پویا فایل

پویا فایل

پویا فایل

پویا فایل

زندگی نامه و شرح حال مولوی

زندگی نامه و شرح حال مولوی

شرگذشت و احوال مولوی

جلال الدین محمد فرزند بهاء الدین محمد معروف به «بهاء الدین ولد» و ملقب به «سلطان العلما» فرزند حسین بلخی، این خانواده پدر بر پدر ازمردم خراسان قدیم ساکن ناحیه ی بلخ بوده اند و به نسبت بلخی و خراسانی شهرت داشته اند؛ اما شهرت مولوی به «مولانای رومی» و «مولای روم» بعد از آنست که از بلخ مهاجرت کرده و در شهر «قونیه» موطن برگزیده اند که از بلاد معروف آناتولی و آسیای صغیر و ترکیه ی فعلی است و آن را در قدیم کشور «روم» می گفتند؛ به طوری که نگارنده تبع کرده ام این شهرت از اوایل قرن ششم هجری به بعد است. برای اینکه من درمؤلفات نیمه‌ی اول این قرن دیده ام که ازمولوی به عنوان «مولانای روم» اسم برده و اشعاری نقل کرده اند؛ برای کسانی که سرگذشت مولوی را از روی کتاب ها خوانده اند هم این نکته تازگی دارد، زیرا تاکنون دیده نشده کسی متعرض باشد از این که چه تاریخ مولوی را به عنوان «مولانای روم» یا «ملای رومی ها» خوانده اند.

ولادت مولوی در بلخ روز یکشنبه ششم ربیع الاول سنه 604 و وفاتش در قونیه هم در روز یکشنبه پنجم جمادی الاخر سال 672 هجری قمری است. همان سال که نابغه‌ی فلسفه‌ی ریاضی خواجه نصیر الدین طوسی و برخی بزرگ مردان دیگر فوت شده اند. مدت عمر مولانا جلال الدین به حساب شمسی 66سال و به حساب قمری 68 سال و 89 روز یعنی سه ماه و یک روز کم بود.

پدرش بهاء الدین ولد با خانواده به قصد زیارت کعبه‌ی معظمه و انجام عمل حج درحدود سال 616 که گیراگیر حمله ی مغول به ایران است ازبلخ مسافرت کرد. درحقیقت سبب عمده‌ی این مسافرت یا مهاجرت رنجشی بودکه در باطن از سلطان محمد خوارزمشاه داشت، خواه باعث مسافرتش، گزاردن مناسک حج و خواه و رنجش از سلطان محمد باشد، این ها همه علل و اسباب ظاهری بود و حقیقت امراراده ی حج بود که می خواست آن نهال الهی یعنی وجود مولوی را که درآن وقت حدود سیزده ساله بود از آن آفت خانمانسوز هجوم شوم مغول محفوظ نگاه بدارد و او را در سرزمینی دو از فتتنه پرورش دهد تا همچون درختی بارآور، سایه بر سر مشرق و مغرب عالم افکند.

این سبب ها برنظر ها پرده هاست

که نه هر دیدار صنعش را سزاست

از مسبب می رسد هر خیر و شر

نیست اسباب و وسایط را اثر

از این ادبیات مولوی بر می آید که همه چیز در دید و قدرت آفریدگار بی همتاست و دلیلش برهیچ کس آشکار نیست. آری! حق نمی خواست که این چراغ فیض رحمانی درآن تندباد شیطانی خاموش شود و چشم جهان بشریت از انوار تابناک او بی نصیب بماند. خلاصه مولوی درآن وقت که حدود 13 سال داشت همراه پدرو مادرش از بلخ سفر کرد. گفته اند که پدرش درعبور از نیشابور شیخ فریدالدین عطار نیشابوری معروف را که صاحب تذکره الاولیا و منظومه های منطق الطیر و اسرارنامه و مصیبت نامه است ملاقات کرد و شیخ عطار نسختی از «اسرارنامه»‌ی خود را بدو هدیه نمود و برای مولوی به فراست ایمانی، آتیه‌ی درخشانی را پیش بینی کرده و به پدر او گفت که این پسر راگرامی بدار، باشدکه نفس گرم او آتش، در سوختگان عالم زند.

«مقدمه»

ادبیات در هر شکل و قالبی که باشد، نمایشگر زندگی وبیان کننده‌ی ارزش ها و معیارها وویژگی هایی است که زندگی فردی و جمعی برمحور آنها می چرخد. نقد وبررسی و ارزیابی آثار ادبی نیز چنین است و نمی تواند بدور از آن ارزش ها و معیارها باشد و بی توجه از کنار آنها بگذرد. به عبارت دیگر نقد و بررسی آثار ادبی از دیدگاهی می توان درس زندگی نامید، باهمه‌ی گستردگی و تنوع و خصوصیات و مظاهر آن.

ادبیات از دو دیدگاه ما را با زندگی پیوند می‌دهد: از گذرگاه عاطفی، وقتی که آنرا می خوانیم، از گذرگاه خرد ورزی، وقتی که آنرا بررسی و نقد می کنیم؛ وقتی ما قطعه شعری را می خوانیم، عواطف و احساسات ما با عواطف و احساسات شاعر جنبه‌‌های مشترک پیدا می کند و با او هم سوئی روانی پیدا می کنیم، و یا وقتی سر‌گشتکی را در مطالعه می آوریم، به قول «آندره موروا» در حادثه‌ی کشاکش بزرگی قرارمی گیریم و لحظات زندگیمان با آن حادثه آمیختگی پیدا می کند؛ دراین موارد نفس و جان ما می تواند از اثر پذیری برکنار بماند. از جهت خردورزی نیز، اگر به درستی به تحلیل و نقد آثار ادبی بنشینیم و جنبه های مثبت و مفنی آنها را دریابیم، زندگی را مطرح ساخته ایم؛ مطالعه وبررسی آثار ادبی باید با بررسی جنبه های زبانی، هنری ومحتوایی همراه باشید، به این معنی که پس از حل دشواری های واژه ای و تعبیرها و اصطلاحات متن و اشاراتی که به تارخ و قصص و اساطیر ممکن است وجود داشته باشد، باید به بررسی ارزش هنری و سپس به تجزیه و تحلیل محتوای آن بپردازیم. اندیشه های والا و ارزشمند را باز نماییم و پندارهای سخیف و کج اندیشی های نابخردانه را نقد کنیم. عبارات وابیات و تعبیرهای زیبا و استوار را با دلیل وحجت نشان دهیم و ابیات و جملات و عبارات نازیبا و نااستوار را باز نماییم. و اگر اثر شکل داستانی دارد، آنرا از جهت شناخت داستان بررسی کنیم: مثلاً اگر در داستان رستم و سهراب، فقط واژه دشوار را معنی کنیم و چند ویژگی زبانی را که درسخن فردوسی هست باز گوییم که مثلاً برای یک متمم دو حرف اضافه آورده است، یا «کجا» را در معنی «که» به کاربرده، داستان را به عنوان یک پدیده ی لسانی مطرح کرده ایم. برای آنکه داستان به عنوان یک اثر ادبی مطرح شود، پس از طرح و توضیح نکته های زبانی و ارزش های هنری یا ارزش های مربوط به فنون بلاغی، درمرحله‌ی سوم باید محتوای داستان را از جهت داستان شناسی، و دراین مورد به خصوص از جهت تراژدی شناسی، گره خوردگی، اوج و فرود داستان، جنبه های روان شناختی قهرمانان و سرانجام ظرایفی که داستان را به عنوان تراژدی برتر معرفی می کند، مطرح سازیم.

