جایگاه انگلستان در سیاستگذاری اتحادیه اروپا در قبال ایران
کشور ایران همواره از تجربه تلخی در مناسبات خود با انگلستان برخوردار بوده است. شاید خیلی گزاف نباشد اگر گفته شود که انگلستان طی سدههای اخیر و بویژه در دوره تأسیس نظام جمهوری اسلامی ایران همواره یکی از قدرتهای مؤثر در جلوگیری از قدرتیابی و نفوذ ایران در منطقه بودهاست. صرف نظر از مباحث تاریخی و رقابتهای روس و انگلیس در ایران در سدههای گذشته، انگلستان اکنون، از یکسو عضو اتحادیه اروپایی است و از سوی دیگر متحد نزدیک قدرت هژمون باقیمانده از دوره جنگ سرد یعنی ایالات متحده است. این درحالی است که هردو سوی آتلانتیک از مناسبات چندان باثباتی با ج.ا.ایران برخوردار نبوده و حتی گاه اهداف و منافعی را پیجویی نمودهاند که در تضاد آشکار با منافع ملی ایران بوده است. بررسی گذشته تاریخی مناسبات جمهوری اسلامی ایران با اتحادیهاروپایی و انگلستان در سه دهه گذشته بخوبی حاکی از نکات قابل توجهی از تأثیر و تأثر متقابل منافع بریتانیا و اتحادیه اروپا با یکدیگر و نیز تأثیر مهم منافع حیاتی ایالات متحدة امریکا در فرآیند تعامل این سه بازیگر با ج.ا.ایران است.
بریتانیا همزمان در سه حوزه اروپایی، انگلیسی – آمریکایی (انگلو- امریکن) و انگلیسی، روابط خارجی خود را با ج.ا.ایران تنظیم میکند. باتوجه به تنشﻫﺎ و اختلافات موجود میان ایران و آمریکا در سه دهه گذشته و فقدان مناسبات دیپلماتیک رسمی میان این دوکشور و نیز اتحاد نزدیک ویا روابط ویژة امریکا و انگلیس، نقش و قدرت تأثیرگذاری حوزه انگلو- آمریکن بر سیاست خارجی بریتانیا نسبت به ایران از اهمیت ویژهﺍی برخوردار میشود. از سوی دیگر، بریتانیا یکی از اعضای شاخص و برجسته اتحادیه اروپایی است که در تنظیم مناسبات اتحادیه اروپا با ایران نقش بنیادینی را ایفا نموده است، که گاه این نقش یادآور نقش سنتی این کشور در عصر زرین دیپلماسی در اواخر قرن نوزدهم بعنوان یک قدرت «موازنه دهنده» است. بریتانیا از معدود قدرتهای بزرگی است که سیاست خارجی آن طی سالهای گذشته و حتی پس از جنگ سرد دچار تغییرات بنیادین و ساختاری نشده است هرچند که تحولات جدی را شاهد بودهاست.
روابط بریتانیا با ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی شاهدی براین مدعاست که سیاست خارجی بریتانیا از نوعی استمرار و تغییر برخوردار بودهاست بگونهای که ویژگی اصلی آن را نوعی «دشمنی توأم با حفظ ارتباط رسمی» با ایران شکلداده است. انگلستان در زمان نخست وزیری جیمز کالاهان، دولت موقت انقلاب به نخست وزیری مرحوم بازرگان را پس از نزدیک به 10 روز به رسمیت شناخت، هر چند که در دوره ده سالة نخست وزیری مارگارت تاچر این روابط هیچﮔﺎه از مطلوبیت خوبی برخوردار نبود.
پس از اعلام آتش بس توسط ایران در جنگ عراق با ایران روابط ایران و انگلیس نیز رو به بهبود گذاشت اما با انتشار کتاب آیات شیطانی نوشته سلمان رشدی در بهمن 1367 و فتوای حضرت امام خمینی (ره) مبنی بر ارتداد و مهدورالدم بودن سلمان رشدی، تشنج بزرگی در روابط ایران و انگلیس به وجود آمد که باعث قطع روابط کامل دو کشور شد. از سوی دیگر، تاچر نیز ایران را کشوری تروریست معرفی و سخنان رهبر انقلاب مبنی بر ابقای حکم سلمان رشدی را تقبیح نمود. درعین حال، پس از 1368 روابط دو کشور به سمت تنشزدایی پیش رفت و به دنبال عذرخواهی رسمی مقامات انگلیسی و اعتراف آنها مبنی بر احترام به دین اسلام، شورای عالی امنیت ملی برقراری روابط سیاسی دو کشور را اعلام نمود. در سال 1371 روابط ایران و انگلستان هرچند با فراز و نشیبهایی ادامه یافت و همزمان با ریاست نوین انگلیس بر اتحادیه اروپا در 10 تیر 1371 بر حساسیت و اهمیت روابط بین دو کشور افزوده شد زیرا تحولات در روابط ایران و انگلیس می توانست بر روابط ایران و اتحادیه اروپا نیز تأثیرگذار باشد که در نهایت از جمله مسائلی که در این سالها بر روابط ایران و انگلستان سایه انداخته بود مسئله جزایر سه گانه، تروریسم، موضع سلمان رشدی و افزایش بنیه نظامی ایران بود.
در این میان، روابط اقتصادی ایران و انگلیس کمتر تابع روابط سیاسی دو طرف بوده است بگونهای که حدود 68 درصد صادرات ایران به انگلیس در 8 ماه اول 1987 (1366) مربوط به صادرات نفتی بوده است. حتی پس از قطع روابط ایران وانگلیس در 6/12/1368 نیز صادرات ایران به انگلستان افزایش پیدا کرد.
در سالهای 1380-1376 و به دنبال انتخابات می 1997 و سقوط حکومت 18 ساله محافظه کاران بر انگلیس وبه قدرت رسیدن تونی بلر از حزب کارگر تغییرات عمده ای در سیاست خارجی و داخلی انگلیس ایجاد شد. در عرصه سیاست خارجی دولت کارگری سبب دگرگونی در نگرش سنتی انگلیسیها به جهان خارج و تلاش گسترده آنها جهت بهبود و ارتقای موقعیت آسیب دیده این کشور در سطح اروپا و جهان گردید. نزدیک ساختن دیدگاهها و سیاست دو سوی اتلانتیک و یا آنچیزی که تونی بلر آن را «پل ارتباطی اروپا و امریکا» مینامید، سیاست اصولی انگلیس به ویژه در دوره ریاست این کشور بر اتحادیه اروپایی در نیمه اول سال 1998 بود که تجلی عینی آن در توافق سران آمریکا و اتحادیه اروپا درمورد عدم تسری قانون تحریم شرکتهای نفتی طرف قرارداد با ایران موسوم به ایلسا به شرکتهای اروپایی، قابل مشاهده است. در دوره ریاست انگلیس بر اتحادیه اروپا موضوعات حساس و جنجالی از جمله مذاکرات مربوط به روند صلح خاورمیانه، اتهام حمایت از تروریسم، اتهام نقض حقوق بشر، تلاش جهت دستیابی به جنگ افزارهای کشتار جمعی و بویژه مسئله سلمان رشدی در دستور کار روابط اروپا با جمهوری اسلامی ایران به عنوان سر فصلهای موضوعات گفتگوی انتقادی قرار گرفت.
