گشتاسب (دارنده‌ی اسب از کار افتاده)، تهماسپ (دارنده‌ی اسب فربه زورمند)، هوسپ (دارنده‌ی اسب خوب)، بیور اسپ (دارنده‌ی ده هزار اسب)، شیداسپ (دارنده‌ی اسب درخشان)و سیاوش (دارنده‌ی اسب سیاه).

در شاهنامه، اسب‌های گوناگون به صفات و امتیازاتی متّصفند. مثلاً اسب خاندان گشتاسب سیاه است. اسب ویدرفش (بیدرفش) و نیز اسب سیاوش هم سیاه توصیف شده است».[4]

الف) رخش

از بین اسبان شاهنامه آنچه بیش از همه جلب توجه می‌کند «رخش» اسب ویژه‌‌ی رستم تاج بخش است. «رخش نام اسب شگفت‌آور رستم است که با یک آزمون دشوار از میان گله‌های فراوان اسب برگزیده شد و عمری به درازی خود رستم دارد و سرانجام همراه با خود او به چاه غدرنابرادر، شغاد در می‌افتد و با سوار خویش جان می‌دهد. جز رخش، هیچ اسبی قادر نبود تن رستم را بکشد. همان‌گونه که هنگام انتخاب هیچ اسبی نتوانست زیر فشار پنجه‌ی او پشت خم نکند هوش او نزدیک به هوش آدمیان است».[5]

رخش از هوش و فراست و نیز نیرویی فراتر از یک حیوان برخوردار است. تا آنجایی که با کارهای خارق‌العاده‌اش حتی رستم را نیز به شگفتی وامی‌دارد. او با خداوندش حرف می‌زند و همچون انسانی طرف مخاطب جهان پهلوان واقع می‌شود. حرف‌های او را می‌فهمد و اطاعت می‌کند. در خان اوّل از هفت خان، شیری را که قصد حمله به رستم داشت، می‌کشد و در خان سوم تهمتن را از نزدیک شدن اژدها باخبر می‌سازد و در کشتن آن به یاری رستم می‌شتابد[6]:

«چو زور تن اژدها دید رخش

کزان سان بر آویخت با تاج بخش

بمالید گوش اندر آمد شگفت

بلند اژدها را به دندان گرفت

بدرّید کتفش به دندان چو شیر

بر اوخیره شد پهلوان دلیر»
ج

(شاهنامه 2/214 به بعد)

اوصافی که فردوسی برای رخش می‌شمارد بسیار جالب است:

«سیه چشم و بور ابرش و گاو دم

سیه خایه و تند و پولادسم

تنش پر نگار از کران تا کران
ج

چو داغ گل سرخ بر زعفران

چه بر آب بودی چه بر خشک راه

به روز از خور افروزن شدی، شب ز ماه

به شب مورچه بر پلاس سیاه

نمودی به گوش از دو فرسنگ راه

به نیروی پیل و به بالا هیون

به زهره چو شیران کُه بیستون»

ب) سیاه

در شاهنامه به غیر از «رخش» اسب سیاووش «سیاه» گویا به تأُسَی و ملازمت از پاکی و بی‌گناهی خداوندش از کوه آتش می‌گذرد و کمترین آسیبی متوجه او نمی‌شود:

«سیاوش سیه را به تندی بتاخت

نشد تنگ دل جنگ آتش بساخت

ز هر سو زبانه همی بر کشید

کسی خود و اسپ سیاوش ندید....

چنان آمد اسپ و قبای سوار

که گفتی سمن داشت اندر کنار»

(شاهنامه 3/325)

پ) شبدیز

«نام اسب افسانه‌ای خسرو پرویز که به روایتی از روم آورده بود و از سایر اسبان چهار وجب بلندتر بود و گویند نعلش را با ده میخ به پایش می‌کوفتند»[7] به روایت نظامی مادر او مادیانی بود که از سرزمین‌های دور به غاری در نزدیکی دیری می‌آید و خود را بر مجسّمه‌ی اسبی که از سنگ سیاه درست بود می‌مالد و به اذن خدا باردار می‌شود و بعد از باردار شدن او اثری از دیر باقی نمی‌ماند.[8]

3- پرندگان

الف) باز (شاهین، عقاب و کرکس)

«شاهین یا عقاب که نام او در استا سئنه (saena) آمده پرنده‌ای است تیز بانگ، بلند آشیان، سبک پر، تند نگاه، ستبر نوک و سهمگین چنگال که بیش از صدسال زیست کند و به خاطر توانایی و شکوه و تقدّس خود به «شاه مرغان» شهرت یافته است. در ایران قدیم شاهین مرغی خوش یمن و مقدس به شمار می‌رفته و در افسانه‌های باستانی به عنوان مظهر آسمان نموده شده است.

بنابر روایت فردوسی، تهمورث شاهین را رام کرد:

«ز مرغان مر آن را که بُد نیک تاز

چو باز و چو شاهین گردن فراز

بیاورد و آموختنشان گرفت

جهانی بدو مانده اندر شگفت»

(شاهنامه 1/25)

هنگامی که کاووس به فکر تسخیر آسمان‌ها افتاد، چهار عقاب (کرکس) تخت او را به آسمانی می‌بردند.