بنده از تهیه و تحقیق درباره‌ی شعر و ادب فارسی، اهدافی داشتم که یکی از آنها بیان کردن و روشن شدن مطالب دراین باره بود؛ و دراین تحقیق از استاد بزرگوار ادب و شعر فارسی، جناب آقای دکتر ده پنا که دانشجویان را به شناخت و درک ارزش های شعر و متون فارسی تشویق می کنند، تشکر می‌کنم؛

دراین تحقیق از منابع مختلفی استفاده کردم که از آن جمله می توان کتاب مقالات ادبی، اثر دکتر جلال الدین همایی، مکتب حافظ یا مقدمه برحافظ شناسی، تألیف دکتر منوچهر مرتضوی و گزیده‌ی غزلیات مولوی، اثر دکتر سیروس شمیسا است؛ امیدوارم این تحقیق بتواند برای علاقه مندان به شعر و متون فارسی مفید واقع شود و تفکر و توجه آنان را به این موضوع بیشتر کند.

بهاء الدین ولد بعد از اتمام عمل حج دیگر به خراسان برنگشت، برای این که اخبار هجوم وحشیانه‌ی مغولان را می شنید و بازگشتن او به وطن درآن حال، مصلحت نبود. این بود که سفر به آسیای صغیر کرده و در بلده‌ی لارنده که از توابع قونیه است اقامت جست سلطان علاءالدین، پادشاه آن سرزمین، کم کم به وی ارادت خاص به هم رسانید و مقامش را عزیز وگرامی شمرد. بهاءالدین حدود هفت سال در «لارنده» بود و همان جا مولوی در 18 سالگی با دخترخواجه لالای سرقندی که گوهر خاتون نام داشت ازدواج کرد و سلطان ولا فرزند مشهور وی از بطن همان زمان درسال 622 در لارنده به دنیا آمد.

بهاء الدین دراواخر عمر خود از لارنده به قونیه نقل مکان کردو پس از سه سال در روز جمعه 18 ربیع الآخر 628 درگذشت و درهمان جا مدفون شد. درآن هنگام مولوی 25 ساله بود و تا آن زمان تحت تربیت پدرو سایر اساتید آن عصر از ادبیات فقه و کلام و حدیث و امثال آن اشتغال داشت و در نتیجه‌ی 20 سال تحصیل، عالمی از کاردرآمده و سرگرم تدریس و وعظ و تبلیغ معارف مذهبی شده بود.

درسال 629 که یکسال بعد از وفات پدرش بود، سید برهان الدین محقق ترمذی که از مشایخ طریقت و از دوستان و ارادتمندان پدر مولوی بود به «قونیه» رفت؛ مولوی درخدمت وی وارد سیر و سلوک عرفانی و طریقه‌ی تصوف گردید و مدت 9 سال تحت تربیت او مشغول ریاضت و از کار طریقت بود. پس ازفوت استادش به مدت 5 سال خود به تنهایی همان آداب و رسوم و خلوت نشینی را که از شیخ خود آموخته بود ادامه داد و به مدت 13 سال ریاضت و جهد وی به طول انجامید. در سنه 642 هجری که مولوی 29 سال داشت که به تفصیلی، ملاقات وی با شمس الدین تبریزی دست داد که موجب تحولی عظیم در روح مولوی گردید و به کلی او را منقلب ساخت.

فهرست مطالب

عنوان صفحه

فصل اول: «سرگذشت و احوال مولوی»..........................................................

1-1سرگذشت و احوال مولوی .......................................................................

1-2افکار و عقاید عرفانی ................................................................................

فصل دوم «مولوی چه می گوید؟»....................................................................

2-1مسلک عرفانی و افکار و عقاید مولوی ......................................................

2-2علم الیقین-عین الیقین-حق الیقین...............................................................

2-3تعلق –تخلق –تحقق....................................................................................

2-4پایه اصلی مسلک و طریقه عرفانی مولوی ................................................

2-5 رسالت عرفانی و ادبی مولوی .................................................................

2-6فروغ خورشید روح بخش عرفان مشرق...................................................

2-7طریق اصلاح نفوس و درمان دردهای اجتماعی و روحانی بشر...............

2-8داروی دردهای روحانی پنهانی بشر ........................................................

2-9پراکندگی و جمعیت حواس و اوقات .........................................................

فصل سوم : «مولوی و حافظ».........................................................................

3-1-عشق از دیدگاه مولوی ...........................................................................

3-2-پیر از دیدگاه مولانا ...............................................................................

3-3جام جم ا زدیدگاه مولانا............................................................................

3-4مولوی و حافظ .........................................................................................

فصل چهارم: «مرغ باغ ملکوتم، نیم از عالم خاک ............................................

4-1 درمراحل سیرو سلوک علمی و عرفانی ...................................................

4-2 دوره ی اول زندگانی با شخصیت اول مولوی ........................................

4-3 دوره ی دوم و شخصیت دوم مولوی .....................................................

4-4 شخصیت سوم و فعلیت نهایی مولوی .....................................................

4-5 تقسیم بندی ..............................................................................................

1-4-5افکار و عقاید مولوی.............................................................................

2-4-5مارمیت اذرمیت ....................................................................................

1-2-4-5شعار مسلک علمی و عرفانی و کلید رمز افکار و عقاید مولوی........

3-4-5جبر واختیار و قضا و قدر ...................................................................

1-3-4-5قضا و قدر .......................................................................................

2-3-4-5تجلی و ظهور حق درمظاهر بشری و صدور معجزات و کرامات از انبیا واولیای خدا

4-4-5 اتصال پنهانی روح انسان کامل به مبدأ غیب مجرد الهی .....................

فصل پنجم : «آشنایی بیشتر با اشعار مولانا»

5-1شرح برخی از ادبیات مثنوی شریف

5-2شرح سه غزل شیوا از مولانا

5-3چند نمونه از کنایات اشعار مولوی

5-4القاب شعر اودبا و علما و هنرمندان ایران



خرید فایل


ادامه مطلب ...

بررسی و مقایسه شروح مثنوی مولوی بر ابیات بحث بر انگیز دفتر اول

بررسی و مقایسه شروح مثنوی مولوی بر ابیات بحث بر انگیز دفتر اول

مولانا جلال­الدین محمد بلخی معروف به ملّای روم و مولوی رومی، در ششم ربیع الاوّل سال604 هجری قمری در بلخ به دنیا آمد و در سال 672 ه.ق در قونیه وفات یافت. مولوی یکی از بزرگان نام­آور در عرصه­ی تصوّف اسلامی قرون میانه است. کتاب نام­آور وی، مثنوی، از امّهات آثار عرفانی در ادبیات فارسی و بل ادبیات جهان است که از ابتدا توجّه بسیاری را به خود جلب کرد و شروح گونه­گونی بر آن نگاشته شد.

در این پژوهش ، ابتدا مختصری از زندگی­نامه­ی مولانا و سپس بحثی کوتاه در مورد سیر شرح نویسی و شرح حال شارحان مذکور به­دست داده شده و سپس به بررسی ابیات مهم و بحث­بر­انگیز دفتر اول مثنوی پرداخته شده است.

می توان گفت بهره­گیری شارحان از مثنوی و دیگر آثار مولانا در شرح ابیات مثنوی،که معیار اصلی نگارنده در بررسی مثنوی و شروح آن است،یکسان و در یک سطح نیست. این رساله می­کوشد با تکیه بر ابیات مشابه مثنوی، برخی نکات مغفول در بررسی و شرح این کتاب بزرگ را متذکر شود.