پس از برگزاری انتخابات دوم خرداد 1376 در ایران و مشارکت بالای مردم که منجر به انتخاب سیدمحمدی خاتمی به ریاست جمهوری اسلامی ایران گردید، لندن تلاشهایی را برای بهبود روابط با ایران در پیش گرفت. نهایتاً با تفاهماتی که بین ایران و انگلیس درخصوص قضیه سلمان رشدی بعمل آمد و سپس مذاکرات درخصوص بازگشت سفرای اروپایی فراخوانده شده از ایران بر اثر رأی دادگاه میکونوس در برلین، نقش مثبت انگلیس در بهبود روابط اروپا و ایران و بازگشت سفرای اروپایی به تهران موجب بهبودی نسبی روابط طرفین گشت
اما پس از حملات تروریستی 11 سپتامبر 2001 (1380) به شهرهای نیویورک و واشنگتن و در آستانه حمله آمریکا به افغانستان جک استراو، وزیر خارجه جدید انگلستان، برای جلب حمایت ایران از ائتلاف ضد تروریستم، از ایران دیدار نمود که پس از انقلاب اسلامی نخستین سفر چنین مقام بریتانیایی به ایران بود و حتی هنگامی که ایران در لیست محور شرارت امریکا قرار گرفت وزیر خارجه انگلستان صریحاً خود را از موضع آمریکا مبرا دانست. با این وجود پس از سال تهاجم آمریکا به عراق در اوایل سال 1382 تنش جدیدی در روابط ایران و انگلستان ایجاد شد زیرا انگلستان یکی از شرکای آمریکا در حمله به عراق بود و با بروز مشکلاتی که در مسئله هسته ای با ایران پیش آمده بود از ساخت سلاح هسته ای توسط ایران ابراز نگرانی میکرد. در کل میتوان دوره اول چهار ساله ریاست جمهوری آقای خاتمی را سالهای بهبود روابط ایران و انگلیس ارزیابی نمود و همه اینها را ناشی از سیاست تنش زدایی وی تلقی کرد. اما در دوره دوم با توجه به طرح مسئله هسته ای ایران و تهاجم انگلیس به همراه آمریکا به عراق و افغانستان، ادامه این بهبود روابط با مشکلاتی مواجه شد که باعث شد در سالهای بعد سردی روابط بر دو کشور سایه افکند. در سال 1384 همزمان با برگزیده شدن آقای احمدی نژاد به ریاست جمهوری، تنشهای جدید بین انگلستان و ایران بر سر مسئله هسته ای رخ داد که موجب سردی روابط و کاهش پیوند با انگلستان شد واین وضعیت کماکان ادامه دارد.
در پی این وضعیت، قدرتهای غربی با نقشآفرینی تاثیرگذار ایالات متحده و بریتانیا درصدد برآمدند تا انواع فشارهای بینالمللی را با محوریت شورای امنیت بر ج.ا.ایران اعمال نمایند. دستاوردهای چنین کوششهایی را بیش از همه در تصویب چهار قطعنامه از سوی شورای امنیت که تحریمهای شدیدی علیه نهادها و مقامات مرتبط با برنامه هستهای ایران وضع نموده بود ﻣﻰتوان مشاهده کرد. قطع نظر از پیامدهای محدودکننده قطعنامههای موردنظر که خود به خود روابط ایران و بریتانیا را دچار تنگنا ساخته است نقش تعیین کنندهی بریتانیا در تصویب آنها نیز بیش از پیش روابط دو دولت را به سوی سردی و تیرگی سوق داده و پیوندهای اقتصادی و بازرگانی فیمابین را دستخوش کاهش نموده است
بنابراین، بررسی تحولات و رویدادهای مهمی که در سه دهه گذشته در روابط خارجی جمهوری اسلامی ایران و اتحادیه اروپایی و نیز در روابط خارجی ایران با انگلستان و امریکا نشانگر پیچیدگیهایی است که تلاش برای درک فرآیند تأثیر متقابل منافع این سه بازیگر را بیش از پیش ضروری میسازد. در توضیح این مطلب باید افزود که از زمان پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1357 و وقوع جنگ تحمیلی عراق با ایران نوع رویکرد و سیاست خارجی انگلیس با نظام برآمده از انقلاب اسلامی مردم ایران از ماهیتی خصمانه برخوردار بوده است که کمتر حاکی از تمایل و علاقمندی به همکاری و حتی پذیرش موقعیت منطقهای جمهوری اسلامی ایران بوده است. نوع برخورد بریتانیا و اتحادیه اروپایی در رخدادهای سالهایاخیر این موضوع را از زوایای مختلف مورد تأیید قرار می دهد. در همان حال، باید اذعان نمود که بریتانیا و اتحادیه در شرایط زمانی متفاوت برای برقراری روابط نزدیک با ج.ا.ایران تلاشهایی انجام داده اند هرچند که خیلی موفقیت آمیز نبودهاست. از کنفرانس گوادالوپ در آخرین روزهای رژیم شاه در سال 1356 (1978) گرفته تا پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن 1357 و استقرار نظام جمهوری اسلامی ایران و سپس حمایت از صدام حسین در جنگ با ایران، ماجرای اخراج دانشجویان ایرانی از انگلیس، مسئله کتاب آیات شیطانی نوشته سلمان رشدی، رأی دادگاه میکونوس، برنامههای هستهای ایران، حقوق بشر، سازمان مجاهدین خلق (منافقین) و تحریمهای جدید اتحادیه اروپایی علیه ایران، نوعی از خصومت در برخورد با ج.ا.ایران مشاهده می شود که در الگوی رفتاری بریتانیا و اتحادیه نسبت به ج.ا.ایران، با تفاوتهای اندک و ظاهری، مشترک است. درعین حال، روشن است که اتحادیه اروپا متشکل از 27 کشور با منافع و اهداف ملی متفاوت است که انگلستان یکی از اعضای آن بشمار میرود. اتحادیه در عین حال که سازمانی منطقهای بشمار میرود، به لحاظ ارزشی در مجموعه جهان غرب قرار می گیرد که ایالات متحده نیز جزو آن است. این اتحادیه از مناسبات و پیوستگی دیرینهای با ایالات متحده برخوردار است که دست کم در دوره پس از جنگ جهانی دوم تا پایان جنگ سرد شاهد اتحاد مشترکی در برابر اتحاد شوروی بوده اند و درواقع، چتر امنیتی امریکا بر سر اتحادیه قرار داشت. این درحالی است که، ایالات متحده از مناسبات خصمانهای با جمهوری اسلامی ایران برخوردار بوده که گاه تا آستانه رویارویی نظامی نیز پیش رفته است.
روابط ویژة انگلیس و امریکا یکی دیگر از متغیرهای مهم تأثیرگذار بر سیاست خارجی انگلستان نسبت به ج.ا.ایران بشمار می رود. روابط ویژه، اگرچه اصطلاحی است که بیشتر سیاستمداران انگلیسی از آن استفاده ﻣﻰکنند، اما بطورکلی به پیوندهای تاریخی، سیاسی، فرهنگی و زبانی، جغرافیایی، نظامی و امنیتی، اقتصادی و تجاری و نیز روابط شخصی رهبران دوکشور اشاره دارد. این روابط نیز از یکسو بدلیل روابط سنتی و دیرینه احزاب چپ و راست دو کشور و ازسوی دیگر بدلیل پیوندها و تعهدات متقابل دولتهای امریکا و انگلیس که منجر به نوع خاصی از روابط استراتژیک میان دو کشور شده است، محدودیت های خاصی را بر سیاست خارجی انگلیس در قبال ایران وارد میسازد. برای مثال، در دوره حضور تونی بلر و جرج بوش بویژه پس از 11 سپتامبر 2001 روابط امریکا و انگلیس وارد مرحله ای شد که از آن به «اتحاد شانه به شانه» یاد می شود. اما به لحاظ سنتی هرگاه احزاب دموکرات و کارگر در دوسوی آتلانتیک روی کار بوده اند بایکدیگر همکاری نزدیکتری داشته اند و برعکس هر وقت دو حزب جمهوریخواه و محافظه کار برسرکار بوده اند روابط دو کشور از زاویه دیگری بهم نزدیک شده است. این نوع خاص از روابط با توجه به برتری و نفوذ فزاینده ایالات متحده امریکا در صحنه بین المللی باعث شده است تا رهبران احزاب انگلیسی پس از جنگ جهانی دوم منافع ملی بریتانیا را بگونه ای تعریف نمایند که در پیروی از سیاست های واشنگتن قابل تأمین باشد. از این گذشته قراردادها و تعهدات دوکشور در قبال یکدیگر از جمله در مورد جنگ با تروریسم از جمله مسائلی است که دولت انگلیس را بیش از پیش به امریکا وابسته می سازد. درکنار این وضعیت روابط خصمانه ایران با امریکا و روابط نه چندان دوستانه ایران و انگلیس را نیز باید افزود که باعث می شود قدرت تأثیرگذاری امریکا بر خط مشی انگلیس در قبال ایران افزایش یابد. در این رابطه، خانم «روزماری هالیس» متخصص برجسته امور خاورمیانه و ایران در مؤسسه سلطنتی روابط بین الملل انگلیس موسوم به «چاتم هاوس» اظهار نظر جالب و عمیقی دارد که مﻣﻰگوید:«اگر واشنگتن تصمیم به حمله نظامی به ایران بگیرد، حتی اگر بریتانیا به آن کمک ننماید آن را محکوم نیز نخواهد کرد.»[1] بنابراین، نمی توان تصور نمود که متغیر امریکا در سیاست خارجی انگلیس نسبت به ایران بی تأثیر باشد. رد پای تأثیرگذاری این نقش را میتوان در تحولات مهم چند دهه اخیر در مناسبات ایران با انگلیس و نیز با اتحادیه اروپایی شاهد بود که به چندمورد از آنها اشاره می شود.
