تعالی سازمانی، از دیدگاه مولانا
تعالی سازمانی یا (EUROPEAN FOUNDATION OF QUALITY)EFQM که امروز نام آن را در گوشه و کنار سازمانهـــــا می شنویم، مجموعه ای از استانداردهاست که به عنوان مدل بنیاد کیفیت اروپا از 8 اصل بنیادین تشکیل شده است. این مدل که در ایران زیربنای دو جایزه ملی کیفیت و تعالی و بهره وری سازمانی قرار گرفته است، بسیاری از مدیران را بر آن داشته تا سازمان خود را درجهت مطابقت با اصول و استانداردهای آن به پیش رانند.
اما آنچه مـــــا را به عنوان یک ایرانی به تأمل وامی دارد، مقایسه تطبیقی اصول EFQMبا اشعار مولانا یا به عبارتی بررسی EFQMاز دیدگاه مولانا است. بدین معنی که سالها پیش در اشعار عارفی چون مولانا، بسیاری از مسائل امروزین سازمانها با زبانی نمادین بیان شده است. به همین منظور گوشه ای از این تطابق درجهت ایجاد رویکردی فعالانه برای استفاده از ذخیره مفاهیمی که در فرهنگ ایرانیمان داریم و نیز تبدیل آن به فرضیه های جدید و کارآمد، با حضور جمعی از اعضای خانه مدیران، در سازمان مدیریت صنعتی بررسی شد.
بررسی و تحلیل دیوان ملاپریشان در مقایسه با اندیشه های عرفانی مولانا
ملا پریشان یکی از عارفان و وارستگان سده هشتم و نهم هجری است که در منطقه دلفان لرستان می زیسته است. از زندگی این عارف، اطلاع چندانی در دست نیست و اطلاعات ما فقط محدود به دست نوشتههای مختلفی است که توسط دوستداران فرهنگ این خطه جمعآوری شده است. آنچه به نظر میرسد این است که ملاپریشان فردی مسلمان و شیعه امامیه بوده است. برخلاف عدهای که به فرقهگرایی ودر نهایت حروفیه بودن وی اشاره کردهاند، ایشان اهل حروفیه نبوده و احیاناً اگر از بیست و هشت حرف الفبا نیز استفاده کرده و یا اشاره نمودهاند، آنها را از بیست و هشت سورهی مبارک قرآن گرفته است که این حروف رموز قرآن میباشد، نه رموز فرقه حروفیه. دیوان ملاسرشار از اصطلاحات عرفانی با استناد به آیات، احادیث معصومین و روایات میباشد. ملا برای بیان اندیشه-ی شیعی خود از زبان لکی استفاه کرده و مخالف فارسی گویی، آرایه پردازی بوده است. دیوان وی برای تمام اقشار جوامع لک زبان و مردم کرد غیر از کردهای شمال غرب قابل درک و فهم است. ملا با اندیشه مولانا آشناو احاطه کامل بر مثنوی معنوی مولانا داشته، به تعبیری عرفا نه شیعهاند و نه سنی! البته میتوان عرفا را به شیعه و سنی شناسنامه ای تقسیم کرد، با این وجود مولانا بر مذهب اهل تسنن بوده و ملاپریشان هم برمذهب تشیع بوده است! امّا عرفان اساساً خاستگاه علوی و شیعی دارد.
ما در تحلیل دیوان وی ابتدا ابیات را به فارسی روان برگرداندهایم و سپس اصطلاحات عرفانی و
آرایههای ادبی را مشخص نموده و ریشهی تمام آیات، احادیث و ادعیهها را از منابع و متون دست اوّل شناسایی نموده و در نهایت با اشعار مولانا مقابله کردهایم.
کلیدواژگان: ملاپریشان، مولوی، عرفان، عارف، لک، زبان، شهیر
فهرست مطالب
چکیده
مقدمه 1
فصل اوّل:
کلیات تحقیق
1-1- بیان مسأله 14
1-2- فرضیه ها و پرسشهای تحقیق 18
1-3- اهداف تحقیق 18
فصل دوّم:
کلیات تحقیق
2-1- پیشینهی تحقیق 20
فصل سوم:
روش تحقیق
3-1- روش تحقیق 22
3-2- جامعه آماری 22
3-3- ابزار گردآوری دادهها 22
3-4- محدویتهای تحقیق 23
فصل چهارم:
تجزیه و تحلیل ابیات ملاپریشان
4-1- خداشناسی از دیدگاه ملاپریشان 25
4-1-1- بِسْمِ الله 25
4-1-2- شناخت خداوند 40
4-1-3- قدیم بالذات 70
4-2- نبوّت و ولایت از دیدگاه ملاپریشان 77
4-2-1- نبوّت 77
4-2-2- چهارده معصوم 100
4-2-3- شیر و برنج 107
4-2-4- یاعلی 118
4-3- انسان کامل از دیدگاه ملاپریشان 127
4-3-1- مِعراج نَبیّ اکرم 127
4-3-2- دربیان مقام انسان 152
4-3-3- صفات پسندیده 155
4-4- تقابل عقل وهوش از دیدگاه ملاپریشان 160
4-4-1- گفت و گوی عقل و هوش 160
4-5- دیدگاه ملا پریشان درباره صوفی نماها 171
4-5-1- خودستایی 171
4-5-2- دَر رَدِّ صُوفیَه مُنْکِران نماز 175
4-6- مَرمُوزات از دیدگاه مُلاپریشان 182
4-6-1- مرموزات ملا 182
فصل پنجم:
خلاصه ی تحقیق، نتیجه گیری و پیشنهادات
5-1- خلاصهی تحقیق 187
5-2- نتیجه گیری 188
5-3- پیشنهادها 190
منابع و مآخذ 191
پاورپوینت مختصری از زندگینامه مولانا
پاورپوینت بسیار زیبا از مختصری از زندگینامه مولانا در 29 اسلاید قابل ویرایش
مولانا جلال الدین محمد مولوی در سال 604 روز ششم ربیع الاول هجری قمری در شهر بلخ متولد شد.
