پویا فایل

پویا فایل

پویا فایل

پویا فایل

تحقیق درباره شغل معلم کودکان خاص

تحقیق درباره شغل معلم کودکان خاص


فهرست مطالب

وظایف معلم کودکان خاص... 5

مهارت و دانش مورد نیاز. 6

تحصیلات لازم و نحوه ورود به شغل.. 6

بازارکار و آینده شغلی معلم کودکان خاص در جهان.. 7

میزان درآمد معلم کودکان خاص در جهان.. 7

بازارکار، درآمد و آینده شغلی معلم کودکان خاص در ایران.. 8

شخصیت های مناسب این شغل.. 8



خرید فایل


ادامه مطلب ...

مقایسه ی کتاب معانی زیباشناسی سخن پارسی- کزازی با کتاب معانی- سیروس شمیسا

مقایسه ی کتاب معانی زیباشناسی سخن پارسی- کزازی با کتاب معانی- سیروس شمیسا

شناختگی نهاد: گاه نهاد را شناخته (معرفه) می آورند.

1- شناختگی به شناسه: اگر سخنور بخواهد از خود یا شنونده یا دیگری خبر بدهد نهاد را با شناسه، شناخته می گرداند.

الف: نخست کس:

ما بیغمان مستِ دل از دست داده ایم همه از عشق و همنفس جام باده ایم

ب: دوم کس:

تو در عالم نمی گنجی، زخوبی؛ مرا هرگز کجا گُنجی در آغوش؟

گاه شناسه «تو» شنونده ای ویژه و یگانه را نیست؛ هرکس را که روی سخن او با بتواند بود،
در بر می گیرد. در این بیت از جامه ای، هر گمراه فریفته ای را که دل به فریبهای گیتی خوش کرده باشد، برادران تو بیچاره در ثری رفتند

تو همچنان، زسر کبر، بر ثریایی!

پ: دیگر کس: دیگر کس را به شناسه شناخته آورد که شناسه را مرجعی باشد؛ و آن مرجع پیشتر در سخن آورده شده باشد.

الف: هنگامی که مرجع پیش از شناسه آورده شده باشد.

آباد به توست خانه، چون رفتی او روی نهاد سوی ویرانی

ب: هنگامی که مرجع آشکارا پیش از شناسه آورده نشده باشد. در این هنگام واژه ای پیش از شناسه آورده شده است که مرجع نیست. لیک به گونه ای آن را فرایاد می آورد.

رقعنده ذرّه ذرّه هستی، به شوق دوست آن هم نیایشی است که شوق ذوق اوست

پ- گاهی شناسه آورده می شود، بی آنکه پیش از آن مرجعی در سخن یاد شده باشد. این کاربرد شناسه زمانی شدنی و پذیرفتنی است که مرجع نیک آشکار و از پیش دانسته باشد.

بنده را سیر دار و پوشیده؛ چون به کار تو هست کوشیده

جان دهد بنده، چون دهی نانش جان گرامی بود، مرنجانش

رزق بر اهل خانه تنگ مکن! روزی او می دهد؛ تو جنگ مکن

2- شناختگی نهاد به نام: گاه نهاد را به نام (عَلَم) شناخته می آورند.

الف: برای آن که از نهاد آشکارا و بی چند و چون سخن گفته باشند: گاه نهاد را به نام شناخته می آورند؛ تا در آن کمترین خطا و گمانی نماند؛

مثال ß ترتیب ملک و قاعدة حلم و رسم داد، عبدالحمید احمد عبدالصّمد نهاد

ب: برای بزرگداشت نهاد: گاه نهاد را به نام یا به بَرنام (لقب) شناخته می آورند بزرگداشت آن را. به لوح محفوظ اندر نگر که پیش تو است

مثال ß در او می نگرد جبرئیل و بو یحیی

پ: برای خوارداشت نهاد: گاه نهاد را به نام یا بَرنام، به آهنگ خوار داشت آن شناخته
می آورند. مثال لات و عُزی و منات اگر ولی اند.

هر سه تو را؛ مر مرا علی است ولی.

آن همه شعبدة خویش که می کرد اینجا سامری، پیش عصا و ید بیضا می کرد

ت: برای شادکامی و شادی و کامة دل: گاه نهاد را به نام شناخته می آورند؛ زیرا از یاد کرد نام، دل را شادمانی و کامه ای هست.

مثال ß مجنون به میان موج خون است لیلی، به حساب کار، چون است.

مجنون جگری همی خراشد لیلی نمک از که می تراشد.

مجنون به خدنگ خار شفته است لیلی به کدام ناز خفته است؟

مجنون همه درد و داغ دارد لیلی چه بهار و باغ دارد؟

مجنون کمر نیاز بندد؛ لیلی به رخ که باز خندد؟

مجنون زفراق، دل رمیده است لیلی به چه راحت آرمیده است؟

ت: برای شگون و خجستگی: گاهی نهاد را به نام شناخته می آورند، خجستگی را.

مثال ß ز داود اگر دَور دِرعی گذاشت محمّد ز دُرّاعه صد درع داشت

سلیمان اگر تخت بر باد بست محمّد ز بازیچة باد رَست.

وگر مهد عیسی به گردون رسید محمّد خود از مهد بیرون پرید.

3- شناختگی نهاد به اشاره: نهاد را می توان با اشاره بدان شناخته گرداند.