موضوع حقوق بشر و گفتگوهای اتحادیه اروپایی با ایران را شاید بشود از این زاویه مورد برررسی قرار دارد که در آن نقش رهبری اتحادیه و پیروی انگلستان برجستهتر بود. به نظر می رسد که از گفتگوهای حقوق بشری ایران و اروپا از گفتگوهای انتقادی تا گفتگوهای سازنده همگی با رهبری اتحادیه صورت میگرفت که کشورهای اصلی اتحادیه از جمله فرانسه، آلمان و بریتانیا و حتی کشورهای شمال اروپا که دارای مواضع سنتی در حمایت از حقوق بشر بودند، نقش اساسی ایفا کردند. در جریان این تعاملات و گفتگوهاکه نزدیک به چهاردور آن برگزار شد، هرچند موفقیت چندانی برای تفاهم میان ایران و اتحادیه در پی نداشت، اما گفتگوهای بسیار مهم و جدی میان دوطرف برگزار شد.
در همین حال، متغیر مناسبات ایران و اتحادیه نوعاً از عوامل مهم دیگر تأثیرگذار بر نوع رویکرد این اتحادیه نسبت به ایران در سالهای اخیر بوده است. هرچند که اتحادیه اروپا و ایران به علت قرار گرفتن در دو حوزه ارزشی متفاوت، فاقد مبانی لازم برای برقرار نوعی رابطه یا اتحاد استراتژیک هستند، اما جایگاه اتحادیه در نظام بینﺍلملل و همچنین نقش و جایگاه منطقهﺍی و راهبردی جمهوری اسلامی ایران، ضرورتاً تضادها و همسوییهایی را در منافع دو طرف ایجاد میکند که در این میان نقش دولتهای انگلیس و امریکا در تعیین سمت و سوی سیاست خارجی اتحادیه نسبت به ج.ا.ایران غیرقابل انکار است. در حال حاضر اتحادیه اروپایی فاقد هرگونه روابط قراردادی و همکاری مهم مالی با ایران است ولی ایران به لحاظ منطقهﺍی برای اتحادیه اروپایی از اهمیت فراوانی برخوردار است. از آنجا که اتحادیه اروپا علاقمند به معرفی خود به عنوان یک بازیگر عمده در تحولات منطقهﺍی است و به دنبال آن است تا جایگاه خود را در بین کشورهای منطقه به عنوان یک همسایه قدرتمند تقویت کند. در شرایط کنونی در پی روند تحولات خاورمیانه، اتحادیه از طریق یارگیری در بین کشورهای ذینفوذ منطقه در راستای تقویت موضع خود در روند تحولات منطقهﺍی است که در این میان جمهوری اسلامی ایران از جایگاه برجستهﺍی برخوردار ﻣﻰشود. از سوی دیگر، ایران دروازه ورود به بازار 300 میلیون نفری کشورهای مستقل مشترکﺍلمنافع و مسیر دسترسی کشورهای آسیای میانه به آبهای آزاد جهان است. ایران دارای امتنﺗﺮین، سهلﺗﺮین و اقتصادیﺗﺮین مسیر انتقال انرژی آسیای میانه به سوی بازارهای مصرف اروپاست، لذا موقعیت ژئواستراتژیک ایران در منطقه هیچﮔﺎه برای اروپاییها پوشیده نبودهاست.
بدیهی است که اتحادیه نیز برای ج.ا.ایران هم بعنوان یک شریک اقتصادی و هم بعنوان یک رقیب سیاسی در عرصههای منطقهای و بین المللی مطرح بوده و میباشد. کشورهای عضو اتحادیه اروپا در بین کشورهای ثروتمند، صنعتی و پیشرفته جهان قرار دارند که طی سه دهه گذشته بخشی مهمی از مبادلات تجاری ایران با کشورهای عضو این اتحادیه بویژه فرانسه و آلمان صورت میگرفت. فرانسه، انگلستان، آلمان و ایتالیا عضو گروه 8 بوده و در این میان، فرانسه و انگلستان از اعضای دائم شورای امنیت سازمان ملل متحدند. کشورهای اتحادیه اروپا در سازمانﻫﺎی اقتصادی – پولی بینﺍلمللی نظیر صندوق بینﺍلمللی پول، بانک جهانی، و سازمان تجارت جهانی و سازمان همکاری اقتصادی و توسعه حضور و نفوذ دارند و لذا از توان صنعتی بالایی برخوردار هستند. انتقال تکنولوژی با توجه به توان مشارکت مالی و اعتباری آن در برنامهﻫﺎی عمرانی و بازسازی جمهوری اسلامی ایران حائز اهمیت بسیاری است. اتحادیه به عنوان یک مجموعه یکپارچه که در برگیرنده 27 کشور مستقل است، جایگاه مهمی در سیاست خارجی جمهوریاسلامی ایران دارد.
درحالی که، رویکرد و سیاست خارجی اتحادیه اروپا نسبت به جمهوری اسلامی ایران از اهمیت شایانی برخوردار است، انگلیس نیز یکی از سه رهبر اصلی این اتحادیه در کنار آلمان و فرانسه بشمار می رود. روابط سیاسی ایران و اتحادیه اروپا پس از انقلاب فراز و نشیب زیادی را پشت سر گذارده است. از روزهای جنگ تا لحظات خاکستری فراخواندن سفرا طی حوادث دادگاه میکونوس و مسأله سلمان رشدی و در نهایت بازگشت به شرایط کم و بیش عادی در روابط و گفت وگوهای سازنده از حرکتهای مهم اتحادیه در برابر ایران بوده است. در این میان نقش انگلستان در سیاستگذاری اتحادیه نسبت به ایران از اهمیت شایانی برخوردار است زیرا انگلستان از دیرباز نقش بسیار مهمی را در معادلات بینﺍلمللی ایفا کرده است. این کشور سالهای مدیدی تحت عنوان امپراطوری بریتانیا به عنوان یکی از قدرتهای استعماری جهان شناخته میشد.