واژه های کلیدی: مولوی، مثنوی، دفتر اول، شرح و بررسی

فهرست مطالب

عنوان صفحه

چکیده............................................................................................................................................................. 1

فصل اول: کلیات

1-1- مقدمه ................................................................................................................................................ 3

1-2- هدف تحقیق..................................................................................................................................... 5

1-3- پیشینه ی تحقیق............................................................................................................................ 5

1-4- روش تحقیق...................................................................................................................................... 6

فصل دوم: زندگی نامه ی مولانا

2-1- نام، تخلص.......................................................................................................................................... 8

2-2- ولادت و زادگاه مولانا...................................................................................................................... 8

2-3- قدیمی ترین منبع نام مولانا......................................................................................................... 9

2-4- نسب و خاندان مولانا....................................................................................................................... 9

2-5- هجرت یا فرار از بلخ........................................................................................................................ 9

2-6-آثار مولانا ............................................................................................................................................ 10

2-7- وفات و مدفن مولانا......................................................................................................................... 11

فصل سوم: سیری اجمالی در شرح نویسی و شرح حال شارحان مثنوی

3-1- اولین شارحان مثنوی..................................................................................................................... 14

3-2- قدیمی ترین شارح مثنوی............................................................................................................ 15

3-3- شروح مثنوی از آغاز....................................................................................................................... 16

3-3-1- شرح های قرن نهم.................................................................................................................... 16

3-3-2- شرح های قرن دهم تا سیزدهم............................................................................................. 16

3-4- شرح حال شارحان........................................................................................................................... 17

3-4-1- اسماعیل آنقروی......................................................................................................................... 17

3-4-2- رینولد نیکلسون ......................................................................................................................... 19

3-4-2- 1- آثار نیکلسون......................................................................................................................... 20

3-4-2-2- بررسی ویژگی ها و نقد و تحلیل شرح نیکلسون.......................................................... 23

3-4-3- بدیع الزمان فروزانفر................................................................................................................... 24

3-4-3-1- بررسی شرح فروزانفر............................................................................................................ 25

3-4-4- عبدالباقی گولپینارلی ............................................................................................................... 26

3-4-5- محمد استعلامی......................................................................................................................... 29

3-4-6- کریم زمانی................................................................................................................................... 30

فصل چهارم: مقایسه ی شروح بر ابیات بحث بر انگیز

1-بشنو این نی چون حکایت می کند................................................................................................... 33

2- کز نیستان تا مرا ببریده اند................................................................................................................ 37

3- سینه خواهم شرحه شرحه از فراق................................................................................................. 39

4- هر کسی کو دور ماند از اصل خویش.............................................................................................. 41

5- من به هر جمعیّتی نالان شدم.......................................................................................................... 43

6- هر کسی از ظن خود شد یار من...................................................................................................... 45

7- سرّ من از ناله ی من دور نیست....................................................................................................... 48

8- تن زجان و جان زتن مستور نیست................................................................................................. 50

9- آتش است این بانگ نای و نیست باد.............................................................................................. 52

10- آتش عشق است کاندر نی فتاد...................................................................................................... 54

11- نی، حریف هر که از یاری برید....................................................................................................... 56

12- همچو نی، زهری و تریاقی که دید؟............................................................................................. 59

13- نی، حدیث راه پرخون می کند...................................................................................................... 60

14- محرم این هوش جز بیهوش نیست ............................................................................................ 62

15- در غم ما، روزها بیگاه شد .............................................................................................................. 64

16- روزها گر رفت، گو: رو باک نیست.................................................................................................. 66

17- هر که جز ماهی ز آبش سیر شد.................................................................................................. 68

18- در نیابد حال پخته هیچ خام.......................................................................................................... 70

19- ای دوای نخوت و ناموس ما............................................................................................................. 71

20- با لب دمساز خود گر جفتمی......................................................................................................... 73

21- من چگونه هوش دارم پیش وپس................................................................................................ 75

22- آینه ات دانی چرا غماز نیست........................................................................................................ 77

23- اتفاقاً شاه روزی شد سوار................................................................................................................. 79

24- می رسید از دور مانند هلال........................................................................................................... 80

25- نیست وش باشد خیال اندر روان................................................................................................... 80

26- آن خیالاتی که دام اولیاست........................................................................................................... 83

27- از خدا جوییم توفیق ادب................................................................................................................ 85

28- گرچه تفسیر زبان روشن گر است................................................................................................. 88

29- از وی ار سایه نشانی می دهد........................................................................................................ 90

30- سایه خود آرد تو را همچون سمر................................................................................................. 90

31- خود غریبی در جهان چون شمس نیست................................................................................... 92

32- این نفس جان در تنم بر تافته ست.............................................................................................. 94

33- عشق هایی کز پی رنگی بود........................................................................................................... 95

34- کاش کان هم ننگ بودی یکسری................................................................................................. 97

35- وهم موسی با همه نور و هنر......................................................................................................... 99

36- آن گل سرخ است، تو خونش مخوان............................................................................................ 101

37- حرف ظرف آمد درو معنی چو آب............................................................................................... 102

38- بحر تلخ و بحر شیرین در جهان..................................................................................................... 104

39- گه چنین بنماید و گه ضد این...................................................................................................... 107

40- بس ستاره‌ی آتش از آهن جهید ................................................................................................. 109

41- رفته در صحرای بی چون، جانشان............................................................................................... 111

42- کَیفَ مدَّ الظلُّ نقش اولیاست.......................................................................................................... 112

43- بس دل چون کوه را انگیخت او..................................................................................................... 114

44- از سبب سوزیش من سوداییم........................................................................................................ 116

45- ما عدم هاییم و هستی های ما...................................................................................................... 118

46- باد ما و بود ما از داد تست............................................................................................................... 120

47- لذت هستی نمودی نیست را.......................................................................................................... 122

48- این نه جبر، این معنی جبّاری است............................................................................................. 123

49- زاری ما شد دلیل اضطرار................................................................................................................ 127

50- ور توگویی غافل است از جبر او..................................................................................................... 127

51- هست این را خوش جواب ار بشنوی........................................................................................... 127

52- آن زمان که می شوی بیمار تو....................................................................................................... 127

53- می نماید بر تو زشتی گنه............................................................................................................... 127

54- انبیا در کار دنیا جبری اند............................................................................................................... 131

55- او نماید هم به دل ها خویش را.................................................................................................... 132

56- نیکوان را هست میراث از خوش آب .......................................................................................... 133

57- اختران اند از ورای اختران.............................................................................................................. 136

58- دامهاشان مرغ گردونی گرفت.......................................................................................................... 138

59- جان زپیدایی و نزدیکی است گم................................................................................................... 140

60- از شراب قهر، چون مستی دهی..................................................................................................... 142

61- لفظ جبرم، عشق را بی صبر کرد.................................................................................................. 144

62- این، معیت با حق است و جبر نیست.......................................................................................... 146

63- ور به خواب آییم، مستان وییم....................................................................................................... 148

64- این چه بلبل؟ این نهنگ آتشی است........................................................................................... 150

65-عاشق کلّ است و خود کلّ است او................................................................................................ 151

66- فعل را در غیب، اثرها زادنی است................................................................................................. 154

67- اولیا را هست قدرت از اله................................................................................................................ 156

68- بسته درهای موالید از سبب............................................................................................................ 158

69- آن دمی کز آدمش کردم نهان........................................................................................................ 160

70- آن دمی را که نگفتم با خلیل......................................................................................................... 160

71- آن دمی کز وی مسیحا دم نزد....................................................................................................... 160

72- آنکه او شاه است، او بی کار نیست............................................................................................... 163

73- چون به طوفی، خود به طوفی مرتدی.......................................................................................... 165

74- بهر این مؤمن همی گوید زبیم...................................................................................................... 167

75- گفت پیغمبر که: زن بر عاقلان....................................................................................................... 169

76- پرتو حقّ است آن، معشوق نیست................................................................................................. 171

77- موسی و فرعون معنی را رهی........................................................................................................ 173