واژه های اشاره در فارسی «این» و «آن» است، این و آن زمانی به کار برده می شود که بخواهند به چیزی نزدیک یا دور اشاره کنند. شناختگی به نهاد هنگامی رفتاری ادبی است و ارزش زیباشناختی دارد که نهاد حی نباشد در این گونه از شناختگی نهاد جز آن نیست که آن چه را که پیراسته و ذهنی است و به حس در نمی آید بدین شیوه، پیکرینه و دیداری و حسّی
می انگارند؛ از آنجا که ساختار ذهنی آدمی و خرد او برآمده و پرورده از یافته ها و آزموده های حسّی است. بدین سان می توان، شناخت و دریافتی روشنتر و آسانتر از آن چه ذهنی و عقلی به سخن دوست داد.

الف: برای نشان دادن نهاد به آشکارترین شیوه: با اشاره می توان هرچه بیش نهاد را برجسته گردانید و نگاهِ هوش سخن دوست را بدان درکشیده، و آن را فراپیش وی آورد.

این چه استغناست، یا رب! و این چه قادر حکمت است؟

کاین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست.

ب: نکوهش نهان از کانایی شنونده: گاه شناخته آوردن نهاد به اشاره از آن روی است که سخنور می خواهد بدین سان، به کنایه، نادانی و کودنی شنوده را فرایاد آورد و او را نبکوهد؛ شنونده ای که چنان چندان با هوش و تیزویر نیست که بتواند جز پدیده های حسّی را دریابد.

این است همان صفّه کز هیبت او بُردی بر شیر فلک حمله شیرین شادروان:

او کسی است که به نادانی، از پیام نهفته در این ویرانه ها ناآگاه است. نمی داند آن صفه فروریخته چه صفه ای است.

پ: بزرگداشت و خوارداشت نهاد به نزدیکی و دوری: رفتار هنری در شناختگی نهاد به اشاره را می توان از دید فراگیر در دو کاربرد گنجانید: بزرگداشت و خوارداشت نهاد. اشارة هنری یا برای آن است که بدان، نهاد را، به نزدیکی و دوری، بزرگ دارند؛ یا خوار؛ از این روی، خوارداشت و بزرگداشت نهاد به اشاره چهار گونه می توان داشت:

بزرگداشت نهاد به نزدیکی: با نزدیک شمردن نهاد و اشاره بدان، می توان آن را بزرگ داشت. بنیادِ بزرگداشت به نزدیکی بر این هنجار روانی در آدمی نهاد شده است که وی آنچه را بدو نزدیک است بیشتر در یاد زنده می کند و گرامی می شمارد؛ بدان سان که هر کس و هر چیز، هرچه دلبند و ارجمند باشد، در پی دوری، کَم کَمَک از یاد خواهد رفت؛ و دیگر جایی در دلی نخواهد داشت. در این باره، این داستان پارسی روشنگر و گویا می تواند بود:

«از دل برود هر آنکه از دیده برفت» از این روی سخنور با نزدیک آوردن نهاد، آن را از خواری و فراموشی بدر می آورد و بر می کشد و برجسته می سازد.

مثال ß این است همان ایوان کز نقش رخ مردم، خاک در او بودی ایوان نگارستان.

این است همان درگه کو راز شهان بودی، دیلم ملک بابل؛ هند و شه ترکستان

این رنج که هست بر زیادت بر دیده و جان دشمنت باد

بزرگداشت نهاد به دوری: گاه نیز، با دور شمردن نهاد و اشاره بدان، می توان بزرگ داشت. بزرگداشت به دوری که وارونه ی بزرگداشت به نزدیکی است بر این هنجار روانی در آدمی استوار شده است که گاه مردمان ارج و ارز آنچه را که در کنار و دسترس خویش دارند، بدان سان که شایسته ی آن است، نمی دانند؛ چون چشم و دلشان از آن پر شده است؛ و تنها زمانی که آن گرامی از آن دور شد، از بن و جان، دلبندی و ارزشش را می آزمایند؛ و در
می یابند که در چه پایه آنان را نیازی و ناگزیر بوده است.

مثال از بزرگداشت نهاد به دوری:

عیبم بپوش زنها! ای فرقه ی می آلود! کان پاکِ پاک دامن بهر زیارت آمد.

از چشم شوخش، ای دل! ایمان خود نگهدار؛ کان جادوی کمانکش از بهر غارت آمد

آن پریشانی که شبهای دراز و غم دل، همه در سایه ی گیسوی نگار آخر شد.

خوارداشت نهاد به نزدیکی: گاه نهاد را، با نزدیک آورد آن خوار می شمارند؛ زیرا چنانکه از این پیش نوشته آمد، آنچه در کنار و دسترسی آدمی است و چشم و دل او را
می آگاهند، چندان او را دلبند و ارجمند نمی توان بود؛ و ویژگی سرشتین در آدمی آن است که آنچه را از وی دور است، در پندار، برمی کشد؛ ارج می نهد؛ و از عیبها و کاستیهایش
می پیراید.

مثال از خوارداشت نهاد به نزدیکی:

یاد باد آنکه رفت شمع طرب می افروخت؛ واین دل سوخته پروانه ی ناپروا بود.

ای دل غم دیده! حالت به شود؛ دلبد مکن! واین سر شوریده بازآید به سامان غم مخور!

خوار داشت به دوری: گاه، با دور انگاشتن نهاد، آن را خوار می دارند؛ زیرا بدان سان که نوشته آمد، در سرشت آدمی که آمیزه ای از ناسازهاست، آنچه دور است می تواند خوار داشته بشود؛ بدان سان که اگر دیده نبیند، دل نخواهد خواست.