در کل ﻣﻰتوان گفت، سیاست خارجی اتحادیه اروپا نسبت به ج.ا.ایران به دلیل تأثیرگذاری متغیرهای سیاسی متفاوت، طی سه دهه گذشته همواره با فراز و نشیبهایی مواجه بوده است که پیچیدگی آن را تشدید نمودهاست. علت اصلی این امر را باید نتیجه تأثیرگذاری متقابل چند عامل و متغیر مهم دانست: روندهای سیاسی داخلی و هویت و منافع تاریخی انگلیس؛ فرصتها و مزیتهای ج.ا.ایران برای اتحادیه اروپا؛ سیاست خصمانه امریکا نسبت به ایران و تأثیر آن بر روابط اروپا با ایران؛ و نقش انگلستان در ارتباط میان دوسوی آتلانتیک (اروپای بدنبال روابط با ایران و ایالات متحده بدنبال انزوای سیاسی ایران). روشن است که در عمل، ترکیب آثار این متغیرها بر پیچیدگی درک و دریافت عینی نقش انگلستان در سیاست اتحادیه اروپا نسبت به ایران میافزاید.
درمجموع، پارادایم پیچیدة روابط ایران و اتحادیه بی تأثیر از نقش و جایگاه برجسته انگلستان نبوده و نیست. اما این نقش انگلستان در سیاستگذاری اتحادیه اروپا در قبال ایران را چگونه می توان به بهترین شکلی تبیین و الگوپردازی نمود؟ این پرسشی است که فراروی این پژوهش قرار دارد.
«فهرست مطالب»
فصل اول:کلیات تحقیق.. 4
1. بیان مسئله: 5
2. علل انتخاب موضوع: 14
3. بررسی متون موجود: 14
4. سوال اصلی: 16
5. فر ضیه اصلی: 17
6. تعریف مفاهیم: 17
7. عملیاتی کردن مفاهیم: 18
8. روش تحقیق: 18
9. سازماندهی تحقیق: 19
فصل دوم :روابط جمهوری اسلامی ایران و اتحادیه اروپایی.. 20
مقدمه: 21
گفتار اول: دیدگاههای حاکم بر ایران در مورد روابط با اروپا: 23
روابط اقتصادی – تجاری جمهوری اسلامی ایران با اتحادیه اروپایی.. 26
الف - اهداف ایران از روابط اقتصادی با اتحادیه اروپایی.. 26
ب- اهداف اقتصادی اتحادیه اروپایی از رابطه با ایران. 28
پ - روابط تجاری ایران با اتحادیه اروپایی.. 29
گفتار دوم: موانع و چالش های فراروی همکاری.. 31
موانع همکاری های سیاسی ایران و اتحادیه اروپایی.. 31
گفتار سوم: ارزیابی و تحلیل تاریخی روابط اتحادیه اروپا و جمهوری اسلامی ایران. 35
دوره نخست: از 1979 (پیروزی انقلاب اسلامی) تا 1989. 37
دوره دوم: از سال 1989 تا 1997. 39
دوره سوم: از سال 1997 تا 2003. 41
دوره چهارم: از 2003 تاکنون. 42
گفتار چهارم: برنامه هستهﺍی ایران و اتحادیه اروپا 46
الف- دیدگاه اتحادیه اروپا به برنامه هستهای ایران. 46
ب-دیپلماسی فعال و تقابلی ایران در موضوع هستهﺍی.. 48
تاثیر موضوع هولوکاست در رابطه با اتحادیه اروپایی.. 58
جمع بندی: 59
فصل سوم:روابط انگلستان با ایران و اتحادیه اروپا 63
مقدمه: 64
گفتار اول: تاریخچه روابط ایران و انگلیس: 67
الف: روابط ایران وانگلیس قبل از حادثه 11 سپتامبر. 67
ب-روابط ایران و انگلستان پس از حادثه یازدهم سپتامبر. 82
گفتار دوم: روابط اقتصادی.. 84
الف- تاریخچه روابط اقتصادی.. 84
ب- نگاه آماری به روابط ایران و انگلستان. 85
گفتار سوم: روابط انگلستان و اتحادیه اروپا 88
روند عضویت انگلستان در اتحادیه اروپایی: 88
الف- روند پیوستن انگلستان از آغاز جنگ سرد تا فروپاشی نظام دو قطبی: 88
ب-از پایان جنگ سرد تا سند قانون اساسی اروپا: 91
گفتار چهارم: روابط ویژه آمریکا و انگلیس... 94
جمع بندی کلی: 97
فصل چهارم:جایگاه انگلستان در سیاست گذاری اتحادیه اروپا در قبال جمهوری اسلامی ایران 100
مقدمه: 101
گفتار اول: پیوندهای سه جانبه امریکا و انگلیس و اتحادیه اروپا 102
گفتار دوم: تعامل سه جانبه و آثار عینی آن بر سیاست اتحادیه نسبت به ایران. 109
گفتار سوم: موارد تأثیر گذاری انگلستان بر سیاستگذاری اتحادیه در قبال ایران. 114
الف- جنگ عراق با ایران. 114
ب- ماجرای سلمان رشدی: 115
پ- گفتگوهای دورهای ایران با اروپا: 115
ت- برنامههستهای ایران: 116
ث- مجاهدین خلق (منافقین.. 119
گفتار چهارم: دور جدید تحریمهای امریکا و جهت گیری اتحادیه. 121
جمع بندی کلی: 123
نتیجه گیری: 124
فهرست منابع. 128
«منابع فارسی». 128
English Sources: 131
تأثیر سیاست های ضد صهیونیستی دولت احمدی نژاد بر روابط ایران و اتحادیه اروپا
مقدمه:
با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و گفتمان نه شرقی و نه غربی به عنوان رویکرد اصلی جمهوری اسلامی ایران، ناگزیر می بایست برای تعامل با جهان و هم چنین حل معضلات اقتصادی، به دنبال یک شریک قدرتمند ورای دو قطب شرق و غرب می بود. بر همین اساس از اواسط دهه 60 شمسی این مهم در افکار سران نظام ج.ا.ا راه یافت که اروپا می تواند خلاء ناشی از دوری از غرب و شرق را برای ایران پر نماید.
روابط اتحادیه اروپا با ایران طی سال های پس از پیروزی انقلاب در ایران، همواره با افت و خیزهایی مواجه بوده است، حالا این سؤال مطرح است که موانع عمده در توسعه و تحکیم و تزلزل و کاهش مناسبات پایدار بین ایران و اتحادیه اروپا چیست؟
ابتدا این موضوع مطرح می شود که آیا اروپا از چنان قدرت تأثیرگذار و مستقلی برخوردار بوده که بتوان با تکیه بر آن راه پیشرفت اقتصادی و سیاسی در عرصه بین المللی را پیمود؟ به عقیده بسیاری از ناظران سیاسی، اروپا هنوز شخصیت ژئوپلتیک کاملاً جدا از آمریکا پیدا نکرده است. به عبارت دیگر، اروپا بهرغم تلاش برای ایجاد وحدت و همگرایی، هنوز به عنوان یک شخصیت یا قطب مستقل در عرصه جهانی حضور نیافته است. با توجه به افزایش اعضای اتحادیه اروپا، در آینده نزدیک نیز اتخاذ موضع واحد بهویژه در عرصه سیاست خارجی برای اتحادیه اروپا پیچیدهتر خواهد بود.
ضمن اینکه بحران عراق نشان داد اروپاییان در نوع برخورد با آمریکا به دو دسته تقسیم شدند و جهتگیری کشورهای اروپای شرقی نیز همسو با سیاستهای آمریکا بوده است. زیرا این کشورها امنیت خود را در همسویی و همراهی با آمریکا میبینند.
