تعریف گروه
تعریف
بدون تردید، همه گمان می کنند که می دانند گروه چیست. زیرا برخلاف پیچیدگی مفاهیم فرهنگی، روانی یا اجتماعی، در اینجا یک مفهوم وجود دارد که به سهولت قابل فهم و به واقعیت نزدیک است و آن این است که گروه مجموع کل یا بهتر بگوییم عبارت از اجتماع تعدادی از افراد است.
اما در اینجا این پرسش مطرح میشود که این «تعداد» یعنی چه؟ یعنی یک گروه از چند نفر تشکیل می شود یا به عبارت دیگر چه تعداد افرادی می توانند یک گروه را تشکیل دهند.
در این زمینه میان برخی مؤلفان، اختلاف نظر جدی وجود دارد.شماری مؤلفان برآنند که گروه دست کم از دو نفر تشکیل می شود. بنابراین، این تعریف دارای دو مرحله خواهد بود. درمرحله نخست میان این دونفر می تواند روابط گوناگونی وجود داشته باشد و هریک برای ایجاد ارتباط با دیگری باید از خود خارج شود و در مرحله دوم،حتی دریک ارتباط دونفره، گروه به عنوان نفر سوم الزاماً حضور خواهد داشت.
ارتباط منحصر بین دو نفر، دقیقاً غیر قابل تصور است؛ زیرا این نوع ارتباطی بسته درخود، غیر پویا و حتی مرده به حساب می آید؛ اگر درآن فرد سوم ولو به عنوان وجود 3/1 نیرو بالقوه مطرح نباشد. در واقع، موقعیت ومعنی گروه ها در صورتی که ازدو یا سه نفر تشکیل شده باشد، با یکدیگر متفاوت خواهد بود( حتی اگر وجود نفر سوم درمجموعه دونفری گروه الزامی باشد)
بنابراین، می توان گفت که وجود فرد سوم، وضعیت زوج را تغییر می دهد و به روابط بین آنها بعد تازه ای می بخشد.
جامعه شناسان ورود فرد سوم را در یک مجموعه همبسته مورد بررسی قرار داده اند. زیمل در سال 1902، تغییرات قابل توجهی را که براثر مورد فرد سوم پیش می آمد، به خوبی نشان داده است. در مقابل دونفر قبلی گروه، فرد سوم می تواند خنثی بماند و از آن دو نفر بهره مند شود ویا با ایجاد تفرقه بین آنها، بر آنان حکومت کند.
در حدود سال 1956 میلز پژوهشی تجربی بر روی گروه های سه نفره انجام داد. او دراین پژوهش، به مطالعه ساختار چیزی پرداخته که آن را «نقش رفتاری» نامیده است.( او این اصطلاح را به کاربرد تا آن را از نقش های اجتماعی نهادی شدهمتمایز سازد) او همچنین، تقسیم بندی گروه به سه نفر، یعنی « یک زوج دونفره» و « یک نفره» را تأیید میکند. او بر آن است که این جدایی بر اساس میزان نوع عملکرد آنها متفاوت میشود.
از دیدگاه دیگر میبایست وضعیت گروه را در اجتماع مشخص کرد، زیرا گروه از شماری افراد تشکیل یافته است؛ که در ظاهر جنبه عینی و ملموس ندارد. و ما میتوانیم فقط با در نظر گرفتن پاره ای از احکام گروه، از خارج به توصیف آن بپردازیم و همچنین از درون و درکنار گروه های محدود که ما در بطن آنها جای داریم، می توانیم به موجودیت آن پی ببریم.
این امر نشان میدهد که اگر بخواهیم به این تعداد از افراد، عنوان گروه اطلاق کنیم، تعداد افراد آن نباید پیش از حد معینی باشد. هومنز گروه را چنین تعریف می کند:« معدودی افراد که اغلب به مدت طولانی با یکدیگر ارتباط دارند و به همین دلیل هریک از آنها میتواند بدون واسطه و به طور مستقیم با یکدیگر ارتباط چهره به چهره داشته باشد». تعریف هومنز که ]لازم است بیشتر] به آن بپردازیم پیش از حد بر ارتباطات یعنی برکنشهای متقابل میان افراد تکیه دارد.
بنابراین در ابتدا، می توانیم، گروه را از تجمعات دیگر مجزا سازیم؛ زیرا برخی از افراد این گونه تجمعات را با گروه اشتباه میگیرند. و همچنین، برخی مؤلفان از گروه های سنی وجنسی سخن به میان می آورند. بدیهی است که این افراد اعم از مرد و زن با هر سن و سال با یکدیگر را نمی شناسند و هیچ گونه روابطی میان آنها وجود ندارد.
(آن ماری روشبلاو- ادیل بورونیون؛ترجمه دکتر سید محمد دادگران،روانشناسی اجتماعی روانشناسی اجتماعی)، چاپ دوم 1371 )
شاید یک تعریف ساده و عملی از گروه این باشد که بگوییم:«گروه عبارت است از دو فرد یا بیشتر که با هم تعامل دارند به نحوی که هریک میتواند در دیگری تأثیرگذاشته و از آنان متأثر شود»(شاو1981). یک تعریف جامعتر ازاین اصطلاح، شامل ویژگیهای زیر است:« تعامل بین افراد، داشتن درک و تصور از دیگر اعضاء، ایجاد پیوندهای عاطفی و وابستگی متقابل یا نقشهای متقابل» (دولاماتر، 1974). به عبارت دیگر، اعضای یک گروه دارای نوعی روابط با یکدیگرند واین روابط غالباً پیچیده بوده و در طول زمان ادامه دارد.