مثالی از خوارداشت به دوری:

آن گل که هر دم در دست بادی است، گو: شرم بادش از عندلیبان

4- شناختگی نهاد به موصول: «پیوندگر» یا موصول واژه ای است که به یاری آن حالت یا صفتی را، برای نهاد، در سخن می آورند؛ سپس گزاره را بدان نهاد باز می خوانند. آن صفتی یا حالتی که به یاری آن «پیوندگر» برای نهاد در جمله آورده شده است، شناختگی آ« را بسنده است.

شناختگی نهاد به پیوندگر را کاربردها و گونه هایی است؛ ما، در پی، آنچه را از این کاربردها در ادب پارسی بیشتر روایی و رواج دارد، بر می رسیم:

الف: گاه نهاد را با پیوندگر شناخته می آورند؛ زیرا جز آن ویژگی که در پی پیوندگر آورده می شود، ویژگی دیگری برای نهاد نمی دانند یا نمی خواهند.

مثال: آن کس که به دست جام دارد، سلطانی جم مدام دارد.

آن کس که منع ما زخرابات می کند گو در حضور پیرهن این ماجرا بگو

ب: برای بزرگداشت نهاد: گاهی شناختگی نهاد به پیوندگر از آن است که می خواهند آن را بزرگ بدارند؛ زیرا آشکارا و به نام یادکردن نهاد را گونه ای خوارداشت برای آن می شمارند.

مثالی برای بزرگداشت نهاد:

آنکه رخسار تو را رنگ گل و نسرین داد

صبر و آرام تواند به منِ مسکین داد

وآن که گیسوی تو را رسم تطاول آموخت

هم تواند کرمش دادِ من غمگین داد

گنج زرگر نبود، کنج قناعت باقی است،

آنکه آن داد به شاهان به گدایان این داد.

آن که پرنقش زد این دایره مینائی کس ندانست که در پرده اسرار چه کرد

کجاست آنکه فریغونیان، زهیبت او زدست خویش بداد نه گوزگانان را؟

پ: برای خوارداشت نهاد: گاه نهاد را با پیوندگر شناخته می آورند، خوارداشت آن را زیرا یاد کرد آشکار و به نام از نهاد را گونه ای بزرگداشت برای آن می انگارند، و از آن پروا
می کنند.

آنک او به مراد عام نادان بر رفت به منبر پیمبر،

گفتا که: «منم امام!» و میراث بستر زنبیرگان و دختر،

روی وی اگر سپید باشد روی که بُوَد سیه به محشر؟!

وآنکه می گوید که: «حجت گر حکیمستی چرا

در درّه یمگان نشسته مفلس و تنهاستی؟

ت: پروا از آشکارا یاد کردن از نهاد: گذشته از بزرگداشت و خوارداشت نهاد، با شناختگی به یاری پیوندگر، هر انگیزه ای دیگر که سخنور از این رفتار ادبی داشته باشد، در این جا می تواند گنجید: گاهی سخنور نهاد را با پیوندگر شناخته می آورد؛ زیرا آشکارا سخن گفتن از آن را شایسته نمی داند:

در سفه، خواجه بی غلامی نیست؛

بی می و نقل و کاس و جامی نیست.

پیش خاتون جز آب و نان نبود؛

وآنچه اصل است، در میان نبود

این نه عدل است و این نه داد ای مرد!

خانه خود مده به باد، ای مرد!

1- نمونه ای در این بیت که از همبالین خود سروده است. و از اینکه آشکارا از او یاد کند. پروا کرده است.

کسی که از غم و تیمار من نیاندیشد چرا من از غم و تیمار او شوم بیمار؟!

2- گاه نهاد را با پیوندگر شناخته می آورند؛ از آن روی که می خواهند هشداری بدهند و شنونده را بر خطایی آگاه گردانند.

آن که چون پسته دیدمش همه مغز پوست بر پوست بود، همچو پیاز.

5- شناختگی نهاد به اضافه: این گونه از شناختگی در نهاد آن است که نهاد را با «برافزودگی» (اضافه) شناخته گردانند- برترینِ کاربرد «برافزودگی» در قلمرو زبان می توان از این شیوه در کوتاهی سخن بهره برد. اگر آمیغی برافزوده چون: برافزوده چون: «جامه هُرمز» را به جمله ای که خاستگاه آن می تواند بود با زبریم

چنین خواهد شد: «جامه ای که از آنِ هُرمز است»

نمونه را «روی زیبا» جمله ای می تواند بود «روی که زیباست.»

الف: یا ذکردِ نهاد به کوتاهترین شیوه: از آنجا که آمیغی بر افزوده فشرده ای از جمله ای است، گاه این آمیغ را نهاد جمله می آورند؛ تا با کمترین واژه ها، معنایی فزونتری را در آن بگنجانند، و در یاد شنونده برانگیزند.

شمعِ دل دمسازان بنشست، چو او برخاست؛

وافغان زنظربازان برخاست، چو او بنشست

شکوه آصفی و اسبِ باد و منطق طیر،

به باد رفت و از او خواجه هیچ طرف نبست

ندای عشق تو دیشب در اندرون دادند؛

فضای سینة حافظ هنوز پر زصداست

گنج قارون که فرو می رود از قهر هنوز

خوانده باشی که هم از غیرت درویشان است

به یک کرشمه که نرگس به خود فروبش کرد.