78- زان تعلق کرد با جسمی اله............................................................................................................ 175

79- تنگتر آمد خیالات از عدم............................................................................................................... 176

80- گفت المعنی هو اللّه شیخ دین...................................................................................................... 178

81- واگشایم هفت سوراخ نفاق............................................................................................................... 180

82- مدّتی معکوس باشد کارها............................................................................................................... 182

83- تا که بس سلطان و عالب همّتی.................................................................................................... 182

84- زاجنحه ی نور ثلاث أو رباع............................................................................................................ 184

85- این سخن پایان ندارد، زید کو؟...................................................................................................... 186

86- زید را اکنون نیابی، کو گریخت...................................................................................................... 186

87- حمله آرند از عدم، سوی وجود...................................................................................................... 187

88- سر چه می پیچی؟ کنی نادیده ای............................................................................................... 188

89- در عدم، افشرده بودی پای خویش................................................................................................ 188

90- خلق را دو دیده در خاک و ممات................................................................................................. 189

91- جهد کن تا صد گمان گردد نود..................................................................................................... 189

92- در مروّت ابر موسی ای به تیه ....................................................................................................... 192

93- سال ها گر ظن دود با پای خویش .............................................................................................. 193

94- چون جنین را نوبت تدبیر رو.......................................................................................................... 193

95- سال‌ها گر ظن دود با پای خویش ................................................................................................ 195

96- باز باش ای باب رحمت تا ابد.......................................................................................................... 195

97- مر جفا گر را چنین ها میدهم....................................................................................................... 198

98- مرگ بی مرگی بود ما را حلال....................................................................................................... 200

99-آن که او تن را بدین سان پی کند................................................................................................. 202

100- ای دریغا لقمه یی دو خورده شد................................................................................................ 204

فصل پنجم: نتیجه گیری و پیشنهادها

نتیجه‌گیری و پیشنهادها .......................................................................................................................... 206

فهرست منابع................................................................................................................................................ 209

چکیده ی انگلیسی...................................................................................................................................... 212



خرید فایل


ادامه مطلب ...

جایگاه انبیاء و اولیاء دین الهی از منظر گاه مولوی

جایگاه انبیاء و اولیاء دین الهی از منظر گاه مولوی

مقدمه :

با نام خدا و با درود و سلام به محضر آقا امام زمان ( عج ) و با سلام به روان پاک شهدا از شهدای صدر اسلام گرفته تا شهدای کربلاهای ایران و جهان ، در طول تاریخ اقوام هر دوره ای دارای انبیاء و دین و مذهبی بوده اند که این انبیاء و پیام آوران و دین آنان یا مبتنی بر یکتاپرستی یا غیر یکتاپرستی بوده است که پیوسته منجر به اختلاف نظرها و بحث پیرامون یکتاپرستی و طاغوت کشیده است هر یک از انبیاء بنابر مصلحت و براساس یک مکتب و مشرب یک دین و آیینی را پدید آورده و رهبرانی هم پیرو آن دین داشته و پدید آمده است که افکار و عقاید آن بانیان مکتب و مشرب برای پیروان خود بصورت آیینه هایی بجا مانده است که هدف از تهیه این پایان نامه تحقیقی این بوده است که از طریق معرفی دیدگاه مولوی و سایر افراد درباره این مکتب ها ما برای افراد جامعه و خوانندگان آن فرصتی باشد برای تشخیص حق از باطل و اینکه ریشه این اختلافات عقیدتی و دینی برای افراد مشخص گردد و در این رهگذر سعی گردیده که جایگاه انبیاء و اولیاء دین الهی از منظر گاه مولوی هویدا گشته و علل تسلسل انبیاء و اولیاء یکی پس از دیگری برای امتهای طول تاریخ معین گردد و همانطوری که منابع و متون اسلامی از جمله قرآن کریم بیان کرده ، در طول تاریخ وظیفه انبیاء تصدیق و تأیید پیامبران قبل از خود و کامل نمودن دین و مسلک آنان بوده و اگر هم بظاهر تفاوتی باشد این تفاوت به سطح تعلیمات و مقتضیات زمان امتها و آداب و رسوم و عرف و حجیتی است که خاص نبی آن زمان می باشد .

فهرست:

1 - مقدمه :

2- بیان مسئله

3- هدف تحقیق

4- سؤالات تحقیق :

5- روش و قلمرو تحقیق

6- پیشینه تحقیق

1-1مولانا از دو دیدگاه: -1 زندگی 2- بندگی

1-2 مولوی ملجاء همگان بود

1-3 برخورد مولانا با پیروان سایر انبیاء

1-4 مولانا با هیچ مذهبی مشکل ندارد

1-5 مذهب مولانا

1-6 آیین مولانا

1-7 مولوی و اندیشه ی فلسفی:

1-8 مولوی بی همتاست

1-9 مولوی عاشق بی مثال است .

1-10 مولوی آموزگار عشق و تفکر است .

1-11 عشق برتر از ایمان

1-12 قدمت عشق از دین بیشتر است

1-13 مولوی اهل باطن ، و عشق را بالاتر از هر دینی می داند .

1-14 محدوده معرفت مولانا

1-15 وهم وخیال ، موجب دشمنی میان پیروان انبیاء می گردد.

1-16 مولوی برتر از دانته

1-17 از نظر مولوی ، اختلاف انبیاء لفظی است نه معنوی:

1-18 ترسای مسلمان

1-19 همه مردم در نبود مولانا ناراحتند .

1-20 تفکر ، محور دعوت مولوی بود.

1-21 مولوی یک آیین وتفکر را حق نمی دانست

1-22 مولوی همیشه زنده است

1-23 مولوی شاعری همگانی است نه ملی

1-24 مسلمانی مولوی:

1-25 دیدگاه مولوی در رابطه ی با مذهب انبیاء :

1-26 اقتضای هستی ، وحدت انبیاء است .

1-27 مولوی طالب فرد عاشق است .

1-28 اندیشه وحدت از دیدگاه مولوی

1-29 مولانا از خود بینی دور بود.

1-30 فروتنی مولانا

1-31 شباهت جهان هستی به خانقاه و پیامبران به صوفیان

1-31 دید واحد مولوی به حاضران در خانقاه

1-33 معنای مثنوی :

1-34 مثنوی ترکیبی از تفکر است مخلتف

1-35 سراسر مثنوی حکایت از وحدت دارد.

1-36 توصیه مولوی

1-37 وحدت وجود عامل وحدت انبیاء است

1-38 علت پدید آمدن فِرَق مختلف

1-39 موقعیت منظر نظر گاه :

1-40 اختلاف آیین به علت اختلاف دیدگاه است

1-41 اختلاف مذاهب موجب سردرگمی افراد است :

1-42 مذاهب نه همه حقند و نه همه باطل

1-43 برگزیده یا مطیع برگزیده باش:

1-44 مردد در مذاهب و راه نجات :

1-45 مفهوم اختلاف انبیاء و ادیان :

1-46 دیدگاه مولوی در مورد اختلاف هفتاد و دو ملت:

1-47 آیین ملت و مردم واحد است

1-48 اگر چه اسمها فراوانند اما مسمی یکیست

1-49 انبیاء و ادیان همگی بر یک اصل واحدند .

1-50 اختلاف انبیاء به علت عدم درک درست است .