اما بررسی و مطالعه مناسبات ایران و اتحادیه اروپا طی سال های گذشته بر این واقعیت صحه میگذارد که اساساً جهتگیریها و تعاملات اتحادیه اروپا با ایران همسو و تحت تأثیر اهداف و سیاستهای آمریکا قرار داشته است. به عقیده برخی از صاحبنظران سیاسی، اتحادیه اروپا نخواهد توانست خود را با یک ایران مستقل وفق دهد و از سیاست آمریکا در قبال ایران دوری گزیند. به همین دلیل مناسبات دوطرف طی سالهای گذشته دوستانه نبوده و شاهد افت و خیزهایی بوده است.
بدیهی است تداوم چنین روندی نمیتواند در بر دارنده منافع ایران و اروپا باشد. هم ایران و هم اروپا، در پی ایفای نقشی متفاوت از گذشته در نظام بینالمللی هستند. دو طرف برای دستیابی به آنچه در آینده میاندیشند، راهی جز همکاری مؤثر و روابط تنظیم شده با یکدیگر ندارند. اما حفظ مبادلات و گسترش همکاریها بدون جو تفاهمآمیز و اراده سیاسی و احترام متقابل در درازمدت بسیار مشکل خواهد بود. سعی سیاست خارجی ایران همواره در جهت تحکیم روابط با آن دسته از کشورهای اروپایی بوده که به جای پیروی از سیاستهای آمریکا، خواستهاند موقعیت ایران را درک کنند و از عواملی که این کشورها را به تهران نزدیک میکنند، بهرهگیرند. اما به رغم کشش و گرایشی که در سیاست خارجی ایران نسبت به اروپا وجود داشته است، یک رشته حوادث مانع از استحکام روابط دو طرف گردید.
از جمله مهم ترین عواملی که که بر روابط ایران واتحادیه اروپا سایه انداخت ظهور اصولگرایان در صحنه قدرت سیاسی ایران بوده که مشخصاً تغییری را در نوع نگاه سیاست خارجی ایران نسب به مسایل منطقه-ای و جهانی به وجود آوردند که بالطبع باعث ایجاد تعارض با دیدگاه های پذیرفته شده بین المللی گردید. در این میان تضاد موضع گیری ها و سیاست های دولت آقای احمدی نژاد با مبانی پذیرفته شده دول اروپایی نه تنها در هموار نمودن چالش به وجود آمده در روابط ایران و اتحادیه اروپا موثر نبوده بلکه سبب بروز اختلاف های اساسی در روابط فی مابین گردیده و دورنمای برقراری یک رابطه را در هاله ای از ابهام فرو برد.
از مهم ترین موضع گیری ها و رویکردهای سیاست خارجی دولت اصولگرای ایران که در وخامت روابط فی مابین با اتحادیه اروپا تأثیر اساسی داشته، لحن سیاسی آقای احمدی نژاد در سخنرانی های خود و موضع گیری در برابر اسراییل بوده که به نوعی تب انقلابی سال 1979م در ایران را یادآوری می نمود. این موضع گیری ها و به خصوص تلاش برای به چالش کشاندن موضوع هولوکاست، نژاد پرست خواندن اسراییل و تضاد راهبردی با غرب در روند مذاکرات صلح اعراب و اسراییل، از عوامل اصلی رکود مناسبات ایران واتحادیه اروپا در دوران ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد می باشد.
بر این اساس این پژوهش در پی آن است که با بررسی موضع گیری های ضد صهیونیستی دولت آقای احمدی نژاد، به نقش و تأثیر این موضع گیری ها بر روابط فی مابین ایران و اتحادیه اروپا بپردازد.
فهرست مطالب:
مقدمه
فصل اول: کلیات تحقیق
1-1) بیان مسئله
1-2) اهمیت موضوع و انگیزه انتخاب آن
1-3) هدف های پژوهش
1-4) سئوالات پژوهش
1-5) فرضیه پژوهش
1-6) متغیر مستقل و وابسته
1-7) تعریف مفاهیم
1-8) پیشینه و ادبیات تحقیق
1-9) روش پژوهش
1-10) روش جمع آوری اطلاعات
1-11) محدوده زمانی و مکانی پژوهش
1-12) ابعاد نوآوری پژوهش
1-13) محدودیت ها و مشکلات پژوهش
1-14) سازماندهی پژوهش
فصل دوم: چارچوب نظری
2-1) نظریه پردازی در سیاست خارجی
2-2) نظریه ساختار-کارگزار
2-2-1) شناخت عناصر ساختاری و کارگزاری مؤثر در سیاست خارجی
2-3) نظریه سازنده انگاری
2-3-1) ساختار گرایی و فردگرایی در قالب منافع دولتی
2-3-2) تأملی بر پیوندهای میان سازنده گرایی و تصمیم گیری عقلایی
2-3-2) ترسیم یک سیاست خارجی مبتنی بر سازنده گرایی
2-3-3) منطق تناسب و شایستگی
2-3-4) هنجارها و رفتار سیاست خارجی: سازو کارهای انگیزشی
2-3-5) شاخص های هنجارهای اجتماعی
فصل سوم: سیاست خارجی ج.ا.ا در دوران ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد
3-1) سیاست خارجی ج.ا.ا
3-1-1) اصول و اهداف سیاست خارجی ج.ا.ا
3-1-2) ویژگی های سیاست خارجی ج.ا.ا
3-1-3) عوامل مؤثر بر سیاست خارجی ج.ا.ا
3-1-4) سطوح فعالیت سیاست خارجی ج.ا.ا
3-1-5) نهادهای تأثیرگذار بر سیاست خارجی ج.ا.ا
3-1-6) عناصر ساختار مؤثر بر سیاست خارجی ایران
3-1-7) عناصر کارگزار مؤثر بر سیاست خارجی ایران
3-2) سیاست خارجی ایران بعد از انقلاب اسلامی
3-2-1) سیاست خارجی ج.ا.ا بعد از انقلاب و گفتمان های حاکم بر آن
3-2-2) سیاست خارجی ایران از پیروزی انقلاب تا پایان جنگ تحمیلی
3-3) سیاست خارجی ج.ا.ا در زمان آقای هاشمی رفسنجانی
3-4) سیاست خارجی ج.ا.ا در زمان آقای خاتمی
3-5)سیاست خارجی ج.ا.ا در زمان آقای احمدی نژاد
فصل چهارم: مواضع ضد صهیونیستی دوران ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد
4-1) پیشینه روابط ایران و اسراییل
4-2) سیاست خارجی ج.ا.ا نسبت به اسراییل
4-3) سیاست خارجی اسراییل در قبال ج.ا.ا
4-4) دلایل خصومت ایران با اسراییل
4-5) مخالفت با اسراییل و امنیت ملی ایران
4-6) محمود احمدی نژاد و اسراییل
4-6-1) سخنان ضد صهیونیستی احمدی نژاد در نشست های سالیانه مجمع عمومی سازمان ملل
4-6-2) سخنرانی های روز قدس
4-6-3) همایش جهان بدون صهیونیسم
4-6-4) سؤال از آنگلا مرکل
4-6-5) کنفرانس هولوکاست، چشم انداز جهانی
4-6-6) اجلاس فائو
4-6-7) کنفرانس ضد نژادپرستی ژنو
4-6-8) اجلاس مکه
4-6-9) هولوکاست از نگاه احمدی نژاد
4-7)شکایت متقابل ایران و اسراییل
4-8) جاسوسی متقابل
4-9) انصراف از رویارویی ورزشی
4-10) ریشه های فرهنگ ضداسراییلی در ایران
فصل پنجم: بررسی تأثیر سیاست های ضد صهیونستی ج.ا.ا در دوران آقای احمدی نژاد بر روابط ایران و اتحادیه اروپا
5-1) پیشینه روابط ایران و اتحادیه اروپا
5-1-1) روابط ایران و اروپا پیش از پیروزی انقلاب اسلامی ایران
5-1-2) روابط ایران و اتحادیه اروپا از سال 1357 تا سال 1369
5-1-2-3) ماجرای سلمان رشدی
5-1-3) روابط ایران و اتحادیه اروپا در دوران آقای هاشمی رفسنجانی
5-1-3-1) دادگاه میکونوس
5-1-3-2) پیامدهای دیپلماتیک دادگاه میکونوس
5-1-4) روابط ج.ا.ا و اتحادیه اروپا در دوران آقای خاتمی
5-2) روابط ایران و اتحادیه اروپا در دوران آقای محمود احمدی نژاد
5-3) واکنش های اتحادیه اروپا به مواضع ضدصهیونیستی احمدی نژاد
5-3-1) حذف اسراییل از نقشه جهان
5-3-2) کنفرانس هولوکاست در تهران
5-3-3) واکنش فرانسه و اسپانیا به اظهارات ضد اسراییلی آقای احمدی نژاد
5-3-4) انتقاد از اروپا در خصوص اسراییل در اجلاس فائو
5-3-5) انکار هولوکاست
5-3-6) کنفرانس ضدنژادپرستی سازمان ملل
5-3-7) سخنرانی های سازمان ملل
5-3-8) سخنرانی های روز قدس
نتیجه گیری
فهرست منابع و مأخذ
عوامل موثر بر عضویت اتحادیه کارگری در کشورهای OECD
آمارهای عضویت اتحادیه
مشکلاتی به علت اختلاف میان کشورها بر سر تعاریف ، منابع و پوشش اطلاعات روش های گزارشگری در مقایسه های میان ملی به وجود می آید . در حقیقت هیچ تعریف مشترکی از آن چه که یک سازمان اتحادیه را تشکیل می دهد وجود ندارد زیرا به عنوان مثال ممکن است در آمار های عضویت اتحادیه در یک کشور ، انجمن های کارگری نیمه حرفهای مان گنجانده نشده باشند مانند انجمن آموزش ملی در ایالت متحده که مانند اتحادیه ها عمل می کند و در آن کارمندان علاقه خود را به مذاکره گروهی نشان می دهند ولی اتحادیه های کارفرمایی و انجمن های کارگری که به منظور ارائه فردی ، اشتراک را رد می کنند و نقشی را در مذاکرات جستجو نمی کنند یا سازمان هایی که فقط از خود کارگران تشکیل شده اند که معمولاًمانع ورود ناظران می شوند .
