بررسی ارتباط مهارت اجتماعی با عزت نفس کودکان مقطع ابتدایی
محدودترین جمع انسانی خانواده است که از زن ومرد و فرزندان آنها تشکیل میشود. واقعیت این است که کودک در مرکز تعاملاتی قرار دارد که از متغیرهای خانوادگی و روشهای فرزند پروری اثرمیپذیرد .ارتباط یکی از مهمترین زمینه های سلامت زندگی اجتماعی و منشأ فرهنگ و به عنوان زمینه و مبنای حرکت و ارتقای انسانی است که اگر ویروسی شود، بی شک پایه اصلی زندگی می لغزد و رضایت از آن محو می شود. در این میان ارتباط مؤثر با دیگران، مهارتی است که انسان را در موقعیّت ممتاز و بهتری قرار می دهد و دستیابی به موفّقیّت و خوشبختی را سهل تر می سازد(نظری نژاد1376).
ارتباط مؤثر رابطه ای است که در آن شخص به گونه ای عمل می کند که در آن علاوه بر اینکه خودش به خواستههایش می رسد، افراد مقابل نیز احساس رضایت دارند.بسیاری ازمحققان اتفاق نظر دارند که مهارتهای اجتماعی آموختنی هستند زیرا کودکانی که در محیط های نامناسب بزرگ شده اند ازلحاظ اجتماعی رفتارهای نامعقول دارند . باتوجه به این مسائل دست اندرکاران تعلیم وتربیت کودکان نقش مهمی در طراحی برنامه های آموزشی دارند. و از مهارتهای اجتماعی بهره گرفته وبا استفاده از تجارب خود برنامه های مربوط به مهارت های اجتماعی راطراحی میکنند. کیفیت روابط در دوران کودکی اهمیت اساسی دارد. زیرادر این زمان است که بذرهای عزت نفس کاشته می شود ،تصور می شود که مادر از این لحاظ نقش محوری ایفا می کند.(بیابانگرد1376). اگر مادر با فرزند رابطه سالم داشته باشد کودک خواهد توانست در مورد خود و توانایی برقراری روابط شخصی و صمیمی در بزرگسالی احساس مثبت داشته باشد و عکس این موضوع صادق است ، شکست در ایجاد همبستگی عاطفی با مادر می تواند به اضطراب دایمی ناشی از بی توجهی یا طرد منجر شود . پیام هایی که کودکان به مرور و با گذشت زمان از افراد مهم پیرامون خود در مورد خودشان دریافت می کنند برای عزت نفس آن ها بسیار مهم است بعلاوه عزت نفس خود پدر و مادر ،عملکرد وساختار خانواده نیز درمیزان عزت نفس کودک اهمیت دارد. (اسمیت-موت1999)[1]
همسالان و دوستان از مهمترین عوامل اجتماعی شدن کودکان به شمار می آیند. آنها از طرق مختلف بر یکدیگر تأثیر می گذارند و از یکدیگر تأثیر می پذیرند. بسیاری از محققان بر این عامل تأکید دارند و از آن به عنوان ارتباط افقی یاد کرده اند، یعنی ارتباطی که در بین افرادی نسبتاً هم سطح از لحاظ سنی، طبقه اجتماعی، تحصیلی، اقتصادی و ... برقرار است. تا قبل از یک سالگی به ندرت ارتباطی معنی دار بین کودکان برقرار می شود. کودکان ده ماهه به گونه ای با یکدیگر برخورد می کنند که انگار عروسک اند، برای هم صدا در می آورند، موهای همدیگر را می کشند یا اعتنایی به یکدیگر نمی کنند. از حدود دو سالگی به بعد اولین ارتباط های معنی دار میان کودکان ایجاد می شود. البته دوام این ارتباط ها بسیار اندک است و در حد چند دقیقه بازی با یکدیگر باقی می ماند. در سنین دبستانی و پیش دبستانی، کودکان علاقه مند به برقراری ارتباط با همسالانی اند که شاد و زیبا باشند و اسباب بازی ها، خوراکی ها و وسائل خود را در اختیار آنها قرار دهند. ارتباط و دوستی های این دوره حالت موقت و گذرا داشته، به سرعت شکل می گیرند و سریعاً تغییر می کنند. ویژگی های ارتباطات خاص این دوره تقریباً مطابق رشد اخلاقی کودکان این دوره است ( پیش قراردادی). کودک ,پایبندی مداوم به ارتباطات خود ندارد، به راحتی دوستانش را کنار می گذارد بدون این که علت خاصی وجود داشته باشد. و درک عمیقی از دوستان، صمیمیت و ارتباط متقابل ندارد. در سال های میانه و پایانی کودکی ارتباطات براساس کمک به یکدیگر و رفع نیازهای هم شکل می گیرند و اعتماد به هم نقش مهمی در تداوم آن ایفا می کند. کودکان درکی ذهنی از دوستان پیدا می کنند و دوستان تنها اشخاصی نیستند که با هم بازی می کنند، بلکه کسانی اند که ویژگی ها و مشترکات خاصی بین آنها برقرار است که یکی از آنها دوست داشتن همدیگر است. تحول و تغییر در استدلال های پنهان مربوط به دوستی با فرد یا اشخاص خاص، با افزایش سن تغییر می یابد. در اولین مرحله رشد دوستی و ارتباط، معمولاً استدلال نهان در ارتباط بین دو کودک و نزدیکی فیزیکی آنها به همدیگر است. یعنی این دو به این دلیل ساده با هم دوست اند که همسایه، دوست خانوادگی، هم مدرسه یا هم کلاس اند.(باستانی1386).
فرهنگ اجتماعی و آموزش آن به کودکان از عناصر اصلی شکل گیری تمدن درخشان مسلمانان بوده است و در روند اجتماعی کردن کودکان ، موثر بوده است. فرد آموزش دیده می توانست با انتخاب و ارائه رفتار مناسب در زمان و وضعیت معین از هدر رفتن نیروها جلوگیری به عمل آورد و بدین گونه پیشرفت و توسعه جامعه از سرعت کافی برخوردار شود. طرد کردن یا نادیده گرفتن کودکان در حقیقت تحت تاثیر ویژگی های اخلاقی و موقعیت های مختلف نهفته در متن مورد آموزش قرار می گیرد و کودکانی که رفتار اجتماعی منفی را کسب می کنند پس از گذشت مدتی حتی تا دوران بزرگسالی از جلب توجه دیگران ناتوان می مانند. اجتماعی شدن و ارائه رفتار مناسب، یک سیستم دو جانبه ارتباطی، میان فرد و جامعه است به همین جهت هم تاثیرات فرهنگی و هم الگوهای رشدی فرد بطور هم زمان مد نظر قرار داده می شود و به همین دلیل آموزش مهارت های اجتماعی را نمیتوان از زمینه هایی که رفتار در آن واقع می شود (مدرسه) جدا کرد. اختلال رفتار اجتماعی در سنین کودکی به شکل پرخاشگری، انزوا، گوشه گیری و ناپختگی جلوه می کند که در حقیقت هر سه شکل اختلال، حاکی از عدم یادگیری مهارت های اجتماعی است (حسینی و دری) .
مهارت های اجتماعی را می توان شامل: مهارت در تشخیص احساس های خویش، مهارت کنترل خویش، مهارت در ارتباط کلامی، مهارت در همدلی و همدردی، مهارت در ارتباط با گروه، مهارت در تشخیص خصوصیات گروه,جرئت ورزی و ... است.
بنا به تعریف، مهارتهای اجتماعی به رفتارهای آموخته شده و مقبول جامعه اطلاق میشود، رفتارهایی که شخص میتواند با دیگران به نحوی ارتباط متقابل برقرار کند که به بروز پاسخهای مثبت و پرهیز از پاسخهای منفی بینجامد (کارتلج و میلبرن، 1985، ترجمه نظرینژاد).[2]
در این راستا، رفتار اجتماعی بر تمامی جنبههای زندگی کودکان سایه میافکند و بر سلامت روانی، سازگاری و شادکامی بعدی آنها تاثیر میگذارد. توانایی فرد از نظر کنار آمدن با دیگران و انجام رفتارهای اجتماعی مطلوب، میزان محبوبیت او را میان همسالان و نزد معلمان، والدین و دیگر بزرگسالان مشخص میکند. میزان توانایی فرد در مهارتهای اجتماعی به طور مستقیم به رشد اجتماعی فرد و کمیت و کیفیت رفتارهای اجتماعی مطلوبی که از خود نشان میدهد، مربوط میشود (متسون و اولندیک، 1988، ترجمه بهپژوه، 1384)[3]
طبق تحقیقات و مطالعات انجام شده، یکی از مسائلی که در مقطع ابتدایی از اهمیت زیادی بر خوردار است، داشتن مهارت اجتماعی دانش آموزان است.مهارت اجتماعی به مجموعه رفتارهای فراگرفته قابل قبولی گفته می شود که فرد را قادر میسازد با دیگران رابطه موثر داشته و از عکس العمل های نا معقول اجتماعی خودداری کند. ( گرشام و الیوت 1984)[4]
در این دوران (کودکی)است که فرد نسبت به شخصیت خود آگاهی پیدا میکند .دراین راستا ارزش گذارشتن به ویژگی های خودکه یکی از ویژگیهای مهم وقابل بحث درباره رشد خود محسوب می شود میتواند به شکل گیری یکی دیگراز جنبه های مهم رشدکه همان شکل گیری و تکوین هویت فردی است بینجامد(براهنی1378 ). یکی از دلایل اصلی که سبب می شود کودکان خاصی محبوبیت نداشته باشند این است که این کودکان مهارت های اجتماعی مناسبی که می تواند آن ها را دوست داشتنی جلوه دهد، ندارند. آن ها در یک وضعیت دو سویه گرفتارند. از طرفی، دانش آموزان بی دقت فرصتی برای تمرین مهارت اجتماعی نمی یابند و از طرف دیگر آن هایی که در مهارت های اجتماعی ضعیف هستند قادر به برقراری دوستی نیستند(لوییس و دورلاگ 1991)[5]
احساس عزت نفس در کودکان ازنگرش والدین و معلمین نشأت می گیرد(مارسیا کروگر1979) [6]
همه کودکانی که پا به مرحله رشدمی گذارند بایداز آزادی و استقلال نسبی برخوردارباشند.