فریب چشم تو صد فتنه در جهان انداخت

ب- برای بزرگداشت افزوده: گاه ساخت بر افزودگی به گونه ای است که بدان، «افزوده» (مضاف) را بزرگ می دارند؛ برافزودگی به سود افزوده است. هر کدام از آمیغهای برافزوده را که این بیتها نهاد آورده شده است بکاویم، آشکار می شود که افزوده در سایه «برافزوده» (مضافٌ الیه) ارج و ارزی یافته است.

شبان وادی اَیمَن گهی رسد به مراد،

که چند سال به جان خدمت شعیب کند

تا صد منزل سلمی که سلامت بادش!

چه شود گر به سلامتی دل ما شاد کند؟



خرید فایل


ادامه مطلب ...

تحقیق و مقاله ای در مورد دو افت سر خرطومی برنجو زنجیره برنج

تحقیق و مقاله ای در مورد دو افت سر خرطومی برنجو زنجیره برنج

توجه: این فایل میتواند هم به عنوان تحقیق و هم به عنوان مقاله مورد استفاده قرار گیرد

(قابل ویرایش و اماده پرینت)Wordفرمت :

تعداد صفحات:4

سر فصل ها:

مرفولوژی

زیست شناسی و خسارت

مناطق انتشار

زیست شناسی و نحوه خسارت



خرید فایل


ادامه مطلب ...

تحقیق و مقاله ای در مورد بیماری لکه قهوه‌ای برنج

تحقیق و مقاله ای در مورد بیماری لکه قهوه‌ای برنج

توجه: این فایل میتواند هم به عنوان تحقیق و هم به عنوان مقاله مورد استفاده قرار گیرد

(قابل ویرایش و اماده پرینت)Wordفرمت :

تعداد صفحات:21

سر فصل ها:

خسارت‌ بیماری

علائم بیماری

خسارت و انتشار بیماری

مشخصات قارچ

بیولوژی قارچ

مبارزه

چکیده:

عامل این بیماری، قارچی است که شکل کامل آن بنام

Cochliobolus miyabeanus

(Ito & kuriboyashi) Dre = optliobolus ناقصل آن Helminthosporium oryzae Breda et Haan

Drechslera oryzae ( = می‌باشد.

که در حالت جنسی، متعلق به راسته sphaeriales و از رده Ascomycetes است.

این قارچ روی محیط کشت، ایجاد سیلیوم‌های خاکستری تا قهوه‌ای تیره رنگ نموده و کنیدیهای آن قهوه‌ای، کمی خمیده، استوانه‌ای است و چند حجره‌ای می‌باشد که منحصرا دیواره‌های عرضی متعدد دارد.



خرید فایل


ادامه مطلب ...

مولانا

مولانا


مقدمه

رقص نزد عاشق سر است

در کیش عاشق عهدی است و حافظ سر ، نه تنها رقص حرام نیست بلکه با توجه به این که تنها او محرم خلوتی اسرار است و روند و نظر باز زندگی او بدون رقص یعنی هیچ حال می بنیم عصاق دل سوخته چه می فرمایند ،‌

رقص یعنی چرخش و گردش موزون و حساب شده گرد یک محور و موقعیت مشخص "

و اکنون اگر رقص زمین به دور خود و خورشید و رقص و چرخش ماه به دور زمین و منظومه ی شمسی و کهکشان و کیهان ، همه به دور هم نبود . اگر رقص کواکب به گرد کاینات نبود ، اگر رقص ذرات و اتم ها ی هر موجود نبود ، مگر زندگی و حیات به این زیبایی تداوم می یافت . اصلاً زندگی یعنی حرکت و سکون یعنی مرگ . مگر رقص شاخ و برگ های درختان ، رقص بید سر مست مجنون به دست باد ، رقص گل و سبزه در کنار جویباران . رقص موج دریاها و اقیانوس ها ، رقص و چرخش خون در بدن انسان و رقص پرندگان در فضاو هوا . رقص ماهیان و آبزیان در دریاها ، رقص جلبک ها در اعماق اقیانوسها ، رقص باد و چرخش و گرداب و گردباد آن در میادین زمین و کلیه حرکات موزون موجودات جامد ، مایع و گاز ، در داخل کره ی زمین و پیچش ها گ ها و دانه ها و ریشه ها و کاسبرگ ها و ساقه های گیاهان ، برای خروج از لایه های زمین ،

چرخش اتم ها ی هر شئ و بالاخره رقص همه ی کاینات را نمی بینم و با آنها زندگی نمی کنیم ‍؟ ! اصلاً مگر زندگی و حیات ما مرهون این همه حرکت و چرخش نیست ؟ ! آیا همهی اینها حرام است ؟ یا نه تنها رقص تجلیات جمال الهی ، آن آراستگان به گوهر حوا ، آن تکمیل کنندگان مردان ، یعنی زنان حرام است ؟ آری برای هر« نامحرم مست کور » حرام است . نه برای عاشقی که هر صبح ، خورشید آسمان و ماه و باد و درخت و همه چیز برا ی او طنازی و رقاصی دارد و زمانی که او رقص کاینات را با چشم دل می بیند ، به وجد آمده و خود نیز همران آنان به رقص و دست افشانی می پردازد ، اینجاست که :

مذهب عاشق ز مذهب ها جداست

مذهب او خاص وجه کبریاست

(مولوی )

اما می بینیم که بی خردان و نظر تنگان به او خرده و ایراد گرفته و نگوهشش می کنند و او در جواب می گوید :

این رقص و سماع ما مجازی نبود

این وجد که می کنیم بازی نبود

بت بی خبران بگو که ای بی خردان

بی هوده سخن به این درازی نبود

و این عاشق است که با رقص و دست افشانی خود ، دری از غیب ،‌به واردات قلب گشوده و سر و دست بر کایتان می فشاند