آمارهای عضویت اتحادیه نه تنها بستگی به تعریف یک اتحادیه کارگری دارد بلکه وابسته به کسی که به عضویت اتحادیه درمی آید مسائل اصلی در این جا با گنجاندن کارگران بازنشسته و بیکار ارتباط دارند. اگر چه افراد بازنشسته به عضویت اتحادیه باقی مانده اند ، به عنوان مثال در ایتالیا تقریباً کل اعضای اتحادیه مستمری بگیران و بازنشستگان می باشند زیرا اتحادیه هنوز به آنها مزایا اعطاء می کند و یا سهم مالی آنها را کاهش داده که معمولاً برای کنار گذاشتن آنها از عضویت و تراکم مناسب تلقی می شود (نسبت اعضای واقعی به احتمالی ) به علت این که آنها اعضای فعال نیروی کارمند نمی باشند ، هدف محاسبة یک مجموعه تراکم بر نیروی کار فعال اقتصادی میباشد.
ولی مسئله گنجاندن اعضای بیکار اتحادیه خیلی بحث انگیز می باشد price Bain به این نکته اشاره دارند که کارگران بیکار اغلب تلاش می کنند که عضویت خود را حفظ کنند تا بتوانند از مزایای دوستانه استفاده کنند و اطلاعاتی د رمورد راه اندازی شغل کسب کرده و به آنهایی که در تجارت بسته فعالیت دارند، دسترسی پیدا کرده و نیز به دلایل اجتماعی و سیاسی عضویت را حفظ می کنند. Lewis و Murphy رابطة مستحکمی را میان [عضویت و میزان ] میزان حفظ عضویت و تأثیر اتحادیه بر استخدام پیدا کردند از یک طرف Walsh مشاهده کرد که روند بیکاری طولانی، مدت عضویت آنها را پایان می دهد و برخی شواهد بدست آمده از اروپا نشان می دهد که تعداد کمی از کارگران بیکار متعلق به اتحادیه کارگری در فرانسه ،ایرلند ، وپرتغالمی باشند.
دلیل این که چرا افراد عضویت خود را در هنگام از دست دادن کار رها می کند ، به علت فقدان تقاضا برای خدمات اتحادیه ، ناتوانی اتحادیه در عرضه کالاهای خصوصی (تا عمومی) و با نارضایتی از اتحادیه در حفظ عضویت بیکاران می باشد تحقیقی در بریتانیا ، عامل اصلی در ناکامی حفظ عضویت این بود که اتحادیه ها به عنوان مهیا کنند. تسهیلات برای بیکاران تلقی نمی شوند .آنها با افراد مشغول به کار سرو کار دارند برعکس در بلژیک ، دانمارک و فنلاند ، تعداد اعضای بیکار اتحادیه بیشتر می باشد ( 80 درصد از کل کارگران بیکاردر بلژیک عضو اتحادیه می باشند ) این کشورها همراه باسوئد به دلایل تاریخی نقش خود را در مدیریت مزایای بیمه بیکاری حفظ کرده اند . و از این طریق برای کارگران فرصت ارتباط و حفظ این ارتباط را در اتحادیه در زمان بیکاری فراهم کرده اند
نه تنها تعاریف و معیارهای متفاوتی برای عضویت اتحادیه کارگری وجود دارد بلکه برای عضویت احتمالی اتحادیه کارگران وحدت طلب – مخرج عدد تراکم نیز صدق میکند که اندازه نیروی کار وحدت طلب را ثابت نگه داشته ،معیار مقایسهای مشترک را برای کشورها ارائه می کند. علاوه بر این برای اهداف مقایسه بین المللی تعریف پتانسیل باید بین کشورها هماهنگ باشد. حداقل سه معیار پتانسیل عضویت وجود دارد که ارقام متفاوتی را ارائه می کند .
بنابراین برآوردهای تراکم اتحادیه کارگری متفاوت می باشد .در تعریف دقیق، نیروهای مسلح را نادیده گرفته می شوند زیرا در بسیاری از کشورها آنها از ورود به فعالیت اتحادیه کارگری منع شده اند و نیز افراد خود اشتغال و بیکار نیز نادیده گرفته می شوند. دومین معیار مشابه است ولی افراد بیکار را در نظر می گیرد ، و برآورد کمتری از تراکم را با افزایش مخرج کسر در محاسبه ارائه می کند Bain و Price از این معیار حمایت می کنند. زیرا اگر افراد بیکار از عضویت کنار گذاشته شوند ، تراکم تشکیل اتحادیه به سمت افزایش دوره های بیکاری متمایل می شود به دلیل افزایش بیکاری پتانسیل عضویت کاهش می یابد ولی ارقام واقعی عضویت بعد از یک فاصله و شکاف قابل توجهی انجام می گیرد . ولی سایر محققان به این نکته اشاره دارند که چنین نتیجه غیر عادی در طول سالهای اول رکورد اقتصادی موقتی می باشد و به سختی یک توافق نامه قدرتمند ، شکل می گیرد.
سومین معیار پتانسیل عضویت نیروهای مسلح را نادیده گرفته ولی کارمندان و بیکاران غیر نظامی را همراه با افراد خود اشتغال در بسیاری از کشورها، به عضویت اتحادیه می پذیرد . به عنوان مثال در سوئد متخصصان خود اشتغال به خوبی سازماندهی شده اند به علت این که ضریب تراکم به عنوان درصدی از نیروی کار با استخدام غیر کشاورزی محاسبه می شود ، با فرض این که در برخی کشورهامانند آمریکا فقط حدود 2 درصد از کارگران کشاورزمتشکل در اتحادیه می باشند .