سبب شهرت او به رومی ومولانای روم، طول اقامتش و وفاتش درشهرقونیه ازبلاد روم بوده است.
القاب ایشان:
نام : محمد
لقب: جلال الدین
عناوین : خداوندگار. مولانا . مولوی
نام پدر: محمد بن حسین بهاالدین ولد
لقب : سلطان العلما
فرزندان :علاالدین.جلال الدین
فهرست:
تصویرمولانا جلال الدین محمد بلخی
زندگینامه
توقف سه روزه در بغداد
جوانی مولانا
شهرت بی مانند مولوی
شمس الدین محمد تبریزی
ملاقات مولانا با شمس
بازگشت مولانا به سال 644
آشنایی با صلاح الدین زرکوب
آشنایی با حسام الدین چلپی
مرگ مولانا
آثار مولانا
آثار منظوم
آثار منثور
مولانا
مقدمه
رقص نزد عاشق سر است
در کیش عاشق عهدی است و حافظ سر ، نه تنها رقص حرام نیست بلکه با توجه به این که تنها او محرم خلوتی اسرار است و روند و نظر باز زندگی او بدون رقص یعنی هیچ حال می بنیم عصاق دل سوخته چه می فرمایند ،
رقص یعنی چرخش و گردش موزون و حساب شده گرد یک محور و موقعیت مشخص "
و اکنون اگر رقص زمین به دور خود و خورشید و رقص و چرخش ماه به دور زمین و منظومه ی شمسی و کهکشان و کیهان ، همه به دور هم نبود . اگر رقص کواکب به گرد کاینات نبود ، اگر رقص ذرات و اتم ها ی هر موجود نبود ، مگر زندگی و حیات به این زیبایی تداوم می یافت . اصلاً زندگی یعنی حرکت و سکون یعنی مرگ . مگر رقص شاخ و برگ های درختان ، رقص بید سر مست مجنون به دست باد ، رقص گل و سبزه در کنار جویباران . رقص موج دریاها و اقیانوس ها ، رقص و چرخش خون در بدن انسان و رقص پرندگان در فضاو هوا . رقص ماهیان و آبزیان در دریاها ، رقص جلبک ها در اعماق اقیانوسها ، رقص باد و چرخش و گرداب و گردباد آن در میادین زمین و کلیه حرکات موزون موجودات جامد ، مایع و گاز ، در داخل کره ی زمین و پیچش ها گ ها و دانه ها و ریشه ها و کاسبرگ ها و ساقه های گیاهان ، برای خروج از لایه های زمین ،
چرخش اتم ها ی هر شئ و بالاخره رقص همه ی کاینات را نمی بینم و با آنها زندگی نمی کنیم ؟ ! اصلاً مگر زندگی و حیات ما مرهون این همه حرکت و چرخش نیست ؟ ! آیا همهی اینها حرام است ؟ یا نه تنها رقص تجلیات جمال الهی ، آن آراستگان به گوهر حوا ، آن تکمیل کنندگان مردان ، یعنی زنان حرام است ؟ آری برای هر« نامحرم مست کور » حرام است . نه برای عاشقی که هر صبح ، خورشید آسمان و ماه و باد و درخت و همه چیز برا ی او طنازی و رقاصی دارد و زمانی که او رقص کاینات را با چشم دل می بیند ، به وجد آمده و خود نیز همران آنان به رقص و دست افشانی می پردازد ، اینجاست که :
مذهب عاشق ز مذهب ها جداست
مذهب او خاص وجه کبریاست
(مولوی )
اما می بینیم که بی خردان و نظر تنگان به او خرده و ایراد گرفته و نگوهشش می کنند و او در جواب می گوید :
این رقص و سماع ما مجازی نبود
این وجد که می کنیم بازی نبود
بت بی خبران بگو که ای بی خردان
بی هوده سخن به این درازی نبود
و این عاشق است که با رقص و دست افشانی خود ، دری از غیب ،به واردات قلب گشوده و سر و دست بر کایتان می فشاند
ندانی که شوریده حالان مست
چرا برفشانند در رقص دست
گشاید در از غیب بر واردات
فشاند سرو دست بر کاینات
و اگر انسان – مثل همه ی موجودات – رقص هم می کند،باید حلال باشد که به واسطه ی آن دنیا و همه آرزوها را زیر پا قرا رداده و دست به سوی آخرت دراز کند :
رقص حلال بایدت سنت پاک عارفان
دنیا ره زیر پای نه ، دست به آخرت فشان
و در اینجاست که عاشق محبوب ، در رقص ، هر چه که غیر اوست ، به زیر پا کوبیده و همه چیز ع حتی خودش را لگدکوب می کند ،چرا که می داند شرط وقوع سماع واقعی چنین است :
به زیر پای بکوبیم هرچه غیر وی است
چرا که شرط چنین شد در امتحان سماع
و این دل عاشق است که به امید وفای یار زنده می شود و از سماع و استماع کلام دوست ،جان به رقص می آید .