ندانی که شوریده حالان مست

چرا برفشانند در رقص دست

گشاید در از غیب بر واردات

فشاند سرو دست بر کاینات

و اگر انسان – مثل همه ی موجودات – رقص هم می کند،‌باید حلال باشد که به واسطه ی آن دنیا و همه آرزوها را زیر پا قرا رداده و دست به سوی آخرت دراز کند :

رقص حلال بایدت سنت پاک عارفان

دنیا ره زیر پای نه ، دست به آخرت فشان

و در اینجاست که عاشق محبوب ، در رقص ، هر چه که غیر اوست ، به زیر پا کوبیده و همه چیز ع حتی خودش را لگدکوب می کند ،‌چرا که می داند شرط وقوع سماع واقعی چنین است :

به زیر پای بکوبیم هرچه غیر وی است

چرا که شرط چنین شد در امتحان سماع

و این دل عاشق است که به امید وفای یار زنده می شود و از سماع و استماع کلام دوست ،‌جان به رقص می آید .

دل زنده می شود به امید وفای یار

جان رقص می کند ز سماع کلام دوست

( مولوی )

آری انسان آن گاه که از دست خود آزاد شد ، عاشق تجلیات حضرت دوست گشته و دست افشانی می کند و آنگاه که از نقص خود دور شد ، به وجود آمده و می رقصد :

چون رهند از دست خود دستی زنند

چون جهند از نقص خود رقص کنند

( مولوی )

و یا به فرموده ی حافظ سر الست :

حلال است رقصی که بر یاد اوست

که هرآستینش جانی در اوست

( سعدی )

و سماع و رقص که در آن ذکر معشوق و طلب و استغنا و توحید حرف اول را می زند و بر وجود سرور و قلب افزوده و شادی و سرور را باعث شده و نازل می کند ؛ این سماعو رقص ،بر عابد و زاهد و عالم حرام است و بر عاشق معشوق ازلی و ابدی واجب عینی ، چراکه :

عابد در دست خود مهر و تسبیح و سجاده داشته، زاهد ریایی مراقب و پاسبان نفس مراقب دیگران بود و عالم در دست خود کتاب و دفتر دارد ؛ لکن عاشق ، نه تنها هیچ در دست ندارد ، بلکه دل را نیز به دلبر جان سپرده است . حال که دستش خالی است و فارغ از بود و نبود و هست و نیست ، جرا در سماع جانان نباشد و نرقصد ! و از طرفی ، عابد پایش به فرش و مدام به عبارت ظاهری و صوری ، چرا که نمی داند خدای او «‌عبودیت می خواهد نه عبادت و زاهد عمری است که پایش بر تمنیات دنیوی و هنوز در حال خود سازی و تا آخر عمر ، در کانال شریعت سیر کرده و زمانی برای طریقت و وصل به حقیقت ندارد.

و عالم نیز پایش بر فرش و کرسی درس مدرسه و مشغول قیل و قال و دور از « حال » و بر سکوی منبر وعض و خطابه ثابت است و نمی تواند چنین باشد ، اما عاشق پایش به عرش است و دراصل برای او پایی که به جایی برود تمام حرکات او با «‌قلب »‌است نه پای ، و از طرفی همه ی دنیا و حتی تمنیات آخرتی را .

رقص یعنی چرخش و گردش موزون و حسا ب شده گرد یک محور و موقعیت مشخص

زیر شمشیر غمش رقص کنان باید رفت

کان که شد کشته او نیک سرانجام افتاد

و یا به فرموده آن شوریده دل الهی طاعت بدون وجدو عشق ، مقبول درگاه خداوند نیست :

طاعت که بی رقص و وجد وعشق است

مقبول درگاه کبریا نیست

واصلاً هر رقصی که به یاد حضرت دوست است حلال است و گاه برای دوام وصل و جلوه حضور واجل : زیر پا نهاده است ، چرا آنها را لگد نکرده و پایکوبی ننماید و اینها همه کرشمه های اوست و عاشق بی دل و بی اختیار:

حلقه ای بر گردنم افکنده دوست

می کشد هر جا که خاطرخواه اوست

و بالاخره ای عزیز ! در انتها باید گفت :

سخن عشق نه آنست که آید به زبان

ساقیا می ده و کوتاه کن این گفت و شنفت

اشک حافظ خرد و صبر به دریا انداخت

چه کند سوز غم نیارست نهفت

فهرست مطالب :

عنوان : صفحه :

مقدمه ..................................................................

زادگاه مولانا .................................................

پدر مولانه ...................................................

جوانی مولانا ...................................................

اخلاق وافکار مولانا .............................................

نردبان روحانی .................................................

از مقامات تبتل تا فنا .............................................

سماع ..........................................................

احکام و آداب سماع ..............................................

آثار سماع ......................................................

معنی سماع .....................................................

رقص سماع ....................................................

حالت سماع .....................................................

غزل های مولوی هر کدام یک سماع است ...........................

مولانا عشق اصلی را نزد خدا می داند .............................



خرید فایل


ادامه مطلب ...