سؤالی که مطرح می شود این است که آیا کارگران کشاورزی در مخرج کسر ضریب تراکم گنجانده شده اند یا خیر .
قطعاًدر برخی کشورها کارگران کشاورز به خوبی سازمان دهی شده اند : 9 درصد در ایتالیا ، 50 درصد در سوئد و 33 درصد در دانمارک .
اخیراًچنین برداشت می شود که به علت این که زمینه هایی برای این تصور وجود دارد که یکی از این سه معیار نسبت به دیگری برتری دارد ، در موارد خاص معیار مناسب بستگی به هدف دارد . بنابراین به عنوان مثال اگر هدف برآورد قدرت مذاکراتی اتحادیه باشد ، تصور می شود که سطح پایدار از بیکاری زیاد ، تأثیر کمی بر فرایند مذاکره یا نتایج دستمزد داشته باشد و برای گنجاندن افرادبیکار در ضریب تراکم نامناسب باشد . ولی اگر هدف برآورد تأثیر احتمالی اتحادیه بر دولت باشد بنابراین یک معیار واضح تر و ساده تر تراکم که افراد بیکار را به عنوان اعضای احتمالی می گنجاند منطقی تر می باشد .
آمارهای عضویت اتحادیه از دو منبع بدست می آیند .بررسی های نیروی کار یا خانواده و اتحادیة کارگری فردی یا خود کنفدراسیون ها.
در حال حاضر آمریکا تنها کشوری است که اطلاعات زمانی را از یک بررسی خانوادگی بدست می آورد برای سایر کشورها ، از جمله استرالیا ، کانادا ، سوئد و بریتانیا ،اطلاعات عضویت اتحادیه از روش های بررسی برای تعداد سالهای محدود به دست می آید تقریباًنیمی از کشورهای OECD ، مجموعه های عضویت رسمی اتحادیه را جمع و منتشر می کنند با این وجود فرانسه منبع مستقیمی از آمارهای عضویت اتحادیه ندارد زیرا نه دولت و نه اتحادیه ها هیچ گونه اطلاعات ملی را جمع آوری نمی کنند Price مشاهده کرده است که از گذشته روابط موزونی میان دولت و اتحادیه وجود داشته است که اتحادیه شکل گرفته و هیچ تقسیم ایدئولوژیکی میان کفندراسیون ها وجود ندارد و انتشارات آماری رسمی معمولاً یک مجموعهای را برای عضویت گروهی اتحادیه می گنجانند (یعنی آمریکا، بریتانیا ، کانادا، استرالیا ؛ نیوزیلند، اتریش، دانمارک، نروژ، سوئد، سوئیس) ولی در کشورهایی مانند فرانسه بلژیک، ایتالیا، اسپانیا، یونان و ترکیه که نهضت اتحادیه تقسیم شده و یا روابط با دولت خصمانه می باشد. (اطلاعات مربوط به عضویت تنها ا زطریق فراکنفدراسیون های اتحادیه به چاپ می رسند و بر اساس یک مبنای غیر منطقی ومتفرق می باشد.)
قطعاً در جایی که اطلاعات موجود از اتحادیه ها بدست آید ، اشتباهات جدی به ویژه اغراق در مقایسه با منابع اطلاعاتی وجود دارد .
ممکن است یک اتحادیه به خاطر جایگاه اجتماعی برخی از اعضایش به خود مغرور شود و بر کارفرمایان و اعضایش تأثیر گذاشته و قدرت خود را به اتحادیه های رقیب نشان دهد و از طرف دیگر ممکن است یک اتحادیه به اعضای خود برای کاهش پرداخت ها به فدراسیون ها ، گروه های سیاسی ، گروه های فشار و دولت لطمه وارد سازد.
در فرانسه چندگانگی اتحادیه کارگری مستلزم این است که ارقام عضویت کاذب و متظاهرانه باشند و در هر مورد آمارهای عضویت فرانسه شاخص خیلی رضایت بخشی از وضعیت یا تأثیر اتحادیه کارگری نمی باشند و. در آن کشور شعبه انحصاری فدراسیون های ملی اتحادیه (که به طور خود به خود نماینده بوده و حق مذاکره دارند) یک توان و قدرت سازمانی بستگی به توان واقعی ایشان می دهد همچنین کارگران فرانسوی حمایت را از طریق شرکت در هر اعتصاب انتخاب می کنند تا عضو رسمی اتحادیه شدن ممکن است حمایت از نتایج انتخاب های محل کار برای نمایندگان شخصی به منظور عضویت در کمیته ها، حاصل شود . همچنین در اسپانیا معیارهای کمی قدرت اتحادیه بر نتایج انتخاب محل کار - نماینده متمرکز شود زیرا طبق قانون انتخابات است که حضور اتحادیه دارد مذاکرات جمعی تعیین می کنند علاوه بر این علیرغم کاهش عضویت در سالهای اخیر اتحادیه های اسپانیایی ، ظرفیت قابل توجهی برای حفظ بسیج عمومی کارگران از خود نشان داده است .
میزان تشکیل اتحادیه ، درجات مختلف حمایت اجتماعی و انگیزه را منعکس می کند. در برخی کشورها عضویت اجباری از طریق توافق نامه های اتحادیه بسته مانند در ایالت متحده و بریتانیا به منظورهماهنگ شدن با مسئله الحاقیه آزاد وجود دارد و زیرا اتحادیه های کارگری ویژگی های خوب عمومی مهمی دارند همچنین توافق نامه های کنترل برای حفظ عضویت همراه با معیارهایی مانند تأثیر اتحادیه بر دسترسی به حفظ معاملات برای بیکاران و یا دسترسی به مزایای بازنشستگی ( مانند کشاورزی ایتالیا)، وجود دارد . chany و Scrrcntlinal به این نتیجه رسیدند که در تغییر آمارهای عضویت اتحادیه ، مفهوم عضویت و آن چه که به معنی گرفتن کارت عضویت است در همة کشورها به یک طریق تعبیر نمی شود .