«از آن پس عقاب دلاور چهار

بیاورد و بر تخت بست استوار

نشست از بر تخت کاووس شاه

که اهریمنش برده بُد دل ز راه»

(شاهنامه 2/153)

از روزگاران قدیم پادشاهان برای شکار پرندگان از باز و شاهین استفاده می‌کردند. از این رو همنشینی باز با پادشاهان جلوه‌ای خاص در ادبیات فارسی یافته است. از آنجایی که در تربیت آن برای بستن چشمانش کلاهی بر سرش می‌نهادند، کلاهداری آن مورد عنایت شاعران پارسی زبان بوده است. در ادبیات عرفانی به ویژه در منطق‌الطّیر عطّار نیشابوری مظهر و نماد طالبان قرب سلطان و ریاضت کشان جهت حطام دنیوی است.[9]

ب) سیمرغ (عنقا)

بی‌تردید خارق‌العاده‌ترین و شگفت‌انگیزترین موجود شاهنامه، سیمرغ است. پرنده‌ای است که پرهایش شبیه ابر فراخ و لبریز از آب کوهساران است. از هر طرف چهار بال با رنگ‌های زیبا دارد. منقارش همانند منقار عقاب کلفت و صورتش شبیه صورت آدمیان است. گویند هزار و هفتصد سال عمر دارد و بعد از سیصد سال تخم گذارد و بچه‌اش بعد از بیست و پنج سال از تخم در آید.

آن گونه که از شاهنامه بر می‌آید، سیمرغ پرنده‌ای ایزدی است که در البرز آشیان دارد. این پرنده‌‌ی اهورایی در سه صحنه‌ی مهم شاهنامه نمودار می‌شود و در هر سه مورد، داستان را به دلخواه خواننده‌ی ایرانی ذوق و حلاوتی دیگر بخشیده به آن تداومی تخیلی و دل چسب می‌دهد.

نخستین حضور سیمرغ در شاهنامه مربوط به داستان زال زر است که چون هنگام تولد دارای موهای سفیدی بود، پدرش سام آن را به فال نیک نگرفت و دستور داد که آن را در کوه و بیابان رها کنند تا خوراک جانوران گردد. سیمرغ که در بالای البرز آشیان داشت برای سیر کردن شکم بچه‌هایش زال را به کنام خویش می‌برد ولی لطف ایزدی و حکمت ازلی چنان ایجاب می‌کند که او را همگام با بچه‌هایش تربیت بکند و زال در لانه‌ی این پرنده‌ی خارق‌العاده می‌بالد و به خاندان خویش باز می‌گردد.

حضور دیگر سیمرغ یکی در هنگام تولد رستم و دیگری در مرگ اسفندیار است. با راهنمایی سیمرغ رستم به صورت سزارین از مادر زاده می‌شود و مادر و فرزند با ارشاد و یاری او از مرگ رهایی می‌یابند. در حضور دیگر نیز باز هم جهان پهلوان و رخش با مساعدت سیمرغ از کشته شدن به دست رقیب خویش اسفندیار نجات می‌یابند. چنان به نظر می‌رسد که عامل بهروزی رستم از بدو تولد همین پرنده‌ی افسانه‌ای بوده است.

سیمرغ در داستان رستم و اسفندیار چنان قداستی می‌یابد که زال در مقابل او زانو می‌زند و او را می‌ستاید:

«بشد پیش با عود زال از فراز

ستودش فراوان و بردش نماز

به پیشش سه مجمر پر از بوی کرد

ز خون جگر بر دو رخ جوی کرد»

(شاهنامه 6/1049)

سیمرغ چهار پیکان فرو رفته در پیکر رخش را بیرون می‌کشد، خون رخش را می‌مکد و با کشیدن پرهایش بر زخم‌های اسب باعث تندرستی آنی او می‌شود:

«از او چار پیکان به بیرون کشید

به منقار از آن خستگی خون کشید

بر آن خستگی‌ها بمالید پر

هم اندر زمان گشت با زیپ و فرد»

(شاهنامه 6/1050)


1- فرهنگ اساطیر و ارشاد داستانی در ادبیات فارسی، محمد جعفر یاحقی، چاپ دوم، انتشارات، تهران، 1375، صص 75-78.

2- مقدمه‌ای بر رستم و اسفندیار، شاهرخ مسکوب، چاپ ششم، شرکت سهامی کتاب‌های جیبی،‌ـةیآ»، 9136، ص 76.

1- نسخه‌ی اساس نگارنده در این مقاله، شاهنامه فردوسی، تحت نظری.1. برتلس و...9 جلد، چاپ اول، انتشارات سوره می‌باشد که عدد سمت راست بیانگر شماره‌ی جلد و عدد سمت چپ بیانگر شماره‌ی صفحه می‌باشد.

1- فرهنگ اساطیر، همان، صص 78-80

1- همان، ص 210

2- ر.ک. حماسه‌ی ملی ایران، تئودوز نولدکه، ترجمه‌ی بزرگ علوی، چاپ چهارم، مرکز نشر سپهر، 1369، ص 142.

1- فرهنگ اساطیر، همان، ص 272.

2- ر. ک. کلیات خمسه، نظامی گنجه‌ای، انتشارات امیرکبیر، 1351.

1- ر. ک. منطق‌الطیر عطار، به اهتمام انزابی‌نژاد و سعیده قره بگلو، چاپ اول، انتشارات جامی، 1379، ص 48.



خرید فایل


ادامه مطلب ...