لذا باید عزت نفس کودکان را تقویت کرد برای این کار چهار رکن
وجوددارد:محبت،زمان،انضباط،پذیرش.نخستین محیطی که کودک در آن زندگی را آغاز می کند خانواده است. کودکی که موردبی اعتنایی و توهین دیگران قرار گیرد دچار حس حقارت و خود کم بینی می شود.تمام افراد انسان از زایل شدن شخصیت خود ناراحت می شوند و این عارضه در کودکان عاطفی تر و حساس تر است . راجرز احترام بدون شرط به کودکان را اساس تشکیل عزت نفس در آنان می داند(شاملو1378).
پدرومادر نخستین معلم ومربی کودک اند.عملکردورفتارآنها درس آموزنده ایی برای کودکان است. بسیاری از کودکان نمیتوانند اعتماد بنفس داشته باشند چون مهارت اجتماعی کافی کسب نکرده اند. بدین سان آموزش و مهارت و روش کسب موفقیت و پیروزی در امور, خود ازعوامل عزت نفس است .درطول سالهای مدرسه برخی از کودکان به وسیله همسالان خود طرد می شوند که این به دلیل نداشتن مهارت اجتماعی کافی است (پارکر و اشر1978)(1).
علاوه بر عوامل فردی نقش عوامل خانوادگی و اجتماع هم در ایجاد و گسترش این آسیب ها و هم اتخاذ رویکرد های اجتماعی در پیشگیری و کنترل آنها ملموس تر می گردد لذا موقعیت نهاد خانواده و اجتماع در محیطی که به طور دائم درحال دگرگونی است مستلزم اتخاذ رویکرد ها روش ها و ابزارهایی است که امکان انعطاف مبتنی بر دانایی و خلاقیت را بسرعت به آن بدهد .چه در دنیایی ساده و آرام وچه در دنیای پر تحول کودکان ما زندگی خواهند کردو صد درصد نیاز به ابزاری قدرتمند جهت سازگاری با این محیط دارند(پایان نامه).
در اسلام نیز نظراتی در این مورد ارائه شده است.خداوند برای انسان در اساس انسان بودنش بهره وری هایی را فراهم کرده که مایه امتیازاواز دیگر موجودات است.مقصود ازاصل عزت این است که باید انسان مکرم را عزیز داشت.و مایه های عزت نفس اورا فراهم کرد.از این رو یکی از اوصاف خداوند رب العز[7] است.
2.خداوند صاحب عزت
این وصف بیانگر ان است که خداوند مالک وصاحب عزت است.قرآن کریم نیز در آیاتی به عزت نفس اشاره میکندودر چند جا تصریح شده که تمام عزت نزد خداوند است. پیامبر(ص)در حدیثی فرمودند:پروردگار شما همه روزه می گوید منم عزیز و هرکس عزت دو جهان خواهدباید اطاعت عزیزکند (تفسیرنورالثقلین).
همچنین اما حسن (ع)در روایتی می فرماید:هرگاه بخواهی بدون داشتن قبیله عزیز باشی از سایه لذت معصیت خدا بدرآی و در پناه عزت اطاعت او قراربگیر.(بحارالانوار).
همه ما مستحق دریافت احترام از دیگران هستیم در مورد کودکان نیز دروهله اول بعنوان انسان صرف نظر ازطبقه اجتماعی،نژاد،جنسیت،سن،مذهب و در وهله دوم بعنوان وکودک خانواده صرف نظر از فرزند اول یا دوم بزرگی یا کوچکی باید مورد احترام واقع شویم بنابراین عزت نفس نقش بسزایی در احقاق حقوق افراد دارد. (ریس و گراهام 1991)
فهرست مطالب
فصل اول
1-1مقدمه. 1
1-2 بیان مسئله و سوالهای پژوهش.... 7
1-3 اهمیت و ضرورت پژوهش.... 8
1-4 فرضیه های پژوهش.... 9
هدف پژوهش.... 10
متغییرها 10
1-5 تعاریف و اصطلاحات... 10
تعاریف عملیاتی.. 11
فصل دوم
2-1 چهارچوب نظری.. 14
2-2آماده سازی مهارت های اجتماعی در6 مرحله. 16
2-3 عزت نفس از دو بخش تشکیل می شود. 18
2-4 ابعاد مهارتهای اجتماعی.. 19
2-5 انواع رفتار جرأت مندانه. 25
هدف های جرأت ورزی.. 25
2-6 مزایای رفتار جرأتمندانه. 25
2-7 والدین و روابط همسالان. 28
2-8 ماهیت عزت نفس.... 30
2-9 نحوه شکل گیری عزت نفس.... 31
2-10 پیشنهادهایی برای تقویت عزت نفس کودکان. 33
2-11 مؤلفههای اساسی عزتنفس.... 39
2-12 علل پیدایش خویشتن و عزتنفس.... 41
2-13 مفهوم عزتنفس.... 46
2-14 بدرفتاری جسمانی یا جنسی.. 51
2-15 رویکرد اسلام نسبت به عزت نفس.... 55
2-16 تعریف عزت نفس از دیدگاه اسلامی.. 56
2-17 نفس در نظریه دانشمندان اسلامی.. 57
2-18 تاریخچه. 57
2-19 .به نظرکوپر اسمیت منابع عزت نفس شامل موارد ذیل می باشد. 60
2-20 پیشینه های پژوهش.... 60
پژوهش های انجام یافته در داخل.. 62
پژوهش های انجام یافته در خارج.. 64
فصل سوم
3-1 روش پژوهش.... 68
3-2 جامعه آماری.. 68
3-3 نمونه آماری و نحوه نمونه گیری.. 69
3-4 شیوه جمع آوری اطلاعات آزمون آماری.. 69
ابزار گرد آوری پژوهش.... 70
فصل چهارم
4-1 بخش اول آمار توصیفی.. 73
بخش دوم :آمار استنباطی.. 77
فصل پنجم
5-1 بحث و نتیجه گیری.. 81
5-2 پیشنهادات... 83
5-3 محدودیت ها 84
منابع.. 85
نقش خانوداده بعنوان یک نظام اجتماعی در جامعه امروزی
خانواده و رویکردهای جامعه شناختی
در مورد ساختار و تکامل روابط خانوادگی. جامعه شناسان رویکردهای یک دست و هماهنگی ندارند. از این رو این نگرشها به پنج گروه عمده تقسیم شدهاند (کریستنس، 1967: ص 86-19).
1- خانواده به عنوان یک نهاد اجتماعی: این رویکرد بیشتر در عرصه فعالیت مردم شناسی و جامعه شناسی است که تأکید و تمرکز آن بر جنبه تاریخی و تضاد فرهنگی است.
2- رویکرد کنش متقابل: این نگرش و رویکرد از حوزة جامعه شناسی و روانشناسی اجتماعی نشئت گرفته و از اواسط دهه 1920 که «ارنست برجس» از پیروان «جرج هربرت مید»، خانواده را به عنوان یک واحد شخصیتهای متعامل معرفی کرد، مورد استقبال و بحث پژوهندگان این رشته قرار گرفت. او به جریانات داخل خانواده توجه کرد: ایفای نقش، روابط پایگاههای، مسایل ارتباطی، تصمیمگیری، کنشها و واکنشها در مقابل فشار و نظایر آن.
در این رویکرد توجه اندکی به نهاد کلی خانواده و تضاد فرهنگی به عنوان یک واحد جامعه شده است.
3- تأثیر شرایط و موقعیت اجتماعی بر ساختار خانواده: این رویکرد به گونهای با واکشگرایان همراه است، اما در جایی که آنان تأکید بر کنش به طور کلی دارند، موقعیت گرایان بر این باورند که موقعیت اجتماعی بر رفتار تأثیر دارد. به عبارتی محرکهای خارجی بر رفتار اعضای خانواده تأثیر می گذارد.
4- رویکرد مراحل زندگی اجتماعی و تکامل خانواده: این رویکرد، شیوه برخورد متمقابل تأثیر شرایط اجتماعی بر ساختار خانواده را میپذیرد، اما نقطه انحرافش از این رویکرد، بر محور تکامل جامعه و تأثیر آن بر روابط زندگی استوار است. به عبارتی ساختار خانواده منطبق با روند تکامل نظام جامعه است.
5- رویکرد ساختگرایی کارکردی: این رویکرد به تحلیل ساختار خانواده: زن و شوهری می پردازد و ارتباط آن با نهادهایی که در انسجام جامعه نقش تعیین کنندهای دارند و در اجتماعی توجه دارد که د ارای اجزایی است، اما در این تحلیل، توجه بر رابطه یک طرفه متمرکز نمیشود، یک نکته اساسی در این رویکرد دو طرفه بودن ارتباط بین اجزا و کل نظام است و این ارتباط صرفاً در ارتباط بین اعضای خانواده و نظام اجتماعی خلاصه نمیشود، بلکه بر ارتباط بین نقشها و نظام نقشها نیز توج خاص می کند.
با همه کمبودهایی که در این رویکرد از نقطه نظر جامعیت و عام پذیری ممکن است وجود داشته باشد، اما از نظر انعطاف پذیری، رویکرد مزبور مورد نظر قرار گرفته است. در واقع آنچه را که از مجموع بررسیها و مطالعات گوناگون به ویژه از نقطه نظر پارسونز میتوان دریافت، این است که رویکرد، نظام اجتماعی ار نظام کنشهای متقابل در یک محیط مشخص بین عوامل انگیزهای که در درون یک فرهنگ با یکدیگر در ارتباط و مناسبات اجتماعی قرار دارند بیان میدارد و اصولاً جامعه شناسی را متناظر با نظام اجتماعی می داند، همانگونه که روانشناسی را متناظر با نظام شخصیت و انسان شناسی را متناظر با نظام فرهنگی میپندارد.