دل زنده می شود به امید وفای یار
جان رقص می کند ز سماع کلام دوست
( مولوی )
آری انسان آن گاه که از دست خود آزاد شد ، عاشق تجلیات حضرت دوست گشته و دست افشانی می کند و آنگاه که از نقص خود دور شد ، به وجود آمده و می رقصد :
چون رهند از دست خود دستی زنند
چون جهند از نقص خود رقص کنند
( مولوی )
و یا به فرموده ی حافظ سر الست :
حلال است رقصی که بر یاد اوست
که هرآستینش جانی در اوست
( سعدی )
و سماع و رقص که در آن ذکر معشوق و طلب و استغنا و توحید حرف اول را می زند و بر وجود سرور و قلب افزوده و شادی و سرور را باعث شده و نازل می کند ؛ این سماعو رقص ،بر عابد و زاهد و عالم حرام است و بر عاشق معشوق ازلی و ابدی واجب عینی ، چراکه :
عابد در دست خود مهر و تسبیح و سجاده داشته، زاهد ریایی مراقب و پاسبان نفس مراقب دیگران بود و عالم در دست خود کتاب و دفتر دارد ؛ لکن عاشق ، نه تنها هیچ در دست ندارد ، بلکه دل را نیز به دلبر جان سپرده است . حال که دستش خالی است و فارغ از بود و نبود و هست و نیست ، جرا در سماع جانان نباشد و نرقصد ! و از طرفی ، عابد پایش به فرش و مدام به عبارت ظاهری و صوری ، چرا که نمی داند خدای او «عبودیت می خواهد نه عبادت و زاهد عمری است که پایش بر تمنیات دنیوی و هنوز در حال خود سازی و تا آخر عمر ، در کانال شریعت سیر کرده و زمانی برای طریقت و وصل به حقیقت ندارد.
و عالم نیز پایش بر فرش و کرسی درس مدرسه و مشغول قیل و قال و دور از « حال » و بر سکوی منبر وعض و خطابه ثابت است و نمی تواند چنین باشد ، اما عاشق پایش به عرش است و دراصل برای او پایی که به جایی برود تمام حرکات او با «قلب »است نه پای ، و از طرفی همه ی دنیا و حتی تمنیات آخرتی را .
رقص یعنی چرخش و گردش موزون و حسا ب شده گرد یک محور و موقعیت مشخص
زیر شمشیر غمش رقص کنان باید رفت
کان که شد کشته او نیک سرانجام افتاد
و یا به فرموده آن شوریده دل الهی طاعت بدون وجدو عشق ، مقبول درگاه خداوند نیست :
طاعت که بی رقص و وجد وعشق است
مقبول درگاه کبریا نیست
واصلاً هر رقصی که به یاد حضرت دوست است حلال است و گاه برای دوام وصل و جلوه حضور واجل : زیر پا نهاده است ، چرا آنها را لگد نکرده و پایکوبی ننماید و اینها همه کرشمه های اوست و عاشق بی دل و بی اختیار:
حلقه ای بر گردنم افکنده دوست
می کشد هر جا که خاطرخواه اوست
و بالاخره ای عزیز ! در انتها باید گفت :
سخن عشق نه آنست که آید به زبان
ساقیا می ده و کوتاه کن این گفت و شنفت
اشک حافظ خرد و صبر به دریا انداخت
چه کند سوز غم نیارست نهفت
فهرست مطالب :
عنوان : صفحه :
مقدمه ..................................................................
زادگاه مولانا .................................................
پدر مولانه ...................................................
جوانی مولانا ...................................................
اخلاق وافکار مولانا .............................................
نردبان روحانی .................................................
از مقامات تبتل تا فنا .............................................
سماع ..........................................................
احکام و آداب سماع ..............................................
آثار سماع ......................................................
معنی سماع .....................................................
رقص سماع ....................................................
حالت سماع .....................................................
غزل های مولوی هر کدام یک سماع است ...........................
مولانا عشق اصلی را نزد خدا می داند .............................