روند در عضویت و تراکم
جدول 1 تغییرات و تراکم عضویت را در 18 کشور OECDدر طی دوره 89-1970 نشان میدهد که به منظور هماهنگی در محاسبه میزان تراکم میان کشورها، اعضای خود اشتغال ، بازنشسته و بیکار نادیده گرفته شده است و در اینجا محاسبه با تقسیم عضویت اتحادیه بر تعداد دریافت کنندگان حقوق انجام شده است .واضح است که سطوح تشکیل اتحادیه (تراکم ) بین اقتصادهای بازار پیشرفته متفاوت می باشد و از 85-70 درصد در سوئد ، دانمارک و فنلاند تا کمتر از 20 درصد در آمریکا و فرانسه در پایان هدة 1980 گسترده می باشد . در خصوص ارقام مطلق ، عضویت اتحادیه دردهة 1970در تمام کشورها به جز فرانسه افزایش یافته و برعکس کاهش است که در دهة 1980 در 13 تا از18 کشور رخ داده است و فرانسه بالاترین میزان کاهش بیش از 40 درصدی عضویت را تجربه کرده است بعد از تغییرات نیروی کار ، تراکم اتحادیه در 11 کشور در طول دهة گذشته افزایش یافته در حالی که در طول دهة 1980، در همة کشورها ولی به جزء کشور اروپای شمالی کاهش یافته است به طور کلی به نظر می رسد که اتحادیه ها در کشورهای کمی متحد ، ضعیف تر می باشند در حالی که در کشورهای خیلی متحد ، این ارتباط قوی تر می باشد ولی ادعا می شود که چنین مقایسه تراکم های کمی و متوسط در مورد آمریکای شمالی مانند میان رقم تراکم بالاتر برای کانادا را در ارتباط با آمریکا گمراه کننده می باشد و در نهضت کارگری کانادا، تشکیل اتحادیه بخش دولتی که اخیراًتوسعه یافته کاهش واقعی تشکیل اتحادیه خصوصی را جبران کرده است .در آمریکا برعکس اندازه نسبی بخش های خصوصی و دولتی برعکس شده است بنابراین تراکم کمی، روندهای خصوصی را بیشتر از دولتی منعکس می کند بنابراین مقایسه میانگین تراکم با دو ساختار نهضت کاری سازمانی متفاوت ، در تضاد می باشد و بنابراین گمراه کننده است
آزادی عمل اتحادیه
عهدنامهٔ تدوین قانون اساسی اتحادیهٔ اروپا
صلاحیت
اتحادیه در ۶ حوزه صریحاً صلاحیت تصمیمگیری دارد. این ۶ حوزه سیاستهایی هستند که اعضای اتحادیه حق قانونگذاری دربارهٔ آنها را از مجالس ملی به اتحادیهٔ اروپا واگذار کردهاند. این فهرست از معاهدههای قبلی تغییری نیافته است:
• یکنواختی حقوق گمرکی
• قوانین رقابتی که بازار داخلی را کنترل میکنند
• سیاستهای پولی اروپا
• حفاظت از منابع زیستی دریایی (قوانین مشترک ماهیگیری)
• قوانین مشترک بازرگانی
• انجام برخی قوانین بینالمللی محدود
۳ حوزهٔ جدیدی هم به موارد فوق، که از قبل وجود داشتند، اضافه شده که در ادامهٔ مقاله آمده است. حوزههایی هم وجود دارد که در آنها اتحادیه تنها میتواند قدمهای حمایتی، هماهنگسازی و تکمیلی بردارد. در این حوزهها، کشورها هیچگونه صلاحیت تصمیمگیری را به اتحادیه واگذار نمیکنند، اما اقدام اتحادیه برای کسب پشتیبانی بینالمللی از کارشان را پذیرفتهاند. سه مورد دیگر نیز در این حوزهها در مقایسه با عهدنامههای موجود افزوده شده که آنها هم در ادامهٔ مقاله ذکر شدهاند.
بند انعطافپذیری
بند انعطافپذیری TCE به اتحادیهٔ اروپا این امکان را میدهد که در حوزههایی که صریحاً در قانون مشخص نشده نیز بتوانند عمل کنند، اما فقط در مواردی که:
• تمام اعضا با آن موافق باشند؛
• مورد توافق پارلمان اروپا باشد؛ و
• وجود آن برای رسیدن به یکی از اهداف مورد توافق در TCE لازم باشد.
این بند از زمان معاهدهٔ رم، که در سال ۱۹۵۸ به تصویب رسیده بود، وجود داشت.
سیاستهای خارجی و امنیتی مشترک
اتحادیه مسئول تعریف و پیادهسازی سیاستهای مشترک خارجی و امنیتی در مواقع لزوم است. این بند نیز از معاهدههای موجود اروپا اخذ شده است.
مادههای جدید
آزادی عمل اتحادیه
شخصیت حقوقی
این قانون اساسی برای اولین بار به اتحادیهٔ اروپا شخصیت حقوقی میبخشد. یعنی میتواند در حقوق بینالملل به عنوان شخص حقوقی شناخته شود و این اختیار را خواهد داشت که پیمانهای بینالمللی را به امضا رساند و امضای این نهاد به معنای موافقت همه اعضای آن خواهد بود.
روند رسیدگی به جرائم قضایی
اعضای اتحادیه با توجه به ۷ حوزهٔ همکاری افزوده شده در TCE به همکاری خود با اتحادیه در زمینههای رسیدگی به جرائم قضایی ادامه میدهند. این حوزهها که هماکنون نیز در بین اعضا پذیرفته شده هستند، عبارتاند از:
• تروریسم
• قاچاق انسانها
• خشونت علیه کودکان
• قاچاق مواد مخدر
• قاچاق اسلحه
• رشوهخواری و فساد
• کلاهبرداری
نوع فایل: word
سایز:14.5 KB
تعداد صفحه:4
اتحادیه کارگری
کمیته بینالمللی مشاوره اتحادیه کارگری که به عنوان یک سازمان بینالمللی واسطه میان سازمان توسعه همکاریهای اقتصادی و اتحادیههای کارگری عمل میکند.
غیبت رهبران اتحادیه کارگری، رهبران حزب توده در تبریز مانند محمد بیریا و علیزاده برای قبضه کردن اتحادیه به یکی از زشتترین کارها دست زدند. محمد بیریا که به عنوان صدر کانون ضد فاشیستی وابسته به حزب توده به شمار میرفت به همراه علیزاده و با کمک دهناد (رئیس کلانتری) و سرهنگ موثقی در پی تصرف غیرقانونی اتحادیه برآمد. در بیانیهای که یوسف افتخاری در مورد تصرف غیرقانونی اتحادیه به وسیلة محمد بیریا و با کمک نیروهای شهربانی صادر کرده، چنین آمده است:
ولی نمایندگان حزب توده وقعی برای کارگران ننهاده متوسل به شهربانی و پلیس گردیده به اتحادیه حمله میکنند. چون کارگران دستور مقاومت نداشتند متفرق میشدند، اتحادیه را با اثاثیه آن نمایندگان حزب توده تصرف مینمایند… ما از همکاری حزب توده با پلیس، در تبعید و چاپیدن و تصرف اتحادیه کارگران تعجب نمیکنیم، ولی شگفت آن جاست چگونه استاندار و شهربانی آذربایجان دهناد، رئیس کلانتری و سرهنگ موثقی را مأمور تصرف غیرقانونی اتحادیه مینمایند و آیا تصرف عدوانی برخلاف مقررات کشور نیست…
بدین ترتیب، حزب توده در تبریز به کمک نیروهای نظامی و شهربانی کارگران را اخراج و اتحادیه را تصرف میکنند و به محمد بیریا تحویل میدهند و دوران قدرتنمایی بیریا از این تاریخ آغاز میشود.
بیریا ضمن تحریف این حادثه چنین مینویسد:
پس از اینکه خلیل انقلاب رئیس اتحادیه کارگری تبریز از سوی مأمورین دولتی تحت تعقیب قرار گرفت با مصلحت حزب توده ایران داخل تشکیل اتحادیه کارگری شده و صدر اتحادیه کارگری تبریز گشتم…
بیریا قبل از این، صدر کانون ضدفاشیستی وابسته به حزب توده بود و طبق نوشته هفتهنامه غلبه که مدیریت آن به عهده خود بیریا بود و تعدادی از شمارههای آن در کتابخانه مرکزی تبریز موجود است، جمعیت ضدفاشیستی آذربایجان (= آذربایجان ضدفاشیست جمعیتی) در ? مرداد تشکیل و ?? نفر به عنوان اعضای شورای مرکزی بودند.
در اینجا بهتر است اندکی درنگ کنیم تا نخست به چگونگی جذب شدن محمد بیریا به حزب توده و سپس ورودش به اتحادیه کارگری و همچنین چگونگی قرار گرفتنش در صدر اتحادیه کارگری تبریز که دوران اوج قدرت بیریا بوده است مشخص شود:
بیریا در سال ????ش به همراه میرزا علی شبستری، شمس و اعتماد توسط ژنرال سلیم آتاکیشیاف از تبریز به باکو برده میشود و در باکو به همراه صمد ورغون در محافل مختلف به شعرخوانی میپردازد. در همین زمان، بیریا از طرف NKVD برای همکاری تحت فشار قرار میگیرد و با تهدید و به اجبار، التزامی از شاعر برای همکاری گرفته میشود، اما فردای همان روز بیریا به کنسول ایران مراجعه میکند و با کمک او به ایران باز میگردد.
نوع فایل: word
سایز:8.12 KB
تعداد صفحه:6