پایدار سازی و تثبیت خاک زیر پی

پایدار سازی و تثبیت خاک زیر پی



فصل اول

- تزریق پر کنندگی به منظور پایدار سازی خاک های غیر چسبیده

-مقدمه

تزریق در خاک، از جمله مباحث مهم در بهسازی پی های خاکی و کم عمق است. بعضی از خاکها به علت نسبت تخلخل زیاد و عدم پیوستگی دانه ها در برابر بارهای وارده بسیار تغییر شکل پذیر هستند. به منظور استحکام این نوع خاکها روش های بسیار متعدد و پیشرفته ای وجود دارد. روش های لرزشی تحکیم خاک، تراکم دینامیکی، زهکشی و.. از جمله روش های بهبود شرایط ژئوتکنیکی خاک است. تزریق دوغاب نیز می تواند به عنوان یک روش بهسازی بکار گرفته شود که بسته به شرایط، دارای تکنولوژی اجرایی مختلفی نیز می باشد. البته شرایط خاص خاک، بویژه چسبندگی ذرات، وجود رس، نفوذپذیری کم در خاک های ریزدانه و.. باعث می گ تا عملیات تزریق در خاک، بسادگی تزریق در سنگ نباشد. همین امر باعث بوجود آمدن تکنیک های متنوع تزریق در خاک می شود که بعضا آنان را از هدف اصلی تزریق، یعنی جانشینی دوغاب به جای سیال موجود در ناپیوستگی ها جدا میسازد. در برخی از روش ها، دوغاب به جای نفوذ در محیط، به عنوان ابزاری جهت فشرده سازی، تحکیم و یا برداشت خاک بکار می رود. تزریق پرکنندگی را می توان نزدیک ترین روش بهسازی ی به تزریق تحکیمی در سنگ دانست. در این فرایند، دوغاب با نفوذ به محیطهای ناپیوسته و پرکردن فضای متخلخل، باعث افزایش مقاومت محیط می گردد. این عمل می تواند در خاکهای درشت دانه و غیرچسبنده بسیار مفید واقع گردد.

پایدارسازی خاکهای غیرچسبنده به جهت بهبود مقاومت (مقاومت برشی و مقاومت فشاری) انجام می گردد. بعلت پرشدن فضاهای خالی با مواد سخت شونده، آب بندی خاک نیز بطور همزمان صورت می پذیرد. شکل 1 نشان دهنده دو مورد پایدارسازی خاک در پی ساختمان و محیط اطراف تونل است. در واقع، خاک های پایدار شده، می توانند بعنوان دیواره های حفاظتی نیز بکار روند. از مزایای مهم پایدارسازی، می توان به موارد زیر اشاره کرد:

خاک پایدارشده، بارهای ناشی از ساختمان (سازه) را بدون ایجاد تغییر شکل زیاد، به لایه های زیرین خاک منتقل می کند.

-خاک پایدارشده، مقاومت لازم برای پی را در شرایط بارگذاری جدید تامین می نماید.

-خاک پایدارشده سازه را در برابر تغیر شکلهای ناشی از فشار زمین (که به سمت ناحیه گودبرداری شده مجاور اعمال می گردد)، محافظت می نماید.

براساس دستیابی به اهداف فوق، می توان به موقعیت و شکل منطقه تزریق پی برد. از جمله خواصی که بهمراه تزریق پایدارسازی در خاک ایجاد می گردد، آب بندی است. بهرحال، پس از انجام عملیات درمنطقه تزریق شده، اهداف زیر باید تامین گردند.

-پایدارسازی محدوده ای مشخص از پی یا اطراف تونل

-آب بندی منطقه در برابر جریان ابهای زیرزمینی

2-موقعیت و ابعاد منطقه تزریق

موقعیت منطقه تزریق، براساس تامین مقاومت لازم برای انتقال بار به لایه های پایین تر و جلوگیری از ایجاد تغییرشکلهای غیرمجاز، تعیین می گردد. عملیات تزریق را می توان قبل از شروع گودبرداری به پایان رساند. در نتیجه عملیات تزریق، هیچگونه تداخلی با عملیات گودبرداری نخواهد داشت. ابعاد منطقه تزریق به میزان پایداری لازم در محل وابسته است. ساده ترین طرح در این موارد، ایجاد یک دیواره وزنی است. ناحیه تزریق، تحت بار ناشی از ساختمان، تنش های محلی ناشی از وزن خاک و آبهای زیرزمینی واقع می شود. در محاسبات پی این منطقه ضریب اطمینان در برابر لغزش دوران، نشست و شکست مدنظر قرار می گیرد. مولفه های افقی بار ناشی از وزن خاک و آبهای زیرزمینی را نیز می توان با اجرای مهار متعادل ساخت.


-ملاحظات اجرائی

محیط عملیات تزریق پرکنندگی، اغلب یک محیط ابرفتی (خاک درشت دانه) است. در این حالت، مسیر ماده تزریق، شبکه ای از مجراهای نامنظم و با ابعاد مختلف می باشد. به همین علت معمولا قابلیت تزریق پذیری رسوبات آبرفتی بسیار کمتر از محیط سنگی است، که این خود نیازمند بکارگیری روش های ویژه و دوغاب های متفاوت می باشد.

به علت ریزشی بودن اکثر گمانه های حفر شده در این گونه خاکها، لوله گذاری اهمیت ویژه ای می یابد. حفاری به هر دو صورت دورانی یا ضربه ای ممکن است انجام گیرد.