1-51 اختلاف درک حقیقت ماننداختلاف در توصیف پیل است

1-52 مولانا مقصد انبیاء رایکی می داند :

1-53 مولوی کتب انبیاء را یکی می داند :

1-54 مقصد همه ی انبیاء یکی است :

1-55 همگی آدمیان روح واحد دارند :

1-56 نمازگزاران چهار هندو در مسجد با نیت واحد

1-57 منشاء ایمان به انبیاء یکی است

1-58 ذکر روایات :

1-59 همسفری : مسلم ، جهود و ترسا

1-60 وحدت انبیاء درمثنوی

1-61 اختلاف انبیاء لفظی است نه عقیدتی :

1-62 اساس عبادت از نظر مولانا:

1-63 دین انبیاء الهی تحقیقی باشد نه تقلیدی

1-64 داستان موسی نبی و شبان در مثنوی مولوی:

1-65 داستان چهار کس و موسی و شبان نشانگر وحدت انبیاء و ادیان الهی

است .

1-66 مولانا حقیقت وجودی را قطعی می داند نه وهمی.

1-67 تفاوت مومن و کافر در مثنوی مولوی:

1-68 در مثنوی مولوی ، مسیر الی الله به تعداد انسان ها می باشد .

1-69 در پیمودن راه انبیاء کدام گروه بر حق می باشد .

1-70 ازنظر مولوی ، انسان در پیمودن راه انبیاء تکبر ندارند .

1-71 اعتقاد مولوی و اهل تصوف ظاهری انبیاء الهی:

2-1 مولوی ، انبیاء و اولیاء

2-2 تفاوت افراد از دید مولوی:

2-3 انبیاء و اولیاء میزان افراد جامعه هستند

2-4 پیامبران نایب حقند و چون نوری واحدند

2-5 مقام انبیاء و اولیاء یکسان نیست .

2-6 اولویت انبیاء نسبت به هم به معنای اختلاف ما بین آنان نیست .

2-7 وحی و الهام انبیاء:

2-8 محبت واتحاد از نظر انبیاء :

2-9 هدف انبیاء یکی است :

2-10 کار انبیاء تذکر است :

2-11 پیام پیامبران یکسان است :

2-12 وارث انبیاء ، اولیاء هستند :

2-13 اولیاء عامل نزدیکی به خدایند:

2-14 اوصاف انبیاء :

2-15 تفاوت انبیاء و سایر انسانها:

2-16 رسول اکرم (ص) خود را از سایر انبیاء بالاتر نمی دانست .

2-17 مولوی شیفته پیامبر اسلام است :

2-18 حقایق رسول اکرم ( ص) کامل است :

2-19 گفتاری از ابن عربی و شرح آن :

2-20 ولی از نبی بالاتر است :

2-21 برتری انبیاء نسبت به هم چگونه است:

2-22 پیامبر اکرم (ص) بالاتر از انبیاء و هدف همه آنهاست :

2-23 زکریای رازی و ابن راوندی با انبیاء مخالفند :

2-24 از نظر رازی پیامبران با هم مخالفند :

2-25 انبیاءاز نظر ملاصدرا:

2-26 انبیاء همه را به یک دین دعوت کرده اند :

2-27 داستان پیامبران در مثنوی مولوی

2-28 داستان حضرت آدم (ع)در مثنوی مولوی:

2-29 چگونگی فریب خوردن آدم و حوا د رمثنوی مولوی:

2-30 آدم و حوا و دو قطبی بودن اشیاء از نظر مثنوی مولوی

2-31 داستان حضرت ابراهیم (ع) در مثنوی مولوی:

2-32 چگونگی داستان ذبح اسماعیل در مثنوی مولوی:

2-33 داستان حضرت ایوب ( ع) در مثنوی مولوی:

2-34 داستان سلیمان در مثنوی مولوی:

2-35 آصف بن برخیا در مثنوی مولوی:

2-36 داستان حضرت صالح (ع) در مثنوی مولوی :

2-37 داستان حضرت عیسی (ع) د رمثنوی مولوی:

2-38 داستان دجال در مثنوی مولوی:

2-39 زهد حضرت عیسی (ع) در مثنوی مولوی:

2-40 داستان حضرت محمد (ص) در مثنوی

3-2 دین واژه ای فارسی

3-3 تعریف دین

3-4 اعتقاد به دین نیاز همگانی است

3-5 حقیقت دین : (حریت و سعادت)

3-6 حقیقت دین واحد است

3-7 نقش دین

3-8 آغاز دین

3-9 غایت دین

3-10 دین یا ادیان

3-11 احساس اصل انبیاء چیست ؟

3-12 شباهت انبیاء :

3-13 ظهور خدادر انبیاء :

3-15 انبیاء برای چه آمده اند و مطلوبشان چیست؟

3-16 فطری بودن دین عاملی برای وحدت انبیاء

3-17 « وحدت محتوای انبیائ از نگاه ابن عربی»

3-18 « ابن عربی پیرو دین عشق»

3-19 دین الهی ثابت است

3-20 « دین در دنیا متعدد و در آخرت واحد است »

3-21 « وجوه مشترک در انبیاء مختلف»

3-22 انبیاء نموداری از یکی تجلی اند

3-23 پیوند انبیاء ناگسستنی است

3-24 دین اسلام مظهر وحدت واقعی

3 -25 اسلام خلاصه انبیای پیشین :

3-26 تفاوت شرایع در چیست ؟

3 -27 تشابه و تفارق مومن و کافر در تجلی عام و خاص

4-1 « کثرت گرایی دینی»

4-2 از نظر هیک همه انبیاء و مذاهب برحقند

4-3 نظریه هگل درباره وحدت انبیاء

4-4 علل پیدایش پلورالیسم دینی در غرب

4-5 آیا در هر عصری یک راه برای رستگاری وجود دارد ؟

4-6 نسبت انبیاء با یکدیگر

4-7 از مشترکات انبیاء

4-8 وجوه اشتراک انبیاء

4-9 عدد چهل مشترک انبیاء

4-10 شباهت زبان های عرفانی در مکابت متعدد الهی و انسانی

4-11 استنباط به مقتضای فهم

4-12 هر کس به قدر فهمش فهمیده مدعی را

4-13 اتحاد و اختلاف انبیاء از دیدگاه قرآن

4-14 وحدت انبیاء و اختلاف انبیاء

4-15 اختلاف انبیاء از دیدگاه قرآن :

4-16 علی (ع) حامی وحدت امت

4-17 حقیقت شرایع

4-18 اختلاف شرایع و نسخ مذاهب

4-19 فراخوان الهی نسبت به اهل کتاب

4-20 منادی قلبها

4-21 همگان را رو به سوی یکتایی است .

4-22 اسلام نام همه انبیاء حق است

4-23 اسلام و اقتباس از سنتها و حکمت های سابق

4-24 در انبیاء آسمانی وحدت کلی معمول است

4-25 جهان شمولی انبیاء

4-26 دین به معنای تسلیم

4-27 آیا خداوند میان بشر در پاداش عمل خیر وکیفر عمل شر تبعیض قائل

است ؟

4-28 مذهب خداست

4-29 اصل در مذاهب رساندن انسان به خداست

4-30 صوفیه چه می گویند ؟( موضع صوفیه درقبال انبیاء)

4-31 تمدن های بشری و مفاهیم مذهبی واحدند

4-32 تساهل تصوف

4-33 نتیجه مسامحات و مناظرات مسلمین با پیروان سایر انبیاء

4-34 بلندنگری بانیان خانقاه واقبال عمومی نسبت به آن

5-1امام خمینی (ره ) و انبیاء :

5-2 آمریکا دشمن همه انبیاء:

5-3 « هدف انبیاء کامل نمودن انسان است »

5-4 « تبلیغ دشمنان برای نفی انبیاء »

5-6 « انبیاء پاسداران دین »

5-7 « انبیاء راهنمای انسان به صراط مستقیم »

5-8 « وحدت انبیاء موجب پیشرفت بشریت »

5-9 « فلسفه وجودی انبیاء تربیت انسانهاست »

5-10 « انبیاء برای کامل کردن انسان آمده اند »

5-11 « وحدت شیعه و سنی وجایگاه اقلیتهای مذهبی در کشور»

5-12 « وحدت رمز پیروزی»

5-13 « رسول خدا ( ص) حد وسط و صراط مستقیم همه انبیاء»

5-14 انبیاء برای هدایت آدمی و اصلاح بشری

1-6 نتیجه گیری :

6-2 پیشنهادات :

فهرست منابع و مآخذ :



خرید فایل


ادامه مطلب ...