به عبارتی هر نظام کنشی چه اجتماعی و چه مربوط به یک گروه کوچک مانند خانواده، یک سلسله صور عام دارد، زیرا هر نظامی برای موفقیت در عملکرد خود به ابزار و لوازم معیارهای اجتماعی نادیده گرفته شود و سازمان آن دستخوش بی نظمی گردد، آنچه را که دورکیم بی هنجاری مینامد به وقوع می پیوندد.
نظام اجتماعی خانواده، معمولاً از درجهای از یگانگی برخوردار است. دارای نقشهای مکمل و همچنین گروهی از نقشها برای اهداف جمعی یا فردی است. در درون این نظام اجتماعی، ممکن است تضادی نیز رخ دهد که اغلب نیز اتفاق میافتد، اما در بیشتر موارد، کل نظام آسیب نمیبیند و در واقع برای اینکه نظام دچار آسیب جدی نشود، حد و مرزی نیز وجود دارد که ورای آن حد، بی هنجاری حاکم میگردد. در چنین شرایطی که تضاد از مرز خود تجاوز کند، انتظارات متقابل که در ارتباط با نقشهای متقابل قرار دارند. از بین میرود و در نتیجه هنگامی که تضاد شدید میشود، به حدی که باعث خنثی شدن انتظارات متقابل گردد. نظام اجتماعی خانواده ممکن است موجودیت خود را از دست بدهد. بنابراین برای اینکه تضاد و درگیری در بین اعضای خانواده، در حد و مرز خود قرار گیرد و به عبارتی کنترل شود باید نقشها و نظام نقشها به شکل مناسبی در ارتباط تکمیلی با یکدیگر قرار گیرند. در اینجا دو سئوال اساسی و مهم کارکردی برای نظام خانواده مطرح میگردد:
الف- چه نقشهایی در نظام خانواده نهادی شده است؟
ب- چه کسی این نقشها را انجام میدهد؟
نظام اجتماعی و شبکه روابط متقابل
یک نظام اجتماعی قبل از هر چیز در نخستین برخورد، مجموعه و شبکهای از روابط متقابل میان افراد و گروههاست، علاوه بر آن عوامل بسیاری از نیز به یکدیگر پیوند میدهد. به عبارت دیگر هر عامل در یک نظام اجتماعی به ویژه از دید کلی کنش متقابل آن با دیگر عاملها در نظر گرفته می شود. کنش اجتماعی سه عنصر را در بر میگیرد:
انتظارات متقابل میان عامل معینی مانند «خود» از عامل جداگانهای به نام «دیگری» انتظار دارد، در موقعیتی مشخص که در ارتباط با یکدیگرند به صورتی تعیین شده رفتار کند. در همان حال، «خود» میداند که دربارة موقعیت مشترک، «دیگری» نیز انتظاراتی دارد. به بینی دگیر هنگامی که پارسونز خصایص نظام اجتماعی و عناصر تشکیل دهنده آن را مشخص میسازد مفاهیم اصلی مورد نظر او «خود» و «دیگری».
یعنی دو یا عدهای بیشتر که در ضمن ایفای نقش با یکدیگر در حال کنش متقابلاند که یا با انتظارات دیگر خود را سازگار میکنند یا از این انتظارت فاصله میگیرد، در حالی که نوعی احترام متقابل در این میان وجود دارد، یعنی آنچه که «خود» از جمله حقوقش محسوب میدارد، از نظر دیگری وظیفه تلقی میشود (توسلی، 1369: ص 191).
ارزشها و هنجارهایی وجود دارند که بر رفتار عاملهای حاکم اند. در واقع انتظارات متقابل در گروه متکی بر وجود هنجارها و ارزشهاست. وجود ارزشها و هنجارهای مشترک مسألهای نیست. مهم این است که «خود» میداند که هنجارهایی «دیگری» میداند و می تواند پیشبینی کند که «دیگری» در یک وضعیت مفروض، به گونهای معین عمل خواهد کرد.
بالاخره ضمانت اجرایی یا پاداش و تنبیهی که «خود» و «دیگری» در صورت عدم برآوردن انتظارات متقابل دریافت میدارند.
از نظر پارسونز این سه عامل یعنی انتظارات، ارزش، و هنجارها و تضمین ها، عناصر تشکیل دهنده نقشها در کنش متقابل هستند و ساخت یک نظام اجتماعی از طریق نهادی شدن الگوها و ارزشها تثبیت و تحکیم میشود.
مهمترین مزیت برخورد پارسونز با جامعه به عنوان یک نظام این است که تصویری از یگانگی گروه انسانی ارایه میدهد و بیش از هر نظریهپرداز دیگری به شکلی متقاعد کننده معنی واقعیت نظام را در رقابت، یگانگی و پیوستگی کلی الگوهای کنشهای متقابل اجتماعی مطرح میسازد.
او تأکید میکند که نظامهای اجتماعی همان نظام نقشهای رفتاری کنشهای متقابل میان ایفا کنندگان این نقشهاست. در اینجا تأکید بر چگونگی یگانگی شخصیت انسان با نظام اجتماعی و همکاری پایداری با دیگران از طریق ارضای مداوم نیازهاست. نقشها به عنوان مکانیسمهایی در نظر گرفته میشوند که از طریق آنها افراد وارد نظام و جزیی از آن میگردند. معمولاً نقشها طوری شکل میگیرند و در جهتی حرکت میکنند که نظام آن گونه که هست حفظ شود و میزانی از استقلال کارکردی هم برای اعضای آن باقی بماند. در یک نظام آن گونه که هست حفظ شود و میزانی از استقلال کارکردی هم برای اعضای آن باقی بماند. در یک نظام اجتماعی تأکید بر ایفای نقش اجتماعی است. به طوری که نظام فرد را تا حدودی در ایفای نقشش کنترل میکنند.
نقش جنبش دانشجویی در تحولات اجتماعی
اگر از لحاظ رده سنی نگاه کنیم و هستیشناسی جوان را مورد بررسی قرار بدهیم، این سوال مطرح میشود که «جوان چه نیازهایی دارد؟» با این تعریف میبینیم که دوران جوانی دوران انرژیزایی است اما در مقابل این انرژیزایی، جوان دچار یک مجموعه پرسشهای جدید میشود. یعنی با تحولاتی که در وجود بیولوژیک او مطرح است، از درونش یک دسته فشارها و محرکهای جدید پدید میآید که این محرکها برای او پرسش ایجاد میکنند. اما وقتی میگوییم دانشجو، مسئله دیگری را هم اضافه کردهایم؛ یعنی علاوه بر اینکه او فشارها و محرکهای درونی او مطرح است، محرکهای بیرونی هم وجود دارد. یعنی دانشجو خود را در چارچوب خانواده، محله و موقعیت اعتقادی معرفی نمیکند، بلکه خود را در چارچوب شغل هم مطرح میسازد؛ یعنی به یک انتخاب جدید میرسد.
- ... یعنی وقتی از محیط خانوادگی دور میشود به عنوان یک «طبقه»ی جدید، یک هویت نوپیدا میکند؟
- دقیقاً همینطور است. او میخواهد یک هویت جدید پیدا کند. او یک دسته زمینههای هویتی پیشینی اولیه دارد. مثل خانواده و ابعاد اعتقادی، که کشفی است. وقتی که کودکی در یک خانواده به دنیا میآید، قومیت و اعتقادات خانواده بر روی او تاثیر میگذارد. اما این جوان وقتی وارد دانشگاه میشود رشته تحصیلی انتخاب میکند. انتخاب این رشته، سرنوشت چهل- پنجاه ساله زندگی او را تحت تاثیر قرار میدهد و این انتخاب دیگر یک بحث «کشفی» نیست بلکه بحثی است «تاسیسی». او در اینکه «قومیتش» چیست، از اعتقاد خانواده که به او القا شده تاثیر میپذیرد. اما این وضعیت جدید «القا» نشده، بلکه «انتخاب» شده است، یعنی او به جای رشته (الف) رشته (ب) را انتخاب کرده است.
معمولاً در دوران دبیرستان نیز چنین وضعیتی به وجود میآید، اما حقیقت این است که در آن زمان جوان به آن رشد نرسیده که بپرسد: «چرا این رشته؟» محرکهای محیطی به انتخاب منجر میشود؛ مثلاً رفتن به رشتههای ریاضی، ادبیات یا طبیعی بدون یک محاسبه عقلایی سنجیده. اما وضعیت در دانشگاه بسیار متفاوت، ملموس و روشن است. یک دانشآموز وقتی «ریاضی» میخواند نمیداند که نتیجه این رشته قطعاً به «مهندسی» میانجامد یا نه و اگر میانجامد به چه گرایشی از مهندسی؟ یا اگر «تجربی» میخواند، آیا حتماً به پزشکی ختم میشود؟ اما وقتی او به دانشکده میآید این شغل برایش «انضمامی» شده است. دانشجوی علوم سیاسی یا دانشجوی عمران یا دانشجوی پزشکی دارای چارچوب شغلی تقریباً مشخصی است.
- ... چرا شغل؟
- به دلیل آنکه دانشگاه اصولاً برای رفع نیازهای «پسینی» به وجود آمده است. حالا ممکن است در دانشگاه به فلسفه بپردازند، ولی وقتی به دانشگاه میروید «رشته»، تخصصی است، این تخصص در مواردی به نیاز معنوی نپرداخته است. مثلاً مهندسی عمران را در نظر بگیرید، این وضع دقیقتر است.