اما لوله گذاری گمانه باید به طور همزمان با حفاری صورت پذیرد. مایع حفاری مورد استفاده، می تواند آب باشد. در شرایط نفوذپذیری بسیار زیاد، می توان حفاری و ترزیق را بطور همزمان انجام داد. در این شرایط در قطعات 30 تا 50 سانتی متری، بلافاصله پس از حفاری، حجم مقرری از دوغاب تزریق می گردد و این کار تا عمق مورد نظر ادامه می یابد. در این روش، اثر تزریق و توزیع دوغاب در خاک بسیار نامنظم بوده و منطقه نفوذ دوغاب گسترده است. معمولا در ساختگاههای دائمی و حساس از این روش استفاده نمی شود.

یکی از روش های معمول در تزریق پرکنندگی و حتی تزریق خاک شکنی، تزریق مانشس است. در این روش، ابتدا گمانه ای به قطر حدود 100 میلی متر تا عمق معین حفر و لوله گذاری می گردد. پس از آن، یک لوله پلاستیکی یا فولادی به قطر داخلی بسیار کمتر وارد گمانه می شود. این لوله، لوله مانشت نام دارد و حاوی سوراخ هایی به فاصله 30 تا 50 میلی متر و یا بیشتر می باشد. این سوراخ ها با یک لاستیک نرم پوشیده شده اند. عملکرد این لاستیک ها مانند سوپاپ است. قبل از تزریق، ابتدا فضای بین لوله مانشت و لوله جدار با دوغابی غنی از رس پر می شود. این محدوده از گمانه که توسط دوغاب پرشده است را آستین یا جلد گویند. همزمان با این عمل، لوله جدار نیز به بالا کشیده می شود. پس از طی مدتی که دوغاب مقاومت کافی بدست آورد، لوله دیگری بنام لوله تزریق که قطر آن از لوله مانشت کمتر است به آن وارد می گردد. عمل لوله تزریق، انتقال دوغاب به مقطع مورد نظر تحت فشار معین می باشد. همراه لوله، یک سیستم پکر منفرد یا مضاعف وجود دارد. سیستم پکر باید بگونه ای در گمانه مستقر گردد که خروج دوغاب تنها از سوراخ های موجود در مقطع مورد تزریق، صورت پذیرد. لاستیک های موجود در سوراخ ها به گونه ای طراحی شده اند که اجازه خروج به دوغاب را خواهند داد، اما از بازشت یا ورود آن به محیط درون لوله مانشت ممانعت می کنند


فصل دوم

- استفاده از روش های شیمیایی در تثبیت خاک

فصل سوم

- رفتار پرده های سپر فلزی ساحلی در مقابل خاکهای روان شده

فصل چهارم

- کاربرد روشهای چتری در تونل زنی در زمینهای نرم




خرید فایل


ادامه مطلب ...

دوره های مختلف رشد گیاه برنج

دوره های مختلف رشد گیاه برنج

توجه: این فایل میتواند هم به عنوان تحقیق و هم به عنوان مقاله مورد استفاده قرار گیرد

(قابل ویرایش و اماده پرینت)Wordفرمت :

تعداد صفحات:4

سر فصل ها:

رشد زایشی

رشد رویشی

اجزا مختلف گیاه برنج

مراحل مختلف رشد



خرید فایل


ادامه مطلب ...

مقاله ای در مورد تکنولوژی پرورش نشاء حصیری طویل به روش هیدروپونیک و نشاکاری آن

مقاله ای در مورد تکنولوژی پرورش نشاء حصیری طویل به روش هیدروپونیک و نشاکاری آن

توجه: این فایل میتواند هم به عنوان تحقیق و هم به عنوان مقاله مورد استفاده قرار گیرد

(قابل ویرایش و اماده پرینت)Wordفرمت :

تعداد صفحات:9

سر فصل ها:

تکنولوژی پرورش نشاء حصیری طویل به روش هیدروپونیک و نشاکاری آن

مواد و روش پرورش نشاءحصیری لوله ای

بستر خزانه

بذرپاشی

کودهی و کنترل دمای محیط گلخانه

لوله کردن نشاء

بهینه سازی ماشین نشاکار برنج برای نشاکاری نشاء حصیری طویل

چکیده:

در ژاپن بیش از 99 درصد تولید برنج به روش نشاکاری بدست می آید. بیشترین روش رایج نشاکاری استفاده از نشاء حصیری است که در بستر خاکی داخل جعبه های نشاءپرورش داده می شود(با طول58سانتی متر و عرض 28 سانتی متر و به عمق 3 سانتی متر). حمل و نقل جعبه های نشاءکار دشواری بوده و مشکلاتی را به همراه دارد که تعدادی از آن در زیر آمده است:
1- وزن یک جعبه نشاءتقریباٌ برابر 6 کیلو گرم می باشد.
2- برای هر هکتار مزرعه شالیزاری حداقل تعداد 200 تا 240 عدد جعبه نشاءنیاز می باشد.
3- در دوره ای که نشاء پرورش می یابد یعنی از زمان بذرپاشی تا مرحله نشاکاری جعبه های نشاء باید بعد از بذرپاشی از بذرپاش به انکیوباتور(تاریکخانه) ، بعد به گلخانه ، با کامیون(وانت بار) به مزرعه اصلی و سپس بر روی ماشین نشاکار جهت نشاکاری حمل می گردد.



خرید فایل


ادامه مطلب ...

تحقیق درباره شغل مشاور شغلی

تحقیق درباره شغل مشاور شغلی


فهرست مطالب

وظایف مشاور شغلی.. 6

مهارت و دانش مورد نیاز. 7

تحصیلات لازم و نحوه ورود به شغل.. 8

بازارکار و آینده شغلی مشاور شغلی.. 8

میزان درآمد مشاور شغلی.. 9

شخصیت های مناسب این شغل.. 9



خرید فایل


ادامه مطلب ...