مولوی

مولوی

این محصول در قالب فایل word و در 98 صفحه تهیه و تنظیم شده است

توجه :

شما می توانید با خرید این محصول فایل " قلق های پایان نامه نویسی (از عنوان تا دفاع)" را به عنوان هدیه دریافت نمایید.

فهرست مطالب

فصل اول: «سرگذشت و احوال مولوی»..........................................................

1-1سرگذشت و احوال مولوی .......................................................................

1-2افکار و عقاید عرفانی ................................................................................

فصل دوم «مولوی چه می گوید؟»....................................................................

2-1مسلک عرفانی و افکار و عقاید مولوی ......................................................

2-2علم الیقین-عین الیقین-حق الیقین...............................................................

2-3تعلق –تخلق –تحقق....................................................................................

2-4پایه اصلی مسلک و طریقه عرفانی مولوی ................................................

2-5 رسالت عرفانی و ادبی مولوی .................................................................

2-6فروغ خورشید روح بخش عرفان مشرق...................................................

2-7طریق اصلاح نفوس و درمان دردهای اجتماعی و روحانی بشر...............

2-8داروی دردهای روحانی پنهانی بشر ........................................................

2-9پراکندگی و جمعیت حواس و اوقات .........................................................

فصل سوم : «مولوی و حافظ».........................................................................

3-1-عشق از دیدگاه مولوی ...........................................................................

3-2-پیر از دیدگاه مولانا ...............................................................................

3-3جام جم از دیدگاه مولانا............................................................................

3-4مولوی و حافظ .........................................................................................

فصل چهارم: «مرغ باغ ملکوتم، نیم از عالم خاک ............................................

4-1 درمراحل سیرو سلوک علمی و عرفانی ...................................................

4-2 دوره ی اول زندگانی با شخصیت اول مولوی ........................................

4-3 دوره ی دوم و شخصیت دوم مولوی .....................................................

4-4 شخصیت سوم و فعلیت نهایی مولوی .....................................................

4-5 تقسیم بندی ..............................................................................................

1-4-5افکار و عقاید مولوی.............................................................................

2-4-5مارمیت اذرمیت ....................................................................................

1-2-4-5شعار مسلک علمی و عرفانی و کلید رمز افکار و عقاید مولوی........

3-4-5جبر واختیار و قضا و قدر ...................................................................

1-3-4-5قضا و قدر .......................................................................................

2-3-4-5تجلی و ظهور حق درمظاهر بشری و صدور معجزات و کرامات از انبیا واولیای خدا

4-4-5 اتصال پنهانی روح انسان کامل به مبدأ غیب مجرد الهی .....................

فصل پنجم : «آشنایی بیشتر با اشعار مولانا»

5-1شرح برخی از ادبیات مثنوی شریف

5-2شرح سه غزل شیوا از مولانا

5-3چند نمونه از کنایات اشعار مولوی

5-4القاب شعر اودبا و علما و هنرمندان ایران



خرید فایل


ادامه مطلب ...

انسان کامل از دیدگاه مولوی

اینکه انسان نمونه و ایده آل باید دارای چه خصوصیات و ویژگیهایی باشد تا بعنوان یک الگو برای همة انسانها مطرح شود، در همة ادیان الهی و عمومی مکاتب بشری مورد توجه قرار گرفته است. اساساً هر مذهب و مکتبی که داعیة انسان سازی و انسان شناسی دارد باید انسانی را با ویژگیها و صفات خاصی بعنوان یک الگو معرفی کند و اگر مکتبی نتواند از عهدة چنین مهمی برآید، هیچگاه نمی توان از آن مکتب بعنوان یک مکتب عاری از عیب و نقص یاد کرد. هر مکتبی نه تنها باید «انسان ایده آل» خود را معرفی نماید، بلکه باید «جامعة نمونه» خود را نیز معرفی کند.

توجه به انسان و شناسائی وی مسئله ای است که از قدیم الایام مورد توجه مذاهب و مکاتب و فرهنگهای گوناگون بوده است و کمتر سیستم فکری و فلسفی را می توان سراغ گرفت که به گونه ای به شناسائی انسان پرداخته باشد. جملة معروف «خودت را بشناس» که از سقراط نقل شده، اما با تعابیر دیگر در تفکرات و اندیشه های قبل از سقراط وجود داشته، نمایشگر این مسئله است که آدمی نسبت به «خود» و حقیقت وجودی خود همواره بی اعتنا نبوده است و اگر هم بر بعضی از مکاتب فکری ایراد گرفته می شود که به انسان توجه نکرده اند، این نه به آن معناس که آن مکاتب اصلاً توجهی به انسان نداشته اند، بلکه مراد آنست که از اندیشیدن در بارة انسان آن گونه که شایستة مقام آدمی بوده است، خودداری کرده اند.

از مکاتب و مذاهب هند گرفته تا فلسفة یونان و رم، از تفکرات اندیشمندان قرون وسطائی مسیحی گرفته تا ندیشه های اصیل اسلامی، از رنسانس گرفته تا عصر حاضر، همواره شناسائی انسان و توجه به ابعاد وجودی وی مورد نظر بوده است. اگر چه توجهی که اسلام یا مذاهب هندی به انسان دارند، هیچگاه نمی توان با تئجه فیلسوفان یونانی به انسان یکی دانست، اما اینقدر هست که بتوان گفت شناسائی انسان مورد توجه همة سیستمهای فکری و عقیدتی بوده است.

فهرست مطالب

فصل اول

مقدمه

بیان کلی مسئله

هدف- ضرورت تحقیق

فصل دوم

مقدمه

انسان کامل در سیر تاریخ

ریشه گرایش به انسان کامل

نگاهی به ویژگیهای انسان کامل

انسان کامل از دیدگاه مولوی

عظمت انسان

انسان میان دو بینهایت

ارزیابی خود

موانع رشد و کمال

راه و روشهای نیل به کمال

انسان از دیدگاه مولوی

ویژگی های انسان کامل

حواس جسمانی و حس نهانی انسان

آدم شناسی از هر علم و فنی دشوارتر است

حل مشکل

خودشناسی، کلید رمز غیرشناسی است

آدمی دید است، باقی گوشت و پوست

نتیجة اخلاقی

راه لذت و الم از درون است نه از بیرون

دفع توهم و جواب شبهة احتمالی

حس و اندیشه انسانی اسیر عقل، و عقل اسیر روح است

درمان دردهای درونی بشر

فصل سوم

انسان با کنش کامل

زندگی راجرز

نگرش راجرز به شخصیت

انگیزش شخصیت سالم: فعلیت بخشیدن

خود و تحقق خود

ویژگیهای افراد کامل

  1. آگاهی از تمام تجربیات
  2. تازگی درک در مورد تمام تجربیات
  3. اعتماد کردن به رفتار و احساسهای خویش
  4. آزادی انتخاب بدون بازداریها
  5. خلاقیت و خودانگیختگی
  6. نیاز مستمر به رشد

اظهار نظر شخصی

عملکرد کامل فرد

توجه بی قید و شرط

شرایط با ارزش بودن

اصول کلی نظریه راجرز

نظر راجرز در مورد انسان

همسانی و همخوانی خویشتن

تحقیق در همسان و همخوانی خویشتن

نیاز به توجه مثبت

دیدگاه یک درمانگر از زندگی خوب

انسان کارآمد

یک مشاهدة منفی

یک مشاهدة مثبت

ویژگیهای فرایند

بازبودن فرایند نسبت به تجربه

افزایش زندگی هستی گرایانه

یک اعتماد فزاینده نسبت به ارگانیسم

فرایند کارآمدی کاملتر

پاره ای پیامدها

چشم انداز نو در بارة آزادی در برابر جبر علمی

آفرینندگی به عنوان یک عنصر زندگی خوب

پایة اطمینان بخش طبیعت انسان

پرباری عظیم زندگی

فرایند آفرینندگی

انگیزش برای آفرینندگی

شرایط درونی آفرینندگی سازنده

فصل چهارم

مقدمه

بحث و نتیجه گیری

نظریة مولوی

نظریة راجرز

محدودیتها

پیشنهادات

فهرست منابع



خرید فایل


ادامه مطلب ...