اما هنوز در علوم سیاسی این تاثیرات خیلی روشن نیست. در رشتههای سیاسی به دو نکته میاندیشید: یکی آزادی فردی، دیگری استقلال ملی. یعنی مفهوم رشته سیاسی یک مفهوم امنیتی است: راههای ارتقای قدرت ملی برای تامین منافع ملی. ولی در جامعه ما این نکته هنوز جا نیفتاده است. رشتههای علوم انسانی بسیار مظلوم واقع شدهاند. اما وقتی یک نفر رشته مهندسی مکانیک را انتخاب میکند، هدف او مشخص است. یا اگر رشتههای پزشکی را انتخاب میکند در حقیقت برای تامین شغل است. بنابراین هویتهای پیشینی با این هویتهای پسینی در مقابل هم قرار میگیرند.
- ... و این یک تعارض است؟
- تعارض نه، تباین است! چون هویت پیشینی انسان جزو «وجود فلسفی» اوست. آیا این وجود فلسفی پیشینی که بدیهی است (یعنی انسان خود را در آن کشف می کند) با شغلش در تعارض است؟ تصور من این است که چنین نیست.
دو گروه این امر را در تعارض میبینند. سنتیها که نگرش متافیزیکی دارند و با تاکید بر هویت پیشینی، پسینی را رها میکنند؛ یعنی میگویند که دنیا چه اعتباری دارد، بنابراین برای آنها «ملی» هم چیز بدی است، «تخصص» هم چیز بدی است و به هیچ یک هم توجه نمیکنند. گروه دیگر کسانی هستند که همه نکتههای پیشینی را نقد میکنند و بر پسینی تاکید میکنند و با پسینی به تعارض پیشینی میروند. اما در دنیای امروزی به موازات اینکه مسائل پسینی مثل اقتصاد، صنعت و شغل پیشرفت کرده، خودآگاهی فرهنگی هم زیاد شده است. قبلاً تصور میشد که در کنار این پیشرفتهای تمدنی (صنعت، اقتصاد و ...) که راحتی و آسایش میانجامد. به همین لحاظ است که این عزیزان گاه دچار اشتباه میشوند و تمدن و فرهنگ را یکی میگیرند. پس گروه سنتی، تمدن و فرهنگ را یکی میگیرد و تمدن را مقهور فرهنگ میداند، یعنی لایه فرهنگی را تقویت میکند، در نتیجه تاکیدش بر روی هویتهای پیشینی است. در مقابل، گروه دیگر تاکیدش بر تمدن است و فرهنگ را ناشی از تمدن میداند.
تصور ما این است که باید، تلفیقی از این دو صورت گیرد و در این تلفیق دو حرکت وجود دارد. یکی حرکت انبساطی است که به سوی آسایش، راحتی، رفاه و توانمندی میرود. این توانمندی برای آمریکایی یا ایرانی، برای طبقه پایین یا طبقه بالا فرقی نمیکند. توانمندی، بیرون از انسان است. در برخورد مبتنی بر زور یک تانک در مقابل یک خودرو، با هر اعتقادی که شما داشته باشید، غلبه با تانک است. من به ابعاد توانمندی میگویم: تمدنی!
دانشجو وقتی وارد دانشگاه میشود رشته انتخاب میکند: مهندسی، پزشکی، داروسازی. نکتهای که ابتدا از این مبحث، در نظرش مجسم میشود تمدنی است که به او توانمندی بدهد. ما معتقدیم که این توانمندی برای معدودی از افراد این پرسش را به وجود میآورد که کمال تو چیست؟ همان ارزشهای پیشینی است که فلسفه انسان است؛ اعتقاد و قومیت انسان است که من به آنها میگویم کمال فرهنگی.
- آیا جنبش دانشجویی در ایران کمال گراست؟
- ابتدا میخواست کمال گرا باشد و به توانمندی نمیاندیشید. یعنی اگر امروز با دانشجویان آن زمان درباره نظام حکومتی شاه صحبت کنید (دانشجویانی که مبارزه میکردند) و بپرسید: مشکل شما با شاه چه بود؟ مجموعه جملاتی را به شما میگوید که همگی فعلیه است: دزد بودند، فاسد بودند، وابسته بودند، کثیف بودند، خود فروخته بودند و ... حال اگر بپرسید: آیا توانمندی داشتند یا نه؟ ممکن است جوابهایی به شما بدهند که با بخش او در تعارض باشد. غرض من این نیست که بگویم آنها خوب بودند یا بد، اینجا بحث تایید یا تکذیب مطرح نیست.
در آن زمان دانشگاههایی که به وجود آمده بودند درونی نشده بودند. البته هنوز هم این مشکل را داریم. اگر به دانشجو بگویید: آقای مهندسی، آقای دانشجوی علوم سیاسی، شما وارد دانشگاه شدید که قصد دارید چه توانمندیای داشته باشید؟ شاید برنامه دقیقی نتوانند ارائه دهند.
مشخصات و ویژگیهای فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی سکونتگاههای خودرو
- الگوهای مشترکی بر روابط اجتماعی – اقتصادی خود دارند؛
- تجانس گروهی و همبستگی نسبتاً بالایی خاصه در مواجهه با مسائل مشترک و عوامل خارجی نشان می دهند؛
- نهادهای خاص خود را دارند و یکدیگر را به خوبی کنترل می کنند؛
- در مورد مسائل جمعی و اتفاقاتی که به سرنوشت اجتماع آلونک نشین مربوط می شود سخت سازمان یافته و متحد عمل می کنند.
- آنها اما قدرگرا و دارای انگیزه های محدود هستن؛ بدلیل تنزل شغلی، عدم احساس امنیت، احساس حقارت و زندگی غیر قانونی درصد بالایی از آنها دچار اضطراب شدید و عوارض آن هستند.
- آنها همچون کل شهر (شهر مادر) طبقاتی بوده و سلسه مراتبی از قدرت، منزلت، درآمد و رفاه در میان آنها وجود دارد.
- به دلیل ارزش گذاریها، انگ و بر چسب زنی از یک سو و ارتباط قومی موجود در آنها از سوی دیگر، آگاهی آلونک نشینها بر موقعیت اجتماعی شان بالا رفته و تجانس وفاق اجتماعی گروه گرایی درون گرایانة مشهودی را به ارمغان آورده است؛
- اکثر مهاجران (ساکن این مجموعه ها) در بخش غیر رسمی اقتصاد شاغل بوده و از ثبات شغلی بی بهره اند، و غالباً دارای مشاغال پارازیت خدماتی اند، فاقد مهارت بوده و درآمدی پایین دارند.
- غالباً از امکانات و خدمات عمومی شهری بی بهره اند و از زیر ساخت های شهری (آب، برق…) به صورت غیر مجاز (با انشعابات غیر قانونی) استفاده می کنند.
به دلیل مشکلات اقتصادی و فقر مزمن… استعداد رشد آسیب های اجتماعی در این (مجموعه ها) بیش از سایر جاها می باشد؛ استعداد آسیب زایی البته در رابطه با گروههایی که تجربه دوره گردی و یکجا نشینی دارند، از سایرین بیشتر است.
- این مجموعه ها اگر چه مستعد آسیب زایی هستند اما انبوه تهیدستان شرافتمند شهری را هم در خود جای داده اند، لذا به هیچ وجه آلونک نشینی را نباید مترادف جرم، جنایت و آسیب های اجتماعی تلقی کرد.
علیرغم آنکه بسیاری از پژوهشهای اخیر به وجود سازمانیافتگی اجتماعی، پیوندهای اجتماعی قوی، ارتباطات گسترده، تجانس، وفاق اجتماعی… اشاره دارند. از جمله پیران، جبیبی، اهری، دلیر و نیز پرلمن، اما اعظم خاتم به نکته ای اشاره دارد که در خور توجه است:
«… در کشورهای در حال توسعه که رشد شهرنشینی تقریباص معادل حاشیه نشینی است… (آنها) علیرغم تحول درونی و رشد جمعیتی در مقیاس با محلات فقرنشین شهری فرصت بسیار کمتری برای آمیزش طبقاتی، فرهنگی و قومی عرضه می کنند و به علت فقدان تنوع اجتماعی، راهیابی عناصر جدید مدنی به حیات عینی و ذهنی ساکنان آن دشوار است. حضور ساختهای اجتماعی سنتی در کنار روابط نوین اقتصادی، جدایی اجتماعی را علیرغم ادغام اقتصادی در جامعه نو نشان می دهد.
در حالی که بخش مهمی از ساکنان، شاغلان صنعت هستند و تعداد قابل توجهی در بخش خدمات اجتماعی شهر اشتغال دارند، فقدان نهادهای نوین ضامن امنیت اقتصادی مثل تأمین اجتماعی، بازنشستگی، بیمه بیکاری و غیره رسم طبیعی و عمومی تلقی می شود و جای آن را امنیت سنتی همجواری با قوم و خویش و هم ولایتی می گیرد.
… حاشیه نشینی حاصل عمیق تر شدن فاصله موجود بین زندگی اقصتادی شهر و موقعیت اقتصادی مهاجران بوده که نتیجه آن عقب ماندگی مهاجر از زندگی اجتماعی شهر و روند همگونی با آن است.»
جان، اف ترنر که از پیشگامان تغییر رویکرد به سکونتگاههای حاشیه ای است، حاصل کار خود را بر روی این سکونتگاهها در امریکای لاتین جمعبندی کرده و معتقد است:
«جوامع حاشین نشین نه تنها کاملاً سازمان یافته اند بلکه دامنه ای بهنجار از آرزوها و اولویت های در حال تغییر دارند… آنها به علت فقر خود ناگزیر از انتخاب هستند؛ توازن حاصل از نزدیکی به محل کار، اجاره ارزان و دسترسی به برخی تسهیلات… بر نوع و محل مسکن آنها ارجحیت پیدا می کند.
… برودر و دیگران در مطالعه خود بر روی بانکوک، جاکارتا و سانتیاگو در ارتباط با فرایند جمعیت شناختی، الگوهای اشتغال و درآمد و پس انداز به این نتیجه می رسند که:
الگوی غالب مهاجرتی، مهاجرت درون منطقه شهری(از داخل منطقه شهری به پیرامون) است به نحویکه این الگو شامل 69 درصد مهاجرین در بانکوک و 94 درصد در جاکارتا و سانتیاگو بوده است؛ این مهاجرین مدت مدیری در سکونتگاههای خودروی حاشیه شهر زیسته بودند.