ادبیات زنانه و مردانه

ادبیات زنانه و مردانه

زن رنجکشیده و کهن الگوها
در دهه هاى اخیر شاهد به چالش کشیده شدن تصویر زن ازسوى حامیان برابرى بوده ایم، گاهى مناقشات دراین زمینه بالاگرفته و توجه مطبوعات را نیز جلب کرده است. مقالات و حتى کتابهایى در باب نسوان به مثابه گروهى رنج کشیده یا دردناک بودن زنانگى نوشته شده و زوایاى گونه گونى عزیمت گاه مباحثى با محوریت زن شدند. از آنجا که متون کهن ـ چه تاریخى، چه تربیتى و چه ادبى ـ شاهد سلوک زن درتاریخ بوده اند به عنوان سندهایى خاموش موردتوجه قرارگرفتند.
ارواح نویسندگان اینجا و آنجا درمصاحبه هاى بلند و کوتاه احضارشده و تأدیب کشتند. درکتابى (تاریخ مذکر) خواندم تنها زن ایرانى که درمتون فارسى حضور فعال دارد مادر حسنک است که البته او هم درنهایت جگرآور بودن به گریه نکردن اکتفامى کند. اما آیا به راستى راه دیگرى براى تحقیق نمانده است؟
درنگاه اول، اغلب کتابها ناامیدکننده اند اما پایگاههاى مقاومت نیز دیده مى شوند.
مثلاً مولوى [بین شعرا] مردانى را که عاشق همسر خود نیستند ناقص مى داند و ابن عربى [بین عرفا] زن را قابل و حق را فاعل مى پندارد، آنگاه نتیجه مى گیرد که او پذیراى صور حق است.
به تاریخ دور و کهن الگوها که دقیق مى شوم نمى توانم جلوى تعجب خودم را بگیرم.
گذشته از مادر ـ خدابودن مادر بودا در شرق و مریم مقدس درغرب، در فرهنگ ما حضرت فاطمه (س) علت خلقت معرفى شده و حضرت على (ع) مى فرمایند: وقتى حضرت رسول(ص) درباره مقام و حق زن در برابر مرد مى گفتند احساس کردم که مى خواهند بگویند هیچ مردى حق اف گفتن به زن خود را ندارد.
در دوره اشکانى حق مالکیت، سهم ارث و حق شکایت به دادگاه از بدرفتارى شوهر داشتند، کوروش برخلاف سنن و تحت تأثیر آتوسا، پسرکوچکتر خودش «خشایار» را به ولیعهدى برمى گزیند، گردآفرید، فرنگیس و گردویه جنگ آور و فرمانده بودند و هما، دینک، پوراندخت و آزرمیدخت به پادشاهى رسیدند.
درآیین مزدایى سه تن از گروه فرشتگان یا ایزدان جاودانى زن اند. تا به حال به شاهنامه فکرکرده اید، بیشتر پیشنهادهاى ازدواج ازسوى دختران است.
اما آیا عملاً همه چیز به همین خوشى بوده است؟
این عنصرالمعالى نیست که در قابوسنامه تردید مى کند آیا دختران باید آموزش ببینند؟ آیا نظامى نمى گوید: «آیا نمى بینى که ریحان را چون تروتازه باشد ببویند و چون به پژمردگى دگرگون حال شود در [پلیدى جاى] افکنند» و به این ترتیب زن همچون محصولى مصرف شدنى بررسى مى شود.
جمله هاى ضدونقیضى که نوشته ام وقتى بحرانى تر مى شوند که به یاد بیاوریم زبان فارسى ماهیتى خنثى دارد، به عنوان مثال ما در اشاره به زن و مرد فقط مى گوییم «او» اما در دیگر زبانها مجبور به روشن کردن جنسیت «مورداشاره پذیر» هستیم.
آیا ما سنتى زن ستیز را پشت سر نهاده ایم؟ براى پاسخ به این پرسش نمى توان به یک نگاه ایدئولوژیک متکى بود چرا که ویژگى تقلیل دهنده ایدئولوژى بنا به آنچه مشهور است تولیدکننده نوعى آگاهى کاذب است در حالى که ما به سازوکارى فرارونده وفراگیر نیازمندیم.
< گفتمان="">
چرخش دکارت به سمت انسان و اصالت بخشیدن به سوژه از مهمترین وقایع تاریخ فلسفه است.
او مى اندیشید، پس بود. وجود سوژه در ادبیات فلسفى دکارت وابسته است به توانایى اش به اینکه خود را یگانه و مستقل، متمایز از دیگران بداند و چیزى که فوکو با آن مخالفت کرد همین سوژه خودمختار بود. سوژه درنگاه فوکو درموقعیت شدن است و نه درحالت بودن، بحرانى که از آن یادمى شود به خاطر جابه جایى افراد در سوژه هاى مختلف است آنها گاهى به نقشهاى ناخواسته پرت مى شوند و گاهى فعالانه به فاعلیت در سوژه مشخصى مى پردازند.
از یک طرف آدمى نمى تواند به کمدهاى شخصى خود پناه ببرد [همه مى دانیم که هیچ کمدى آشپزخانه ندارد] و ازسوى دیگر مجبور است منبع این فشارهاى خارجى را تحلیل کند.
به این ترتیب پاى گفتمان به بازى «آگاهى» بازمى شود.هرچه را که دلالت مند است یا معنى دارد مى توان بخشى از گفتمان به حساب آورد.



خرید فایل


ادامه مطلب ...