مولوی ِصنم پرست

مولوی ِصنم پرست

« بخش دوم »

« صـنم ِ» مـولـوی و حـافـظ

همان

« ایرج » فـردوسـی است

پیدایش ِ سر اندیشه ِ«حکومتِ بدون قدرت»

درفرهنگ ایران= ارکه= ارتاخشتره=اردشیر

ای شادی آن شهری ، کش، « عشق» بوَد، سلطان

هرکوی ، بود بزمی ، هرخانه بود سوری

مولوی

نام دیگرصنم ، « زُون » بود، که نام « خورشید » است

درآلمانی « زونهSonne »، درانگلیسی « سان sun»

درکردی گورانی « سون = پرتو »

«صنم »، هم « ماه» درشب ، و هم« آفتاب» در روزبود

صنم = خورشید= ایرج(اصل مهریاعشق)

درون تست یکی« مه »، کزآسمان، « خورشید »

ندا همی کند ش ، کای َمنـَت ، غلام غلام

زجیب خویش ، بجو« مه » ، چو موسی عمران

نگر به روزن خویش و ، بگو : سلام سلام

دراین ُجستار، بررسی خواهد شد که « صنم » در غزلیات مولوی ، همان « ایرج » در شاهنامه فردوسی است . « ایرج که همان ارتا یا- اِ ر ِ ز- باشد » درشاهنامه ، بیان « پیکریابی ِ مهر» است که بدون آن ، « داد »، که در فریدون، پیکر به خود گرفته ، واقعیت نمی یابد . بدینسان ، « مهر» درفرهنگ سیاسی ایران ، افزوده بر « داد» که درمیان همه ملل باید باشد ، به ویژه ،گوهرحکومت درایران میگردد. « مهر» درفرهنگ ایران ،« طیف همبستگیهاست» ، چه مهربه زندگی درگیتی ، چه مهر میان افراد، چه مهر میان زن ومرد ، وچه مهر اجتماعی ، و چه بستگی میان حکومت ها ، چه بستگی میان ملت ها ، چه همبستگی میان طبقات و اقوام ، همه « مهر» هستند . ازاینرو ، خدای مهر، تنها اصل «عشق میان افراد ، یا فرد وخدا...» نیست ، بلکه به همان اندازه نیز« اصل پیوستگی میان طبقات و اقوام و نژادها و ملتها و امت هاست » . اینست که مهر، گوهر همبستگی های اجتماعی و سیاسی و اقتصادی نیزهست . دراثر فراموش شدن این برآیند ،از معنای « مهر» ، فرهنگ سیاسی ایران ناشناخته مانده است . داستان ایرج ، استوار براین سراندیشه است که : گوهرهستی حکومت در ایران ، مهر است ، و تا این مهراجتماعی و سیاسی و اقتصادی وحقوقی درحکومت ایران نیست ، ملت ، آن حکومت را ، غاصب و « ناحق وبی اعتبارو اصل قهر» میشمارد. درپیکر « ایرج » ، نشان داده میشود که « مهر» بر « داد » درفرهنگ سیاسی ایران ، اولویت دارد . به عبارت دیگر، در سیاست و اقتصاد و اجتماع ، باید همبستگی و آمیزش ، بر قانون و برحقوق و بر عدالت ، ارجحیت داشته باشد. اینست که پدیده « مهر» درایران ، با مفاهیم « محبت» ، درمسیحیت و اسلام، و «عشق جنسی» یا «عشق الهی » و«عشق افلاطونی » ، اینهمانی ندارد . درشاهنامه ، درپیکر « ایرج » ، مهر میان ملت ها واقوام ، مطرحست . برقرارکردن داد( قانون وحق و عدالت ) میان ملتها ومیان حکومتها ، « بـسـا » نیست، ونیاز به همبستگی و آمیزش (= مهر) میان ملل هست . برادری ملتها واقوام و طبقات وامتها، برپایه « داد= قانون و حقوق و عدالت » ، پایدارنیست ، بلکه باید آنها را به هم بست وبه هم آمیخت . تنها آمیزش ملتها باهمدیگراست که میتواند « داد» را استوار سازد . ازسوئی ، گوهرو بافت ِ حکومت ، نباید قدرت و بیم آوری و ارهاب و انذار، و« جان آزاری » و« خرد آزاری » باشد . درفرهنگ ایران درآغاز ، خورشید ، زن و خانم بود، ودرست نماد چنان« زیبائی » بود که همه را به مهرورزی به خود، میانگیخت . خورشید با مهر، اینهمانی داده میشد .

خورشید و مهر ، هردو « روشنی و پرتو » را « میافشانند » . « افشاندن » ، معنای بسیار ژرفی درفرهنگ ایران دارد . سیمرغ در خودرا افشاندن ، گیتی را میآفریند . خدا ، وجود خود را میافشاند ، و وجود اوست که تبدیل به گیتی میشود . این « جانفشانی ، خویشتن افشانی » ، ازسوئی « مهر» خوانده میشد ، و از سوی دیگر ، « جوانمردی و رادی وایثار » خوانده میشد . جانفشانی خدا ، مهرورزی شمرده میشد . اینست که در ایرج دیده میشود که گوهر « مهر» ، جانفشانی و جوانمردی و رادی و ایثار هست . کسی ، مهر میورزد که درعمل خود ، در اندیشه خود ، در احساسات خود ، در گفتارخود ، زندگی وجان وخرد خود را «بیفشاند » . وارونه الاهان درادیان ابراهیمی که جهان را با امر، فراسوی گوهرخود ، و عاری ازگوهرخود ، خلق میکنند ، همه خدایان ایران ، برپایه جانفشانی ، ازگوهرخود ، گیتی را میافرینند ، واین کاررا ، هنر مهرورزی وجوانمردی و رادی و ایثار می نامند . ازاین رو بود که ماه و خورشید را ، افشاننده میدانستند. دراثر این افشاندن بود که نه تنها « مهرمیورزیدند » ، بلکه اصالت مهرورزی را به همه جانها ، میپراکندند ، و طبعا همه جانها و انسانها ، گوهر یا فطرت « مهرورزی » داشتند . آنها نیز به خورشید ، مهرمیورزیدند . هرکسی خود را میافشاند ، فطرت دیگران را به مهرورزی ، تحول میدهد . خورشید ، دراین راستا و بدین محتوا ، افشاننده ، و« سرچشمه مهرورزی » بود . این رد پا از سوئی در همنامی مهر و خورشید باقی مانده است . خورشید درادبیات ایران ، بنام همان مهر خوانده میشود .