درصد اشتغال ساکنین سکونتگاههای حاشیه ای در بخش کشاورزی بسیار کم و درصد شاغلین بخش خدمات عمومی و صنعت بالاست؛ آنها ارتباط قابل ذکری با حوزه های روستایی ندارند و بلکه بر عکس ارتباط اصلی آنها با بخش های کارخانه ای، خدماتی و بخش رسمی اقتصادی شهری است؛ بخش کمی از خانوارها بیش از یک شغل دارند اما تعداد کارکنان در خانوار به نسبت بالاست. این سکونتگاهها مکان مناسبی برای صنایع کوچک و محلی بوده و غالباً بیش از 10 کارکن دارند. محل کار و زندگی آنها اغلب نزدیک بود.
ساکنین این سکونتگاهها به لحاظ درآمدی در زمره طبقه متوسط – و نه فقیر- جای می گرفتند! (به نحویکه درآمد ماهانه درخواستی سانتیاگو شیلی 103 دلار آمریکا، در جاکارتا 306 دلار و در بانگوک 150 دلار بود؛ میزان پس انداز نیز همین الگو را نشان می داد.
آنها در جمع بندی و نتیجه گیری نهایی از پژوهش در مقابل پیش فرضهای اولیه میگویند:
«این مطالعه بر خلاف برخی مطالعات و مفروضات مبنی بر آنکه سکونتگاههای حاشیه ای محل زندگی اقشار کم درآمد و مهاجرین روستایی هستند، آنها حاصل بخش غیر رسمی اقتصاد بوده و در مواردی ارتباطات قوی با بخش کشاورزی و روستایی دارند و از نظر اقتصادی – اجتماعی و فضایی انتقالی تلقی می شوند و… نشان داد که:
علل و پیامدهای بیکاری جوانان در زمینه های اجتماعی و فرهنگی
مقدمه
البته شمار فزایندة مطالعات و نشریات مربوط به بیکاری جوانان شاهدی است بر افزایش آگاهی در مورد اهمیت این مسئله که بیکاری جوانان بیش از همه در شرایط سخت زندگی جوانان بیکار و پیامدهای اجتماعی و فرهنگی متعدد آن پدیده انعکاس یافته است. علائم و شواهد نشان میدهد که این مسئله در سال های آینده هم ادامه خواهد داشت. انقلاب فنی که در دهه های اخیر در کشورهای صنعتی دارای اقتصاد بازار رخ داده است، باعث تغییرات عظیمیدر سطح و نوع مهارتهای مورد تقاضای بازار کار گردید. بسیاری از محققان بر این عقیده اند که دیر یا زود چنین تغییراتی در کشورهای در حال توسعه و به ویژه آن دسته از کشورهایی که از لحاظ اقتصادی مستقیماً با کشورهای صنعتی در ارتباط هستند نیز تکرار خواهد شد.
هر چند ممکن است ادعا شود که تکنولوژی های نو در دراز مدت باعث افزایش فوقالعاده در تولیدات صنعتی – همراه با افزایش بی سابقه در اوقات فراغت و شرایط بهتر زندگی افراد و جوامع – خواهد شد، اما در این مطلب نیز شکی وجود ندارد که اولین تأثیر این تکنولوژی ها این است که صدها هزار کارگر را از بازار کار اخراج کرده و جذب نسل جدید را به جهان کار مشکل و مشکل تر میسازد. این اثرات اولیه انقلاب فنی توسط اثر دورانی بحران اقتصادی که با بی ثبات کردن بازار کار و آشفته ساختن چشم انداز آینده باعث وخامت اوضاع میگردد، تشدید میشود.
متأسفانه به نظر میرسد که هیچ احتمالی برای تغییر بنیادین این وضعیت در آینده وجود ندارد. بر عکس، بعضی مطالعات نشان میدهد که لااقل در کشورهای در حال توسعه وضع از این نیز بدتر خواهد شد.
اگر چه احتمال هیچ گونه تغییر بنیادینی وجود ندارد، لااقل برای جلوگیری از گسترش بیکاری جوانان در آینده و نیز کاهش اثرات زیان آور آن بر جامعه و افراد،کارهایی میتوان و میباید انجام داد.
بخش اول:
علوم اجتماعی
و مشکل بیکاری جوانان
1- اهمیت موضوع در علوم اجتماعی منطقه ای – نکات کلی:
در طول 30 سال گذشته ، کمک هایی که علوم اجتماعی به فهم ماهیت، ویژگی ها و سیر تکاملی مشکل بیکاری جوانان و همچنین یافتن راهکارها و برنامه هایی در جهت حل این مشکل نموده است، در منطقه و زیر منطقه های مختلف، متفاوت بوده است. علاوه بر این،از یک دهه تا دهة دیگر نیز دچار تغییر و تحول گشته است. بهطور کلی، میتوان گفت تنها در کشورهای پیشرفته صنعتی است که علوم اجتماعی قادر است بیشترین توجه را از طریق ابزارهایی نظیر تحقیقات و انتشارات – در خصوص موضوعاتی که تقریباً شامل تمامیامور میشوند - ، به مشکل بیکاری جوانان مبذول دارد. در کشورها و مناطق در حال توسعه توجه کمتری به این مسئله میشود و شاید دلیل آن نبود بودجة کافی برای مراکز تحقیقاتی باشد. عامل دیگری که همراه با نبودن منابع مالی در این امر سهیم میباشد، این واقعیت است که حکومت ها و دانشمندان علوم اجتماعی برای مسئله بیکاری جوانان اولویت کمتری نسبت به مسائل عمومیو ملموس تری از قبیل فقر، گرسنگی، شهرسازی و جنگ قاتل میشوند. عامل مهم و مؤثر دیگری که در این زمینه وجود دارد این است که مطالعه، تحقیق و بررسی در مورد جوانان – که به عنوان حوزه ویژه و به خصوصی از دانش علمیبه شمار میرود – هنوز چهره و سیمای برجسته ای در برنامه های دانشگاهها و مراکز تحقیقاتی ندارد. شاید یکی از دلایل این امر،تنوع و گوناگونی عظیم ساختارهای اجتماعی این کشورها و همچنین تنوع محرک های روابط موجود در بین طبقات، گروهها و دسته های مختلف اجتماعی باشد.
این واقعیت که راه حل های پیشنهادی شخصی و منطقه ای تاکنون در امر ریشه کن کردن مشکل بیکاری جوانان موفق نبوده اند، به دو سری از شرایط و موقعیت های جداگانه و در عین حال مکمل ارتباط دارد که عبارتند از:
محدودیت های اجتماعی در به کارگیری عملی علوم اجتماعی: به عبارتی، زمینه و حدودی که این علوم توسط عوامل مهم اجتماعی (حکومت ها ،کارفرمایان،بخش های تجاری و غیره) واقعاً به حساب آمده و مورد توجه قرار میگیرد و همچنین حدودی که این علوم قادر است در مسیر وقایع و جریان ها تأثیرگذاشته و آن را اصلاح نماید؛ و از طرف دیگر، اشتباهات، ضعف ها و کاستی های موجود در تفسیر و تغییرهای علوم اجتماعی و همچنین راه حل هایی که ارائه میدهد.
موضوعی که در تمامیمناطق به طور مشابه قابل رؤیت میباشد این است که مطالعات و تحقیقات انجام شده در خصوص جوانان به طور کلی و نیز در مورد بیکاری جوانان به طور ویژه، اکثراً در پاسخ به نیازها و همچنین به درخواست دولت ها و نهادهای دولتی مانند وزارت آموزش و پرورش یا سازمانهای بین المللی که خواهان رایزنی و مشورت علمیو فنی هستند، صورت گرفته است. این امر طبیعتاً بر نوع، عنوان و موضوع تحقیقات انجام شده، که بیشتر کاربردی هستند تا نظری، تأثیر میگذارد.
________________________________________________________________-
فهرست مطالب
پیشگفتار
مقدمه
بخش اول:
علوم اجتماعی و مشکل بیکاری جوانان
1- اهمیت موضوع در علوم اجتماعی منطقه ای و نکات کلی آن
2- مسائل نظری و روش شناسی
جوانان و پایگاه طبقاتی
مفهوم بیکاری جوانان
بخش دوم:
علل و پیامدهای اقتصادی – اجتماعی و فرهنگی بیکاری جوانان
1- علل بیکاری جوانان
1-1- رشد شدید جمعیت، بحران اقتصادی و تغییر و تحول تکنولوژیکی
آسیا
آمریکای لاتین و حوزه کارائیب
کشورهای عربی
آفریقا
1-2- جدایی بین جهان آموزش و جهان کار
اروپا
کشورهای عربی
- تضاد بین انتظارات و فرصت ها
1-3- عوامل اجتماعی و فرهنگی
الف : پایگاه اجتماعی جوانان
ب :جزم اندیشی ها و قضاوتهای ارزشی منفی در مورد توانایی جوانان برای کار
ج: فساد و نظام قیم مآبانه در بازار نیروی کار
د: نگرش های جوانان نسبت به کار
2- پیامدهای فرهنگی - اجتماعی بیکاری جوانان
2-1- فروپاشی فرآیند عادی جامعه پذیری جوانان – حاشیه ای شدن و
اشکال جایگزینی جامعه پذیری
2-2- رویاروی جوانان با خودشان
از شکست و خودتباهی تا رشد و خلاقیت شخصی
2-3- خانه و خانواده خود شخص: هدفی که باید به تأخیر بیفتد
2-4- فرار، ترک خانه، رفتن به جاهای دیگر: مهاجرت
2-5- خرابکاری، بزهکاری – روسپی گری
2-6- پیامدها و عکس العمل های دیگر: ادامه تحصیلات ، ملحق شدن به ارتش، اشتغال
آزاد و توسعه فرهنگی جایگزین
توصیه های عمومی
1- نیاز به رهیافتی چند رشته ای
2- نیاز به رهیافتی تطبیقی
مسئولیت اجتماعی شرکت ها
مسئولیت اجتماعی شرکتها یا CSR موضوع حساسیتبرانگیز و رو به توجه در سالهای اخیر بوده است تا آنجا که سازمانهای بینالمللی مانند سازمان ملل و اتحادیه اروپا، استانداردهایی را در این زمینه ارائه کردهاند.
بنیاد مدیریت کیفیت اروپا EFQM که بنیادی وابسته به اتحادیه اروپاست، در مدل الگوی تعالی خود برای سازمانها، مسئولیت اجتماعی شرکتها را به عنوان یکی از ارزشهای هشتگانه خود معرفی کرده است. همچنین، یکی از معیارهای نهگانه خود را برای ارزیابی شرکتها، به این امر اختصاص داده و هشت درصد از امتیار کل ارزیابی یک سازمان را برای این معیار قائل است. توجه مدل EFQM به مسئولیت اجتماعی شرکتها و عدم توجه مدل مالکوم بالدریج اروپا و مدل دمینگ ژاپن به این امر، حاکی از حساسیتهای جامعه اروپایی نسبت به مسئولیت اجتماعی شرکتهاست.
سرامدی، یعنی فراتر رفتن از چارچوب الزاماتی قانونی که سازمان براساس آنها فعالیت کرده و برای درک و براوردهسازی انتظارات ذینفعان سازمان در جامعه، تلاش میکنند.
سازمانهای سرامد به عنوان سازمانهایی پاسخگو، برای شفافیت و پاسخگویی به ذینفعان خود در قبال عملکردشان، روشی بسیار اخلاقی در پیش میگیرند. این سازمانها حساسیت و توجهی ویژه به پاسخگویی اجتماعی و حفظ ثبات زیست بوم سازمان در حال و آینده دارند و این دیدگاه را ترویج میکنند. مسئولیت اجتماعی در ارزشهای این سازمانها بیان شده است. آنها از طریق مراوده باز با ذینفعان، انتظارات و مقررات محلی و جهانی را درک و رعایت کرده و از آن فراتر میروند.
این سازمانها ضمن توجه به مدیریت ریسک، در پی فرصتهایی برای تعریف پروژههایی با جامعه هستند که منافع دوسویه داشته و برانگیزنده و نگهبان اعتماد ذینفعان به سازمان باشد. آنها به تاثیرات حال و آینده سازمان بر جامعه آگاهی دارند و سعی بر این دارند که تاثیرات نامطلوب سازمان بر جامعه را به حداقل برسانند.
گرم شدن کره زمین، تولید گازهای گلخانهای و تخریب محیط زیست، در سالهای اخیر توجه جوامع و دولتها را به افزایش نقش شرکتها در زمینه تولید دوستدار محیط زیست و محصول سبز افزایش داده است.
مزایای ناشی از بهکارگیری این مفهوم در سازمان، عبارتند از:
• بهبود تصویر سازمان در جامعه
• افزایش ارزش نام تجاری
• دسترسی بیشتر به منابع تامین مالی
• محیط کار ایمنتر و بهداشتیتر
• مدیریت ریسک و ساختار حاکمیتی قویتر
• کارکنان باانگیزهتر
• وفاداری مشتری
• افزایش اعتماد ذینفعان به سازمان
مثلا، شرکت والئو نتایج زیر را پس از کسب 45 درصد افزایش درامد، گزارش کرده است:
• کاهش در مصرف انرژی از 1995 تاکنون به میزان 15 درصد
• کارکنان باانگیزهتر
• وفاداری مشتری
• افزایش اعتماد ذینفعان به سازمان
مثلاً شرکت والئو نتایج زیر را پس از کسب 45درصد افزایش درامد، گزارش کرده است:
• کاهش در مصرف انرژی از 1995 تاکنون به میزان 15درصد
• کاهش مصرف آب 24 درصد
• کاهش بخارهای ناشی از حلالها 44 درصد
نوع فایل: word
سایز:7.95 KB
تعداد صفحه:3
جایگاه و نقش اعتماد در روابط اجتماعی
تعریف اعتماد:
« اعتماد » تعریف واحدی ندارد و با توجه به حوزه های مختلفی که مورد توجه قرار میگیرد – سیاست، اقتصاد، جامعه، روانشناسی- و نیز رویکردهای متفاوت به آن – رویکرد کنش انتخاب عقلانی، رویکرد اجتماعی، کارکردی روانشناختی، تعریف های متعدد و متفاوتی از آن شده است.
برخی از تعریف های مهم اعتماد در ذیل آمده است:
تعریف « اریک، اریکسون » نظریه پرداز، حوزه روانشناسی از اعتماد: انتظار برآورده شدن نیازهای شخصی و اینکه می شود روی دنیا، یا منابع برآورده کننده خارجی حساب کرد. ( امید کافی، 1380؛ 10 ).
تعریفی کلاسیک از اعتماد « باوری قوی به اعتبار، صداقت و توان یک فرد، انتظاری مطمئن و اتکا به ادعایا اظهار نظری بدون آزمون آن ( Lyon. 2002. 664 ).
اعتماد عبارت است از « انتظار رفتار اجتماعی خوب، صادقانه، همکاری جویانه، از سایر اعضای جامعه بر اساس هنجارهای مشترک (45. 1995 Fukuyama. ).
اعتماد عبارت است از اطمینان به دیگران با وجود امکان فرصت طلبی آنان ( عدم قطعیت و مخاطر آمیز بودن ) ( 18. 1996 Misztal. ).
اعتماد نوعی شرط بندی است در رابطه با کنشهایی که دیگران در آینده انجام می دهند.
( 24. 1999 Ss tpmpk. ). - اعتماد را واگذاری منابع به دیگران می دانند با این انتظار که آنها به گونه ایی عمل خواهند کرد که نتایج منفی به حداقل ممکن کاهش
می یابد و دست یابی به اهداف میسر می گردد. (الیسون و فایرستون، به نقل از، امیر کافی، 1380؛ 10).
لیو، ( Lciou، سیلویا ( Sylvia )، برانک ( Brunk )، اعتماد بین شخصی را از دیدگاه دیگری مورد توجه قرار داده اند و آنرا معادل ایمان به مردم ( Faith in people ) در نظر می گیرند و معتقدند که فرهنگ های جوامع مختلف در این زمینه با هم تفاوت دارند. زیمل جامعه شناس آلمانی نیز تفسیر مشابهی از اعتماد ارائه می کند، به اعتقاد او اعتماد نوعی ایمان و اعتقاد افراد به جامعه است. آنتونی گیدنز ضمن موافقت با تعریف زیمل، برداشت خود از اعتماد را با این تعریف آغاز می کند که، اعتماد به عنوان اطمینان یا اتکاء بر ماهیت یا خاصیت شخصی، چیزی یا صحت گفته ای، تعریف می شود. به اعتقاد او، مفهوم اطمینان و اتکاء در تعریف فوق به وضوح با آن ایمانی که زیمل آنرا توصیف کرده در پیوند و ارتباط است ( به نقل از امید کافی، همان؛ 11).
جایگاه و نقش اعتماد در کنش اجتماعی:
تعریف های فوق، و تعریف های مختلف دیگری که از اعتماد شده، عملاً نتوانسته اند، فضای روشنی از مفهوم، « اعتماد » ارائه دهند، امری که افرادی چون، لوهمان (Luhmann ) و مک نایت ( Mcknigh ) را بر آن داشته تا همواره از بحث های موجود در رابطه با « اعتماد » انتقاد کنند ( رجوع کنید به بخش مبانی نظری، « عسگری مقدم » نظریه های لوهمان و مک نایت . 1382، 44- 56 ).
برخی نیز برای گریز از این ابهامات، بحث های خود را با یک سری مصداق های عینی از زندگی اجتماعی، همراه کرده اند ( سزتومکا، کلمن، پوتنام و… ) مصداق هایی که همواره نقش و اهمیت اعتماد را در کنش اجتماعی نشان می دهند. آنچه مسلم است. و از متون اعتماد بر می آید، اعتماد همواره متوجه دیگری یا دیگرانی است که در محیط اجتماعی ما حضور دارند ( البته بطور مستقیم در یک رابطه چهره به چهره یا غیر مستقیم از مواجهه با محصولات دیگران، در این خصوص برای اطلاعات بیشتر مراجعه کنید به کتاب « اعتماد » یک تئوری اجتماعی، پیوتر، سزتومیکا، Pioter, Sztopka، 1999؛ ). افرادی که در جریان اعتماد، یا بطور مستقیم با آنها دست به کنش می زنیم و یا اینکه در کنش اجتماعی خود متوجه حضور یا اثرات آنها هستیم. بطور کلی می توان گفت که «اعتماد » همواره پای ثابت کنش اجتماعی است. در ارتباط شناسی (مطالعه ارتباطات انسانی) این نکته به صورت جدی تری مورد توجه قرار گرفته است. به عنوان نمونه، « حمید مولانا » در مقدمه ای که برای کتاب « ارتباط شناسی » «محسنیان راد» نوشته، در توضیح واژه انگلیسی« Communication » و اینکه معادل فارسی آن « ارتباط » همواره فاقد برخی ویژگیهای ریشه ایی این واژه است، می نویسد « در تعریف واژه « Com mumication » دو عامل و اصل مهم وجود دارد: یکی اصل شرکت کردن و دیگری اصل اعتماد. بدون این دو عامل اصلی « Com mumication » آنطور که در علوم اجتماعی از آن استفاده می شود معنای خود را از دست می دهد. مثلاً برای اینکه دو نفر با هم جریان و سیر ارتباط داشته باشند باید این دو فرد ] در [ چیزی با هم شراکت داشته باشند. این عامل را در انگلیسی « Sharing » می گویند، علاوه براین برای اینکه این جریان ایجاد شود این دو فرد باید حداقلی اعتماد یا « Trust » نسبت به یکدیگر داشته باشند ( محسنیان راد. 1376؛ 16 ).