اسدی گوید : بدوگفت جم ، کای بت مهرچهر

( رخسارچون آفتاب،زیبا )

زچهرتو ، برهردلی ، مهر ِ مهر

حافظ ، رخ مهرفروغ را، به معنی معشوقه ای که رخش چون خورشید است بکار میبرد

حافظ ازشوق رخ مهر فروغ تو بسوخت

کامکارا ، نظری کن ، سوی ناکامی چند

یا مسعود سعد میگوید :

برملک تو، زمهر سپهر آن کند همی

کزمهر، باپسر ، پدرمهربانکن

یا آنکه

گرم شو ازمهر ، وزکین ، سرد باش

چون مه وخورشید ، جوانمرد باش

این بود که خورشید درنورافشانی( که همزمان به معنای آبفشان = باده گسار=ساقی ) ، نه تنها مهرمیورزید ، بلکه همه را به مهرورزی ، آبستن میکرد ، همه دراثر نورخورشید ، سرچشمه مهرورزی میشدند . در ذخیره خوارزمشاهی رد پائی از این اندیشه ، باقی مانده است . میآید که « تولد سودا ، بیشتر اندرفصل خریف باشد که به پارسی ، مهر ماه گویند » . درپائیزکه ایرانیها ، مهرماه مینامند ، ایجاد « سودا » میشود . هرچند که مقصود از ذخیرخوارزمشاهی ، سودا ، خلطی از اخلاط چهارگانه است ، به فارسی سودا ، به معنای « دیوانگی » است ( غیاث اللغات ) . البته « سودا » ، به معنای « محبت شدید » است ، و مهرورزی شدید را گونه ای « دیوانگی » میدانسته اند. چون « دیوانه » هم دراصل ، به معنای « خانه زنخدا ی مهر » هست . واژه « دین » نیز درکردی دارای معانی 1- بینش 2- آبستنی و3- دیوانگی است . این دیوانگی ، به معنای « عشق شدید» بوده است . دین ، بینشی است که چون ازانسان زاده شد ، انسان را لبریز ازمهرو شیدائی میکند . به هرحال ، مردم می انگاشتند که خورشید، درمهرورزیش ، تولید سودا یا عشق شدید درهمه میکند .

شگفت ازآنکه همه مغزمن ، محبت تست

چگونه داند غالب شدن براو سودا – حافظ

روزگاریست که سودای بتان ، دین منست

غم این کار، نشاط دل غمگین منست حافظ

اینهمانی خورشید با مهر، دراثر همین افشاندن وجود خود ، همه را به مهرورزی ، وبه رقص وشادی میانگیزد و چون با هرچیزی میآمیزد ، همه را مست و آبستن میکند . منوچهری گوید :

بدهقان کدیور ، گفت : انگور مرا خورشید کرد آبستن از دور

درست مولوی ، همان اندیشه عبید زاکان را ( که باز در این جستار، میاید ) درباره آفتاب ، بارها تکرار میکند .



خرید فایل


ادامه مطلب ...

دانلود تحقیق غزلـّیات مولوی و باز زائی فرهنگ ایران

فرمت فایل : ورد قابل ویرایشتعداد صفحات: 74   چکیده: غزلـّیات ِ مولوی وباز زائی فرهنگ ایران جـان ِ جـان = بهمن= برهمن بهمن،جان ناپیدا،درهمه جانهای پیدا چگونه سرودِعشق،« گیتی» میشود درفرهنگ ایران « بُن کل هستی» ، تبدیل به « بینش » میشود و این« بُن ُِکل هستی»، درهربینشی،« هست » وسپس،« بینش»، تبدیل به « زندگی» میشود واین بُن کل هستی، درجان هرانسانی، هست گیتی ، از« بـُـنی نـاپـیـدا »، « پیدا» میشود وآن« بُن »، خودش را درگیتی میگسترد به این روند پیدایش، گفته میشد که : « بـُن ، سـایـه میـشـود » « بُن آفریننده کیهان » «بُن همیشه حاضرو مقیم وذاتی» دردرون هرانسانی هست فلسفه Immanence یا ِزهِشی ( انبثاقی) ایران برضد فلسفه Transcendence درادی ...


ادامه مطلب ...

دانلود مقاله مولوی صنم پرست

دراین ُجستار، بررسی خواهد شد که « صنم » در غزلیات مولوی ، همان « ایرج » در شاهنامه فردوسی است . « ایرج که همان ارتا یا- اِ ر ِ ز- باشد » درشاهنامه ، بیان « پیکریابی ِ مهر» است که بدون آن ،  « داد »، که در فریدون، پیکر به خود گرفته ، واقعیت نمی یابد . بدینسان ، « مهر» درفرهنگ سیاسی ایران ، افزوده بر « داد» که درمیان همه ملل باید باشد ، به ویژه ،گوهرحکومت درایران میگردد. « مهر» درفرهنگ ایران ،« طیف همبستگیهاست» ، چه مهربه زندگی درگیتی ، چه مهر میان افراد، چه مهر میان زن ومرد ، وچه مهر اجتماعی ، و چه بستگی میان حکومت ها ، چه بستگی میان ملت ها ، چه همبستگی میان طبقات و اقوام ، همه « مهر» هستند . ازاینرو ، خدای مهر، تنها اصل «عشق میان افراد ، یا فرد وخدا...» ن ...


ادامه مطلب ...

دانلودمقاله قصه وقصه پردازی درمثنوی مولوی

  مثنوی ، شاهکار عرفانی قرن هفتم واز ستونهای چهارگانه ادب فارسی ، ازمعدود آثار یست که درعین دیرینگی ، ازبسیاری جوانب همچنان تازگی وطراوت خود را حفظ نموده است . زبان راوی ، سادگی وبی پیرایگی لفظی ، معنی ژرف وسهل وممتنع ، بکارگیری قصه وثمیل وبه تبع آن ، جهان شمول بودن این شاهکار جاوید ادب پارسی بدان تازگی بخشیده است که آنرا از بسیاری جوانب از جمله درساختار داستانی قابل بررسی ساخته است .دراین مقاله بانگاهی کلی به داستانهای مثنوی ، به بیان نوع ادبی قصه ها ، ذکر برخی ویژگیهای ساختاری وبالاخره بررسی اهم عناصرداستانی درآنها خواهیم پرداخت . 1-موضوع قصه های مثنوی: داستانها ازدیدگاه محتوا ، موضوع وروح حاکم برآنها ، انواع گوناگونی می یابند که از آن جمله است ؛ داستانهای واقعی ، داستانهای تمثیلی ، داستانهای رمزی ، داستانهای طنزآمیز ، داستانهای وهمی – جادویی، داستانهای رئالیسم جادویی ، داستا ...


ادامه مطلب ...

دانلودمقاله زندگی نامه مولوی

        اسم ، القاب و نسب مولاناحضرت خداوندگار مولانا جلال الدین، عارف شوریده و سوخته جان قرن هفتم بنا به روایات مشهور در ششم ربیع الاول سال 604 ه.ق مطابق سی ام سپتامبر 1207 م. در شهر بلخ به دنیا آمد. اما در « فیه ما فیه » مولانا واقعه ای را از مشهورات و خاطرات خود روایت می کند که مربوط به سالهای مذکور و محاصره و فتح سمرقند و بخارا به دست خوارزمشاه است و در این سال مولانا باید در سنینی باشد که بتواند خاطراتش را ضبط کند، بدین ترتیب تولد او باید چند سال قبل از 604 ه. باشد.بنا به قول تذکره نویسان ( تذکره دولتشاه، نفخات الانس جامی، تذکره هفت اقلیم و آتشکده در ذکر رجال بلخ، مجالس المؤمنین، روضات الجنات، تذکره ریاض العارفین و… ) نام او محمد و لقبش جلال الدین است، همه مورخان نیز او را به این نام ولقب نامیده اند.پدرش سلطان العلما- خطیب بزرگ بلخ و واعظ و مدر ...


ادامه مطلب ...