از این رو « اعتماد » یکی از مؤلفه های مهم زندگی روزمره به حساب میآید. بطوریکه بیشتر نگاه ها به آن از منظری کارکرد گرایانه، است. این کارکرد و یا به عبارتی نقش و جایگاهی که برای اعتماد تعریف می شود پیوند نزدیکی با دو مؤلفه، « کنترل » و «پیشبینی » دارد که خود متوجه عنصر مهم دیگری به نام « نظم اجتماعی » هستند، نظمی که تداوم و ثبات کنش های اجتماعی در گرو آن است. ( رجوع کنید به 19و 1999 و Sztompka ). در جریان کنش اجتماعی همواره مکانیسم هایی هستند که نیاز به کنترل و پیش بینی دیگران را مرتفع
دولت و مسئولیت اجتماعی
مقدمه
اگر اندکی به پیرامون خود نگاه کنیم، به سازمان ها، شرکت ها، بانک ها و انسان ها، صحنه ی درگیری را شاهد خواهیم بود که ریشه در دردی دارد که سال هاست گریبانگیر انسان ها بوده است و تلاش متفکران، حکیمان، روانشناسان، فیلسوفان و ... هیچ علاجی را برای آن به ارمغان نیاورده است. این درد چیزی نیست مگر دشمنی با طبیعت. گروه های بشری قرن هاست که برای سبقت گرفتن در راه بهره مندی از طبیعت خنجرهای آهیخته خود را در شکم همدیگر فرو می برند. اگر این کارزار در قرن های پیش بر سر چراگاه و قطعه ای زمین بود، اکنون منابع زیرزمینی است که عرصه را بر همه تنگ کرده است. با این همه جای شکر باقی است که اندکانی پیدا شده اند که در این راه موانعی را قرار دهند و سعی در تغییر اندیشه بشر مخرب امروزی داشته باشند.
این متفکران که در حیطه های گوناگون به سخنرانی پرداخته اند، حیطه مدیریت را از افکار خود بی بهره نگذاشته اند. یکی از نظریاتی که امروزه برای خود جا بازکرده است، مسئولیت های اجتماعی در مدیریت است. جهت این نظریه به سمت و سویی است تا که شاید بتواند بشر امروزی را به دنبال خود بکشاند و او را با طبیعت به عنوان یک جزء و نه یک فرادست همگون کند و همچنین به شیوه ای عادلانه فواید حاصل از تعامل با طبیعت را بین آنها تقسیم کند. لذا در این نوشته سعی بر آن است که با بررسی تمام جوانب مسئولیت اجتماعی در امتداد یک نمونه مطرح شده زوایای پنهان موضوع آشکار شود.بنابراین در ادامه با ارائه تعاریف و نظریات گوناگون در مورد مسئولیت اجتماعی، نمونه یاد شده مورد بررسی قرار می گیرد.
مسئولیت اجتماعی
متفکران رشته مدیریت از دهه 1950، توجه خود را به مسئولیت های اجتماعی معطوف کردند.تمام سازمان هایی که فقط سود و زیان خود را وزن می کردند، تحت فشار مردم و سازمان های مشابه، دید خود را اندکی به فراتر از سازمان اندوختند. دیگر بوضوح مشخص است که اعمال سازمان ها بر محیط بیرونی تأثیر بسزایی خواهد داشت و نمی توان سود و زیان ناشی از سازمان ها بر جامعه را نادیده گرفت. جهت مسئولیت اجتماعی به سمتی است که فواید اجتماع در آن امتداد است. لذا تلاش بر این بوده است که سود و زیان سازمان ها به گونه ای باشد که مردم هزینه اضافی متحمل نشوند.
منظور از مسئولیت اجتماعی این است که که سازمان ها تأثیر عمده ای بر سیستم اجتماعی دارند و لذا چگونگی فعالیت های آنها باید به گونه ای باشد که در اثر آن زیانی به جامعه نرسد، و در صورت رسیدن زیان، سازمان های مربوط ملزم به جبران آن باشند. به عبارت دیگر، سازمان ها نباید خود را مستقل از محیط بیرونی خود و به اصطلاح «تافته جدا بافته» بدانند، بلکه باید خود را جزئی از یک کل یعنی محیط بیرونی و اجتماع بدانند و باید اهداف و فعالیت های آنها در راستای آرمان های اجتماعی و رفاه و آسایش جامعه باشد.
امروزه همه مدیران باید به کارهایی دست بزنند که مورد قبول جامعه و منطبق با ارزش های آن باشد. سازمان هایی که نمی توانند خود را با این مهم تطبیق دهند، موفق نخواهند بود. پیتر دراکر یکی از برجسته ترین صاحبنظران مدیریت در این باره می گوید که سازمان های خصوصی به منظور حفظ مشروعیت خود و بقا در محیط، باید قبول کنند که نقش و وظیفه عمومی و اجتماعی نیز دارند. این نقش اجتماعی از این اصل پذیرفته شده نشأت می گیرد که: «هر فردی مسئول رفتار خود است و چنانچه ازطرف وی، خواه به طور عمد و غیر عمد، صدمه ای به دیگران وارد شود، باید پاسخگو باشد.» سازمان ها نیز از این مقوله مستثنی نیستند و باید پاسخگوی تأثیرات اجتماعی نامطلوب خود باشند.
نوع فایل: word
سایز:10.0 KB
تعداد صفحه:9
برنامه ریزی کاربری اراضی شهری جهت توسعه پایدار و عدالت اجتماعی
مقدمه:
در شهرسازی سه مفهوم از تراکم قابل توجه است :
1)تراکم جمعیت :نسبت جمعیت منطقه به مساحت منطقه
2) تراکم ساختمانی مسکونی: نسبت سطح زیر بنای ساختمانهای مسکونی به مساحت منطقه
3) تراکم ساختمانی : نسبت سطح زیربنای ساختمانها (مسکونی و غیر مسکونی)به مساحت منطقه
تعیین انواع تراکم در سطح شهر و پیشنهاد آن به عنوان ضابطه ای برای جایگزینی جمعیت وتاسیسات وابسته به آن در طرح های توسعه شهری از اهمیت زیادی برخوردار است .جامعه شناسان در مورد نحوه پراکندگی تراکم و اثرات ترکم زیاد بر جمعیت ، معتقد هستند که تراکم دارای یک سلسله اثرات مثبت و منفی میباشد.اثرات منفی تراکم زیاد را در روابط غیر صمیمی افراد و معاشرت خشک مردم با یکدیگر ،ایجاد سرو صدا ونارسائی های روانی ، گرانی زمین واجاره خانه ، بزهکاری و جنایت ، امکان مخاطرات بهداشتی وبروز بیماریهای واگیر دار میدانند. تاثیرات مثبت تراکم را در تراکم سرمایه وجمعیت در کنار یکدیگر ،امکان ایجاد شبکه های برق وآب وبهداشت و امکان اجرای برنامه های عمرانی و توسعه شبکه های ارتباطی ونتیجتا رشد شهرها تفسیر میکنند. یکی از نکات مهمی که میبایست در نظر داشت این است که در قسمتهائی از یک شهر اگر به افزلیش طبقات ساختمانی مسکونی وغیر مسکونی به اندازه ای بیش از حد قابل قبول اقدام شود ،معنایش آن است که تاسیسات وتجهیزات شهری مثل شبکه های آب و برق وفاضلاب وغیره نیز میبایستی افزایش یابد و اگر نه بین جمعیت منطقه و خدمات و تسهیلات به نوعی نارسائی به وجود خواهد آمد و بحران شروع میشود .بنابر این تعیین تراکمها ضمن آنکه در رابطه مسائل اقتصادی وفیزیکی قرار دارد از نظر اجتماعی نیز دارای اهمیت است. در این تحقیق سعی بر آن شده تا امکان افزایش تراکم ساختمانی در منطقه 4 شهر شیراز بررسی شود.
فصل اول
( بیان مسئله ، ادبیات موضوع ، تعاریف مفاهیم ، پیشینه تحقیق، روش تحقیق)
از اوسط دهه 1340 با توجه به افزایش جمعیت وتوسعه شهر شیراز ، تاثیر این توسعه بر لایه های پیرامونی شهر آغاز میشود . با توجه به استقرار کارخانه های صنعتی در این ناحیه ،جمعیت پذیری ناحیه آغاز میشود و در سالهای بعد از انقلاب به دلیل اراضی ارزان قیمت و ضعف بنیه مالی مهاجرین به طور قابل توجهی در معرض ساخت وساز قرار میگیرد . ضعف بنیه مالی ساکنین بر کوچک بودن ابعاد قطعات وکیفیت نازل ساخت وساز نیز تاثیر مستقیم داشته است . بافت کالبدی هم به دلیل نبود طرح مشخص ،فاقد پیوستگی لازم بوده واز الگوی خاصی پیروی نکرده و به صورت خود به خودی شکل گرفته است . مشکلی که اکنون در ناحیه وجود دارد عدم تعادل در کاربری زمین شهری است . معمولا در تعیین حدود مساحتهای مسکونی و غیر مسکونی به طور منطقی وبه صورتی بینابین وحدودی ، در نظر گرفتن نیمی از سطح زمین تحت پوشش برای واحدهای مسکونی و نیمی برای تاسیسات وابسته به آن مثل مراکز خرید ، راهها ، فضاهای آموزشی وفضاهای سبز ضروری است . اگر چه به نسبت اهداف طراحی و برنامه ریزی شهری ، لزوم تغییراتی در کاربری اراضی شهری وجود دارد . هنگامی که سرانه ها و تراکمهای مسکونی وغیر مسکونی تعیین شد ، بر مبنای ضوابط و معیارها به جایگزینی انواع تاسیسات و برآورد نیازمندیها اقدام میشود . وقتی تراکمهای جمعیتی تعیین شد تراکمهای ساختمانی منتج از نوع طراحی وبرنام ریزی نیز جایگاه ویژه خود را می یابد . اینکه در کدام محله چه تراکمی از جمعیت مورد نظر است ، معنای گسترده ای دارد . یعنی اینکه برای این جمعیت چه مقدار زمین ، چه تعداد مدرسه مورد احتیاج است ، شبکه های آب باید دارای چه حجم و مشخصاتی باشند و فضاهای سبز و ورزشی ، کتابخانه ها ،مراکز فرهنگی باید به نسبت جمعیت دارای چه قابلیتهائی باشد. از این رو کارائی تاسیسات و تجهیزات وابسته به مسکن در یک برنامه موفق بستگی به نوع تراکم مسکونی و میزان جمعیت استفاده کننده از آن دارد . در ناحیه مورد بررسی متاسفانه کاربریهای خدماتی و تاسیسات وتجهیزات شهری دچار کمبود میباشند و در مقابل میتوانیم تسلط کاربری مسکونی را شاهد باشیم. با گسترش روند تغییر کاربری اراضی خدماتی عملا این فرصت به تدریج از دست رفته وبیم آن میرود که با تداوم روند ،به یک تهدید جدی در زمینه توسعه شهر بدل شود.
برنامه ریزی شهری جهت توسعه پایدار و عدالت اجتماعی
مقدمه:
در شهرسازی سه مفهوم از تراکم قابل توجه است :
1)تراکم جمعیت :نسبت جمعیت منطقه به مساحت منطقه
2)تراکم ساختمانی مسکونی :نسبت سطح زیر بنای ساختمانهایمسکونی به مساحت منطقه
3) تراکم ساختمانی : نسبت سطح زیربنای ساختمانها (مسکونی و غیر مسکونی)به مساحت منطقه
تعیین انواع تراکم در سطح شهر و پیشنهاد آن به عنوان ضابطه ای برای جایگزینی جمعیت وتاسیسات وابسته به آن در طرح های توسعه شهری از اهمیت زیادی برخوردار است .جامعه شناسان در مورد نحوه پراکندگی تراکم و اثرات ترکم زیاد بر جمعیت ، معتقد هستند که تراکم دارای یک سلسله اثرات مثبت و منفی میباشد.اثرات منفی تراکم زیاد را در روابط غیر صمیمی افراد و معاشرت خشک مردم با یکدیگر ،ایجاد سرو صدا ونارسائی های روانی ، گرانی زمین واجاره خانه ، بزهکاری و جنایت ، امکان مخاطرات بهداشتی وبروز بیماریهای واگیر دار میدانند. تاثیرات مثبت تراکم را در تراکم سرمایه وجمعیت در کنار یکدیگر ،امکان ایجاد شبکه های برق وآب وبهداشت و امکان اجرای برنامه های عمرانی و توسعه شبکه های ارتباطی ونتیجتا رشد شهرها تفسیر میکنند. یکی از نکات مهمی که میبایست در نظر داشت این است که در قسمتهائی از یک شهر اگر به افزلیش طبقات ساختمانی مسکونی وغیر مسکونی به اندازه ای بیش از حد قابل قبول اقدام شود ،معنایش آن است که تاسیسات وتجهیزات شهری مثل شبکه های آب و برق وفاضلاب وغیره نیز میبایستی افزایش یابد و اگر نه بین جمعیت منطقه و خدمات و تسهیلات به نوعی نارسائی به وجود خواهد آمد و بحران شروع میشود .بنابر این تعیین تراکمها ضمن آنکه در رابطه مسائل اقتصادی وفیزیکی قرار دارد از نظر اجتماعی نیز دارای اهمیت است. در این تحقیق سعی بر آن شده تا امکان افزایش تراکم ساختمانی در منطقه 4 شهر شیراز بررسی شود.
فصل اول
( بیان مسئله ، ادبیات موضوع ، تعاریف مفاهیم ، پیشینه تحقیق، روش تحقیق)
از اوسط دهه 1340 با توجه به افزایش جمعیت وتوسعه شهر شیراز ، تاثیر این توسعه بر لایه های پیرامونی شهر آغاز میشود . با توجه به استقرار کارخانه های صنعتی در این ناحیه ،جمعیت پذیری ناحیه آغاز میشود و در سالهای بعد از انقلاب به دلیل اراضی ارزان قیمت و ضعف بنیه مالی مهاجرین به طور قابل توجهی در معرض ساخت وساز قرار میگیرد . ضعف بنیه مالی ساکنین بر کوچک بودن ابعاد قطعات وکیفیت نازل ساخت وساز نیز تاثیر مستقیم داشته است . بافت کالبدی هم به دلیل نبود طرح مشخص ،فاقد پیوستگی لازم بوده واز الگوی خاصی پیروی نکرده و به صورت خود به خودی شکل گرفته است . مشکلی که اکنون در ناحیه وجود دارد عدم تعادل در کاربری زمین شهری است . معمولا در تعیین حدود مساحتهای مسکونی و غیر مسکونی به طور منطقی وبه صورتی بینابین وحدودی ، در نظر گرفتن نیمی از سطح زمین تحت پوشش برای واحدهای مسکونی و نیمی برای تاسیسات وابسته به آن مثل مراکز خرید ، راهها ، فضاهای آموزشی وفضاهای سبز ضروری است . اگر چه به نسبت اهداف طراحی و برنامه ریزی شهری ، لزوم تغییراتی در کاربری اراضی شهری وجود دارد . هنگامی که سرانه ها و تراکمهای مسکونی وغیر مسکونی تعیین شد ، بر مبنای ضوابط و معیارها به جایگزینی انواع تاسیسات و برآورد نیازمندیها اقدام میشود . وقتی تراکمهای جمعیتی تعیین شد تراکمهای ساختمانی منتج از نوع طراحی وبرنام ریزی نیز جایگاه ویژه خود را می یابد . اینکه در کدام محله چه تراکمی از جمعیت مورد نظر است ، معنای گسترده ای دارد . یعنی اینکه برای این جمعیت چه مقدار زمین ، چه تعداد مدرسه مورد احتیاج است ، شبکه های آب باید دارای چه حجم و مشخصاتی باشند و فضاهای سبز و ورزشی ، کتابخانه ها ،مراکز فرهنگی باید به نسبت جمعیت دارای چه قابلیتهائی باشد. از این رو کارائی تاسیسات و تجهیزات وابسته به مسکن در یک برنامه موفق بستگی به نوع تراکم مسکونی و میزان جمعیت استفاده کننده از آن دارد . در ناحیه مورد بررسی متاسفانه کاربریهای خدماتی و تاسیسات وتجهیزات شهری دچار کمبود میباشند و در مقابل میتوانیم تسلط کاربری مسکونی را شاهد باشیم. با گسترش روند تغییر کاربری اراضی خدماتی عملا این فرصت به تدریج از دست رفته وبیم آن میرود که با تداوم روند ،به یک تهدید جدی در زمینه توسعه شهر بدل شود.
منطقه چهار شیراز با مساحت 4113 هکتار و جمعیت 236900 نفر در منتهی الیه جنوب غربی شیراز قرار گرفته است. مساحت کاربری مسکونی در سطح منطقه 932 هکتار میباشد که 6/22 درصد از کل سطح منطقه را به خود اختصاص داده است. در سطح کل منطقه 40491 قطعه مسکونی وجود دارد که از این تعداد 71 درصد کمتر از 250 مترمربع مساحت دارند و عملا نشان دهنده گرایشی مشابه توسعههای جدید شهری هستند و با کاهش متوسط سطح زمین در شیراز از 355 مترمربع در سال 60 به 195 مترمربع در سال 79 همخوان میباشند. به موازات آن به لحاظ طبقات ساختمانی در حدود 90درصد سطح منطقه را ساختمانهای یک طبقه پوشاندهاست که این نشانگر گسترش منطقه به صورت افقی و در سطح میباشد.
این منطقه به لحاظ موقعیت استقرار آن در جنوبغربی شهر و در محدوده اراضی مساعد برای توسعه عملا از پتانسیلها و فرصتهای مناسبی برای تأمین کاربریهای خدماتی برخوردار بوده است که متأسفانه با گسترش روند تغییر کاربری اراضی خدماتی عملا این فرصت، به تدریج از دست رفته و بیم آن میرود که با تداوم این روند به یک تهدید جدی در زمینه توسعه شهر بدل شود.
علاوه بر روند تغییر کاربری، آنچه که وضعیت منطقه را از نظر جذب جمعیت و فشار بر اراضی خدماتی حائز اهمیت بیشتری میسازد روند افزایش تراکم ساختمانی و نیز کوچک شدن سطح زیربنای واحدهای مسکونی است که بهعنوان یک گرایش عمومی در سطح کشور و در پاسخ به بازار مسکن صورت میگیرد. بدین منظور تهیه ضوابط و مقررات مناسب درخصوص تفکیک و احداث ساختمان ضروری مینماید. این در حالی است که پیشنهادات طرحهای تفصیلی و توسعه جنوب نیز در رابطه با تفکیک و احداث ساختمان در منطقه چهار در عمل توفیق نیافته و پهنهبندیهای تراکمی پیشنهادی آنها محقق نشده است.
با اذعان به موارد ذکر شده فوق، این مشاور برای روشن ساختن زمینه تصمیمگیری و انتخابهای بعدی با تدوین تخمینهای مرجع براساس افزایش تراکم ساختمانی در بافت پر و همچنین اراضی دارای کاربری مصوب و نیز تقلیل سطح زیربنای واحدهای مسکونی عملا سناریوی مرجع منطقه را در زمینه جمعیتپذیری و خدمات رسانی به تصویر کشیده است. در این راستا، ضوابط و مقررات موجود به نوعی تعدیل شده است تا با شرایط و ویژگیهای منطقه (شرایط اجتماعی، اقتصادی و کالبدی) همخوانی لازم را داشته باشد